کامو
کامو
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

امیر، ریما

- بشین دختر.
- چی؟
- صداشو کم کن. بیا بشین.
- باید تموم شه. آخر فصله.
- پادکست؟
- کتاب، کِ تاب.
- می‌دونم کتاب چیه.
- از صبح سه باره پرسیدی.
- دختری در قطار؟
- مثه من؟
- نخوندم که.
- نه. پس چرا می‌گی؟
- خسته می‌شی. خسته، می‌شنوی؟
- انقد بهم فک نکن خب.
- فک نکردم.
- کجا رو نگاه می‌کنی؟
- هیچ‌جا.
- اون دختره رو نگاه کردی.
- کدوم؟
- پس‌ نگاه کردی.
- چشمم خورد.
- می‌خوای بهش بگم بیاد کنارت بشینه سر پا اذیت نشه؟
- خیالی، نمی‌تونی.
- خب خیالم نکن.
- بدت میاد؟
- دوست ندارم اینجا باشم.
- مگه چشه؟
- پر از آدمه.
- باشه. آدم چشه؟
- آدم دوست ندارم.
- تو هم می‌تونی خیال کنی؟
- مگه من چمه؟
- خیالِ خیال؟
- آره.
- کو؟
- مگه ملت خیال تو رو می‌بینن؟
- نپرسیدم ازشون.
- دیوونه‌ای؟
- کی رو خیال می‌کنی؟
- به خودم مربوطه.
- خیال چند نفر هستی؟
- نمی‌دونم.
- تا حالا خیال خودت بودی؟
- تا حالا خودت رو خیال کردی؟
- نه. خودم که پیش خودمم.
- بازم داری نگاه می‌کنیا.
- اگه تو بری شاید برم باهاش حرف بزنم.
- اگه تو بری باهاش حرف بزنی شاید من برم.
- یعنی واسه رفتنِ تو برم باهاش حرف بزنم؟

خیال
هیچ از کامو نمی‌دانم، تنها «بیگانه»اش را خوانده‌ام، اولین رمانی بود که در عمرم خواندم، و همان لحظاتی که تیغ آفتاب بر سر کاراکتر داستان می‌زد، من عاشق کامو شدم، اما دیگر هیچ از او نخواندم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید