«سرعت چین» اصطلاحیه که این روزها برای چین و اقتصادش به کار برده میشه. سوال اینه که چطور این روزها یه سری اتفاقها خیلی سریع تو چین داره رخ میده؟ آیا اصلا این روشِ پر سرعت روش خوبه؟
در حقیقت قرار بود این قسمت دیرتر منتشر شود، اما به خاطر شرایط کنونی که پیش آمده، تصمیم گرفتیم که این قسمت را زودتر منتشر کنیم تا شاید از خانهنشینی اجباری بهره بهتری ببریم.
خب این روزها کرونا سرتاسر دنیا را فرامیگیرد و راهی برای متوقف کردنش نیست. جزئیات و داستان این بیماری را همه میدانیم، اما ما میخواهیم اینجا بر موضوعی دیگر تمرکز کنیم.
همه این داستانها نشان دهنده این است که انگار چینیها معتاد سرعت هستند.
مساله اصلی که اغلب ما فراموش میکنیم این است که سرعت چین بیشتر ناشی از شتاب و چابکی چینیهاست تا سرعت داشتن. دشوارترین کاری که برای رسیدن به سرعت نیاز است این است که شروع کنیم به دویدن و شتاب بگیریم.
شاید این اصل به نظر خیلی واضح برسد اما این دقیقا همان چیزی است که چینیها در آن سرآمد هستند.
اما چیزی که واقعا چینیها را به این مسیر رسانده این است که چینیها باور دارن برای حفظ مسیر خود باید شتاب داشته باشند و در نهایت هم همه چیز را با قدرت جمعی اجرا کنند.
با این حال چیزی که باعث شد شرکتهای چینی، سرعت عمل خوبی داشته باشند یا چابک باشند، توانایی واکنش سریع آنها به فرصتها و تهدیدها است. آنها با چشم بر هم زدنی واکنش خوبی نشان میدهند.
مقاله «سرعت؛ اختلال عصر ما» توسط پاسکال کوپنز (Pascal Copens) در ۳۰ ژانویه ۲۰۲۰ در وبسایت nexxworks منتشر شده است. پاسکال با هدف هدایت افراد برای رسیدن به پتانسیل واقعی خود و از بین بردن موانع فرهنگی که باعث محدود شدن سطح فکر و بینش آنها میشود، مقالههای زیادی منتشر کرده است. او نزدیک ۲۰ سال است که به خاطر علاقه شخصی خود به چین، تلاش کرده این کشور و فرهنگش را بررسی و معرفی کند.
برگردیم سراغ اصل ماجرا که موضوع مقاله ماست: سرعت چین! چرا سرعت؛ اختلال جدید عصر ماست؟
در مقاله «سرعت؛ اختلال عصر ما»، پاسکال به بررسی سرعت در تصمیمگیری، سرعت در اجرا، سرعت در تغییر، و سرعت در اعتماد در چین حرف میزند و تفاوت سرعت را در چین با غرب مقایسه میکند.
همانطور که اول مطلب گفتیم پاسکال معتقد است که چیزی که باعث سرعت عمل شرکتهای چینی شده، چابکی آنها و توانایی واکنش سریعشان به تهدیدها و فرصتهاست.
برای اینکه دقیقتر شیوه تصمیمگیری چینیها و سرعتشان در تصمیمگیری را مشخص شود:
تفاوت اصلی بین سرمایهگذاریهای تجاری بین چین و غربیها وجود دارد این است که غربیها برای اینکه روی یک استارتاپ یا کاری سرمایهگذاری کنند اول پروفایل بنیانگذاران آن استارتاپ را چک میکنند. برای مثال، در سیلیکون ولی، VCها ترجیح میدهند روی استارتاپهایی که توسط دو تا چهار بنیانگذار قدرتمند فناور محور کار میکنند، سرمایهگذاری کنند؛ هرکدام از این بنیانگذاران هم تقریبا باید سهم مساوی در شرکت داشته باشند.
این شیوه سرمایهگذاری که برای به نتیجه رسیدن، تمرکز خود را روی مشاوره و تکامل، متمرکز کرده، در سبک مدیریت غربی کاملا معمولی و رایج است؛ این شیوه باعث خلق و تولید محصولات، خدمات و بازار جدید میشود و خب نکته جالب هم این است که اغلب بنیانگذاران غربی هم همین طرز فکر رو دارند.
