در حال مراقبه بودم.
مراقبه آن حالتی است که با تعمق و آرامش و صلح، خدا را از پس ابرهای نفس بیرون می کشد.
خدایی که در آسمان چشمان توست ولی پشت پرده های ضخیمی از دلبستگی ها، وابستگی ها،ترس ها، رنج و غم و افسوس و حسرت، هوس و وسوسه، غرور و منیت ... پنهانش کرده ای. پرده را به رویش کشیده ای.
درون گنجه ای، در نهان خانه هزارتوی وجود خویش، پنهانش کرده ای.
تا هروقت میلت کشید یا به وقت ضرورت و اقتضا سری به او بزنی.
ولی خدا اینحاست... همین جاست، حتی نزدیکتر از رگ گردنت به تو.
اما نفسانیتت چیستند؟
مثل همیشه لشکر مهاجم افکار موذی، آمدند تا حواسم را از مراقبه پرت کنند.
کارهای دیروز به خاطرم آمد...طرحی که به کسی کمک کرده بود...دستاوردهای خوب....مَنیت و نفس،
موفقیت هایی که از آنِ من بود اما افتخارش برای دیگران بود. دستاوردهای پوچ .
به یاد بچه هایم افتادم...دلبستگی هایم... وابستگی هایم... بندهایم،
بندهایی که مستقیم در زمین قلب، ریشه زده و کندن و کنده شدن از آن بند ها از هلاکت نیز ترسناک تر، از هلاهل تلخ تر و از هر دردی، دردناک تر است.
داغ سوزنده بر دل... رنج آزمونی عظیم،
بلایی مبین .*
به یاد خاطرات بد خود افتادم، چیزهایی از گذشته که هنوز رنجم می دادند...رنج هایم.
و همینطور وسوسه ها...
حواسم خواهی نخواهی به سمت مراقبه بود اگرچه یک قرن، با مراقبه حقیقی فاصله داشتم.
سپس اندیشیدم اگر پیش از انجام هر کاری، نیّت خود را برای خدا خالص می کردم، کارهای مثبتم چنین پوچ و میان تهی به نظرم نمی آمد.
افسوس خوردم: کاش زکات اعمال خود را داده بودم.
چگونه؟
با اخلاص خویش.
کاش سهمی از عمل خود را برای خدا کنار می گذاشتم.
اینجا بود که دانستم زکات یعنی چه.
زکات ، صرفا تسهیم مال با مردم نادار نیست،
بلکه تقسیم عشق با خداست،
خالص کردن ذهن و نیت تو و بخشیدن همه آنچه که داری، اخلاص، در راه رضای خداست.
عشقت را کف دستت بگذار و به سمت خدایت بگیر.
این است زکات حقیقی.
آن گاه خدای کریم، همه هستی ات را پاک و طاهر می کند و به سمت خودت پیشکش می کند.
مانند کاری که برای ایّوب پیامبر کرد.
هرچه از او ستانده بود، بهترش را به او باز پس داد.
و یا کاری که برای ابراهیم کرد.
همین که ابراهیم ، فرزند دلبندش را به پیشانی بر خاک خواباند تا در راه خدا قربانی کند، کار اخلاص به کمال رسید و تحقق یافت. خدا همه اسماعیلش را طیب و طاهر به خود ابراهیم باز گرداند.**
این است بخشش حقیقی.
سوسن چراغچی
30 دی 1398
**آیات 103 تا 107 سوره مبارکه صافات
فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ «103» وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ «104»قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «105» إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ «106»* وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ«107»
پس چون هر دو تسليم (فرمان ما) شدند و ابراهيم، گونهى فرزند را بر خاك نهاد (تا ذبحش كند)، او را ندا داديم كه اى ابراهيم!حقّاً كه رؤيايت را تحقق بخشيدى (و امر ما را اطاعت كردى)، همانا ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مىدهيم (و نيّت عمل خير آنان را به جاى عمل قبول مىكنيم).به یقین این همان آزمایش روشن بود*.و ما اسماعیل را در برابر قربانی بزرگی [از ذبح شدن] رهانیدیم.