چقدر این دو خواهر به هم شبیهند.
بهار و پاییز...
دو فصل قرینه ی هم.
همسال...
دور و هم نزدیک...
هر دو زیبا, پر طراوات و شاداب،
دختران رنگارنگ، رنگ. برنگ...
یکی سبز و دیگری سرخ، هر دو شاد و زنده...
بهار و پاییز، دو فصل روییدن و شکفتن.
یکی بر زمین خدا گل می رویاند، آن دیگری در قلب های مشتاقان؛ عشق.
دو خواهر...
مسحور پرواز پرستو و درنا از این سو به آن سو...از این سر به آن سر.
آمدنِ این و رفتنِ آن...
کوچ و نشستن...
بهار و پاییز...
یکی گرم و رام، آن دیگری خنک و سرکش...
هر دو دل داده به ابر و باران و آسمان مه گرفته، زمین های خیس غریب، مناجات درختان باوقار خاموش، زیر چتر باران...
بهار و پاییز ...
شوخ و سرخوش...
هر دو شیفته ی باد...
بازی با زلفِ گل و یار...
یکی پر هیاهو با رعد و آواز
دیگری ساکت و سنگین و خاموش، نجواگر در گوش باد...
هر دو موسم ریزش...
یکی گلبرگ و شکوفه، آن یک، برگ های خسته ی دلگیر بر زمین... هر دو به زیر پای دل شیفتگان...
هردو سرشار از وسوسه های شیرین جذب و عشق ورزیدن...
هردو فصلِ رسیدن و لبخند
یکی بر لبان گلنار و آن یک بر سیمای انار... به قشنگی لبخند بر چهره زیبارویان.
پاییز هم بهاری است...بهار جان های شیفته...
پاییز فصل شکفتن است...فصل آغاز ...
فصل ریزش و رویش...باران و عشق.
فصل اشتیاق و ترکیدن انار های جا مانده بر شاخ درختان، شکفتن لبخند بر لبان نگارهای دلدار...
پاییز زنده است، از آن روی که روحی خنک و سیال در آن جاری است.
عابری است که آرام و خاموش به کوچه ها و دل ها سر می زند.
بذر نوید و امید می پاشد و با دست های سرخ فام خود، آبش می دهد.
صدای قدم های خیسش جان دارد و جان بخش است...
پاییز الهام دارد...
پاییز فصل زندگی است...
سوسن چراغچی