در سمت دیگر، VCهای چین ترجیح میدهند بر کسبوکارهای محلی که یک رهبر واحد دارند و اکثر سهام را در اختیار دارد، سرمایهگذاری کنند. این شکل سرمایهگذاری، با توجه به ضرورت توانایی سریع تصمیمگیری در پاسخ به بازار غیرقابل پیشبینی و پیچیده چین مناسبترین شیوه سرمایهگذاری است.
یکی از الزامات اصلی برای نبردهای گلادیاتوریِ چینیها این است که تمام قدرت و مسئولیت در تمام بخشها از فروش گرفته تا نوآوری، بازاریابی، استخدام، سرمایهگذاری، مشارکت و غیره، فقط و فقط باید در دست یک شخص متمرکز قرار گیرد.
همه ما از رهبران تازه کار چین میتوانیم مسئولیتپذیر بودن را یاد بگیریم و فرا بگیریم طوری تصمیم بگیریم که باعث شکل گرفتن تجارت و شهرتمان شود و یا باعث شکست خوردنمان.
در عین حال از طرفی هم رهبران چینی برای جبران خطر تصمیماتشان، آنها را در یک چارچوب عملگرایانه کوتاه مدت با دید بلند مدت میگذارند.
این رهبران دقیقا میدانند که به کجا میخواهند برسند و صبر کافیبرای رسیدن به آن مقصد را هم دارند، اما در عین حال برای شروع کار هم بیتابند.
این که آنها چطور به اهدافشان میرسند هم خود یک سفر و ماجراجویی دیگر است که تمام شرکت در آن مشارکت میکنند.
نکته اصلی اینجاست که ما (نویسنده) در غرب ترجیح میدهیم به جای هدف دور دست، در طی مسیر، استراتژی تعریف کنیم.
بیشتر رهبران تجاری در چین برنامه ۲۰۳۰ دارند، در حالی که رهبران غربی اهداف سه ماهه یا سالانه را هدف قرار میدهند.
به نظر میرسد که تفکر طولانی مدت چینیها به رهبران تجاری چینی آرامش میدهد تا سریع و محکم تصمیم بگیرند.
خوب شما هم اگر احساس میکنید تصمیمگیری در شرکت شما خیلی کند است. بد نیست به ایجاد و برقراری یک دیدگاه و برنامه جسورانه تا ۲۰۳۰ فکر کنید. هر چند شاید برای شما خلاف واقع به نظر برسد، اما چین ثابت کرده که این یگ روش موثر برای سرعت بخشیدن به اولین قدمها برای رسیدن به هدف بلند پروازانه است.
خب نکته دومی که پاسکال بعد از سرعت تصمیمگیری چینها که فرآیندی طولانی و سریع است پرداخته، «سرعت اجرا»ی چینیهاست. مثلا همین ساختن یک بیمارستان بزرگ برای مبارزه با کرونا است.
پاسکال میگوید وقتی که رهبران تجاری چین تصمیم میگیرند کار کنند، خیلی با شتاب و با سرعت شروع به کار میکنند.
از آنجایی که در سیستم چینی، جهت کاملا مشخص است و تاثیر آن دور از ذهن است، تصمیمهایی هم که گرفته میشود خیلی کمتر مورد اعتراض قرار میگیرند و همین باعث میشود که ذهن، آزاد باشد تا کل سازمان را برای آزمایش و چالش آماده کند.
نکته مهم این نحوه ماجرا این است که شتاب واقعی وقتی ایجاد میشود که یک مجموع چیز بر شما تاثیر بگذارد.
رقبا یکی از چیزهایی است که میتواند بر شتاب شما اثر بگذارد. در واقع وجود رقبا باعث میشود بهتر عمل کنید یا در نهایت از صفحه و گردونه حذف شوید.
اگر شما در چین، یک کسبوکار داشته باشید، به معنای واقعی از روز اول صدها رقیب دارید و این رقبا هم فضایی را برای شما ایجاد میکند که انگار وسط جنگِ گلادیاتورها شرکت کردید.
زندگی برای یک استارتاپ چینی مثل یک بازی ویدیویی است: شما باید قبل از رسیدن رقبا پایینتر خود، رقیبهای خوب و با اعتبار خودتان را یک به یک از میدان خارج کنید.
بنابراین در این فضا که شبیه جنگ است؛ نوآوری، استراتژی و برنامهریزی برای آنها که قاعدتا زمان زیادی را میطلبد، یکی از مهمترین عوامل محدودکننده رشد و شتاب به شمار میآید.
