سلام دوستان عزیزم،
من الهام غلامی و مادر یدونه دختر کوچولو 2 ساله به اسم برکه ام، که قراره از تجربیات مادرانه ام و چالش هایی که در طول این مدت باهاش روبه رو شدم مثل به مهد بردن کودک، از پوشک گرفتن و یا گرفتن کودک از شیرخشک براتون بگم و اونو باهاتون به اشتراک بذارم.
به عنوان اولین محتوا تصمیم گرفتم درباره دکتر بردن کوچولوها باهاتون صحبت کنم. فکر میکنم این مشکلی باشه که همه ی ما در طول دوران کودکی خودمون هم باهاش درگیر بودیم و همیشه یه ترسی از روپوش سفید و آمپول و دکتر داشتیم. طبیعیه که بچه های ما هم این ترس رو داشته باشند و برای معاینه خیلی بیقراری کنن.
من برای رفع این موضوع خیلی فکر کردم و سعی کردم راه هایی که به نظرم درست و منطقی میاد رو اجرایی کنم که خداروشکر کار ساز هم بود و برکه بدون هیچ ترسی معاینه شد. (البته از همینجا از آقای دکتر هم تشکر میکنم که کمک کردن ?). خلاصه که از همون موقع بود که تصمیم گرفتم تجربیاتی که پیدا کردمو با شما هم به اشتراک بذارم. چون بنظرم مادر بودن در این عصر خیلی سخت تر شده چون واقعا بچه ها باهوش ترن و کوچیکترین رفتار های ما در تیر رس این کوچولوهاس. بریم که در ادامه براتون از تجربه اولین معاینه برکه بگم و البته راهکار هایی که پیش گرفتم و کارساز بودن.
راستش من از دو هفته قبل از اینکه بخوام برکه رو برای چکاپ ببرم استرس اینو داشتم که چطوری میتونیم اولین تجربه ی دکتر رفتن رو براش ساده تر کنم. چون دیگه بزرگ شده و کم کم با دنیای اطرافش ارتباط میگیره. شروع کردم به تحقیق و چند تا مقاله علمی خوندن، یکی از مقاله هایی که تو این زمینه بهم کمک کرد "سختی های معاینه بچه ها برای پزشکان" بود. خوندن این مطالب یه دیدگاه ذهنی بهم داد تا راحت تر تصمیم بگیرم. بهرحال مراجعه به دکتر برای بچه ها با شنیدن صدای ابزار و دیدن محیط ناشناخته و کلا یکسری تجربه های نامشخص همراهه. این ها مواردی اند که باعث احساس ترس، اضطراب و استرس در بچه ها میشن. بچه ها به دلیل اینکه با خیلی از محیط ها آشنایی ندارن و نمیدونن قراره چی انتظارشونو بکشه نا خودآگاه واکنش هایی مثل ترس و گریه را از خودشون نشون میدن.
اولین راه حلی که من برای این موضوع بهش رسیدم این بود که بصورت بچگانه و حتی شده با کارتون، کتاب داستان و بازی براش از محیط بیمارستان و دکتر بگم. خب طبیعیه که این روند آشنایی زمان بر بود و یه چند روزی تایم گرفت ? ولی خب در نهایت نتیجه مسرت بخش بود. همین که بچه ها بفهمن که قرار تو فرایند معاینه چه کاری انجام بشه و اینکه دکتر مهربونه و قرار نیست بهشون صدمه بزنه باعث میشه یک اطمینانی پیدا کنن و تو این روند بهتر همکاری کنن.
یک نکته ای که خیلی مهمه و به نظرم گاهی اوقات ما والدین نادیدش میگیریم ترسوندن بچه ها از یکسری مکانها و یا افراد برای جلوگیری از انجام کاریه. مثلا من اوایل برکه رو از سگ میترسوندم و برای اینکه حریره بادومشو بخوره میگفتم که الان هاپو میاد میخورتت. راستش هیچ وقت به این فکر نکردم که این جمله من ممکنه باعث شه که برکه از سگ ها بترسه. حالا این موضوع درباره دکتر رفتن هم هست. مثلا بعضی مامانا بچه ها رو از آمپول میترسونن بدون توجه به اینکه یروزی مجبور میشن بچه رو پیش دکتر ببرن. خلاصه که مامانا و باباهای عزیز به این نکته خیلی توجه کنید. برای راحت تر کردن کار خودمون به هیچ وجهه نباید بچه رو از چیزی که هیچ ذهنیتی دربارش نداره بترسونیم.
بچه ها هیچ دیدی از دنیای اطرافشون ندارن و خیلی چیزا رو تجربه نکردن، اولین ذهنیتی که در اونها ایجاد میشه توسط ما والدین هستش و این ما هستیم که احساسات اولیه رو در کودکمون ایجاد میکنیم. اگر ما بهش تلقین کنیم که دکتر و آمپول بده و ترسناک، بچه هم اینو باور میکنه و بدون اینکه تجربش کنه اونو ترسناک میبینه و به چشم یه هیولا که قراره بهش صدمه بزنه نگاه میکنه. پس لطفا برای سریعتر پیش بردن کاری بچه ها رو از چیزی یا کسی نترسونین.
نکته بعدی در رابطه نگرانی خود ما در برابر عکس العمل بچه ها در مواجهه با پزشکه. بچه ها تو درک احساسات خیلی بهتر از ما آدم بزرگا عمل میکنن. کافیه احساس کنن شما هم از کاری که دارید میکنید مطمئن نیستید یا شک دارید، اون موقع است که اونها هم حس اطمینان و اعتمادشونو از دست میدن و دچار اضطراب میشن. پس تا جایی که ممکنه با ترس های خودتون در رابطه با رفتار کودکتون مقابله کنید.
راهکار بعدی که من ازش استفاده کردم تشویق برکه بود. حتما بعد از اینکه کوچولوتون کاری رو به درستی انجام میده یا باهاتون همکاری میکنه ازش تشکر کنید و نتیجه رو در طولانی مدت ببینید. حتی میتونید این موفقیت بزرگو خانوادگی جشن بگیرید. ?
حتما سعی کنید پزشک کودکتون رو با دقت و وسواس زیاد انتخاب کنید. محیط مطب، رفتار پزشک و اون حسی که در نگاه اول کودک از محیط میگیره میتونه تو تجربه های بعدی خیلی مهم و کمک کننده باشه.
این تمام تجربه ی من در رابطه با دکتر بردن برکه بود که خداروشکر با موفقیت انجام شد. خوشحال میشم شما هم در رابطه با این تجربه سخت برام بنویسین و بگین که از چه راهکار هایی برای ساده تر کردن این موضوع استفاده کردید.