همین هم باعث شد شرکتهای چینیها نسبت به شرکتهای کشورهای دیگر عملیتر کار کنند چون آنها هر روز یک مبارزه جدید دارند.
هر برد یک قدم جلوتر. برای همین هم، همه باید کنار هم تغییر کنند. همه در کنار هم برای پیروزی در میدان جنگ آماده شوند. اما نکته جالب این است که هر کدام آنها نقاط قوت خود را دارند و در کنار هم یک ارتش خشن رو تشکیل میدهند.
وقتی از دور به این کار نگاه کنید شاید یک جور هرج و مرج به نظر بیاید اما آن چیزی که شرکتهای چینی به خوبی انجام میدهند این است که سازمان خود را با توجه به بازار آماده میکنند. این در حالی است که در غرب شرکتها و مدیران به دنبال تثبیت سازمانها هستند و برای این کار سعی میکنند یک محیط ایمن و شاد برای کارکنان خود ایجاد کنند. اما در چین برعکس عمل میکنند.
استدلال آنها این است که اگر بازار بیثبات و آشفته است، سازمان باید برای پایدار ماندن پویایی خود را ایجاد و منعکس کند.
مدیرعامل شرکت هایر، ژانگ رومین (Zhang Ruimin) میگوید: «ما نیازی به تعادل نداریم! یک محیط پایدار و پویا بهترین راه حل برای انعطافپذیری همه است.»
پاسکال میگوید من کاملا این واقعیت را میدانم که این رویکرد با محوریت و رفاه کارمندان در غرب مغایرت دارد اما بهتر است به جای داشتن اعتماد به نفس کاذب و بیش از حد، سعی کنیم بعضی از ناپایداریهای بازار را در شرکت وارد کنیم.
مورد دومی که چینیها را از غربیها متمایز کرده این است که مدیران چینی با رویکردی عملگرا و اشتهایی زیاد به پیروزی همیشه شبیه کارآفرینان گرسنه به نظر میرسند.
بد نیست همهی ما مثل چینیها برای رسیدن به پیروزی اجازه دهیم کارمندان و واحدهای نوآوری جوری کار کنند که انگار باید از اتاق فرار خود را نجات دهند.
بهتر است سعی کنیم فرهنگ شرکت را طوری بسازیم که همه با هم خوب همکاری کنند طوری که حتی در شرایط سخت هم برای رسیدن به موفقیت همیشه حاضر باشند.
پاسکال کوپنز معتقده که هیچ وقت نباید نگران از دست دادن نیروهای خوب شرکت باشیم و لازمه بیشتر نگران این باشیم که افرادی را در کنار خود داشته باشیم که بتوانند در دوران بحران و ناپایداری هم کنارتان بمانند.
بله مدیران عزیزی که این پادکست را گوش میدهید بهتر است همیشه به یاد داشته باشید که برای شتاب گرفتن گاهی لازم است مسیر سختی رو طی کنید. پس شاید بد نباشد به قول سعدی که میگوید:«رهرو آن نیست که گهی تند و گهی خسته رود... رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود» عمل کنیم.
اکنون که متوجه شدیم دلیل این که خیلی از سرعت چین حرف میزنند، فقط سرعت آنها نیست بلکه چابکی و قدرت تصمیمگیری سریعی آنهاست، وقت آن است که به بررسی سرعت تغییرات آنها بپردازیم.
یک استعاره جالب وجود دارد که میگوید تنها نکتهی همیشه «ثابت» در چین «تغییر» است.
اگر شما در چین زندگی کرده باشید حتما متوجه این حرف خواهید شد که هیچ کشوری در دنیا از نظر تغییر و تحول در ۳۰ سال گذشته، به گرد پای چین نمیرسد.
سی سال پیش در این کشور ۷۵۰ میلیون آدم فقیر وجود داشت که اکنون به حالت ثبات رسیدند، در عین حال ۸۰۰ میلیون انسان که تشنهی فناوریهای دیجیتال و راحتی بیشتر هستند و در عین حال همواره در حال جنگ تجاری، مشکلات محیط زیستی و حالا هم ویروس کرونا و خیلی چیزهای دیگر هستند.
در چین تغییر قوانین و تغییر شرایط بازار برای شهروندان چینی تبدیل به یک عادت شده است. آنها دیگر پذیرفتهاند که فردا به احتمال زیاد شبیه امروز نیست. این مساله آنها را چابک و زیرک کرده است.
به نظر میرسد کارمندان چینی مثل خیلی از کارمندان غربی که از تغییر میترسند، نیستند و خیلی راحت با تغییرات کنار میاند. طوری که میشه گفت هر کدوم آنها یک کارآفرین هستند. این فقط مختص کارمندان نیست و رهبران آنها هم به این شیوه کار عادت دارند.
کمی به هوآوی فکر کنید. شرکتی با فناوری پیشرفته که مثل هر شرکت تکنولوژیک به قطعات و نرمافزارهای منحصر به فرد غربی متکی است. اما یکدفعه مجبور میشود از بازارهای غربی و زنجیره تولید آنها دور شود و در نتیجه خودش شروع به تولید میکند
این از خاصیت انعطافپذیری سریع آنها در بازارهای جدید، تحولات جدید، جاهطلبیها و مدلهای جدید تجاری است به این ترتیب میشود گفت توانستهاند تا کنون در جنگی که آمریکا بر علیه آنها شروع کرده، پیروز شوند.
آیا میشود به چین اعتماد کرد یا خیر؟ آیا میتوانیم به چین و چینیها اعتماد کنیم؟
جواب این سوال خیلی جالب است.
چین یکی از کشورهایی است که غربیها کمترین سطح اعتماد را به آنها دارند، اما همین کشور یعنی چین توانسته در بین کشورهایی که دوست و همراه خود کرده، به بالاترین سطح اعتماد برسند.
مساله این نیست که غرب نمیتواند به چین اعتماد کند، بلکه مساله این است که چین به غرب اعتماد ندارند و غربیها باید این اعتماد را در چینیها ایجاد کنند.
گرچه در غرب، اعتماد بین همکاران یا شرکای تجاری غالبا در سطح قابل قبول است. اما در چین اینطور نیست.
پیش فرض آنها عدم اعتماده و به نوعی هم اعتماد است. این بخشی از فرهنگ ۲۵۰۰ ساله و سابقه اجتماعی است که جامعه چین را شکل میدهد.
در چین به این فرهنگ گوانشی (Guanxi) میگویند. در این فرهنگ روابطی موثر است که بتواند سیستم شبکههای اجتماعی و ایجاد روابط با نفوذ را برای تجارت و دیگر معاملات تسهیل کند.
در چین تقریبا به طور خودکار اعتماد بین دوستان وجود دارد، اما اعتماد هرگز در خارج از آن فضا فرض نمیشود. همانطور که غالبا گفته شده: در چین موفقیت در تجارت به اعتماد بستگی دارد و در واقع اعتماد امر ضروری برای موفقیت یک تجارت است. اما این اعتماد نیاز به اثبات دارد.
یک پدیده واقعا زیبا در چین این است که موفقیت یک تجارت کاری دلی است و صرفا از شایستگیها نشات نگرفته است.
این کار برای دوستان چینی خیلی طبیعی است، اما اغلب برای دیگران وقتگیر است اما به محض اینکه این سطح از اعتماد ایجاد شود، ماندگار و بسیار هم در موفقیت موثر است.
همه ما میدانیم که روابط دوستی چقدر میتواند در ایجاد یک تجارت خوب موثر باشد و این همان چیزی است که باعث شده شرکتهای چینی غالبا سریع به موفقیت برسند.
آنها اکثراً مایلند ریسکهای بیشتری زا در تجارت تجربه کنند، چون به روابطی که ایجاد کردهاند تکیه کرده و میدانند این روابط به نتیجه مثبتی میرسد.
در آیندهای که فناوری هوش مصنوعی جایگزین وظایف تکراری شود و مهارت های منحصر به فرد انسانی ما دوباره برجسته شود، توانایی های اجتماعی ما،مثل اعتماد بین مردم بخش مهمی از تجارت خواهد بود.
پس همه ما باید به کار و خودسازمانهایمان معنای بیشتری بدهیم و افزایش اعتماد بین ذینفعان به عنوان پایهای برای ارزش کار در آینده عمل خواهد کرد.
سرعت اعتماد ، سرعت تغییر ، سرعت اجرای و سرعت تصمیم گیری چیزی است که باعث شده چین، امروز فعالیت بازارها و صنایع ما را با سرعت ترسناکی مختل کند. این یک سوال بزرگ برای ما به وجود آورده که: چطور میتونیم قدرت عظیم چین را در آغوش بگیریم؟
من احسان طریقت از دوستانم خوبم در ویرگول علی آجودانیان و محبوبه کهنزاد و دوستای دیگرم حبیبه مجیدی و بهاره غنچه که زحمت آماده کردن متن این قسمت را کشیدند تشکر میکنم.