راضیه چاوشی
راضیه چاوشی
خواندن ۹ دقیقه·۱ سال پیش

چرا روان درمانی و تراپی کافی نیست؟

به عنوان آدمی که از سال 1398 داره روی صندلی اتاق درمان میشینه و کسی که فواید زیادی برای روان درمانی میبینه ( اونا رو توی این پست نوشتم) این اجازه رو به خودم میدم که درباره کاستی هاش هم حرف بزنم.

جلسه تراپی
جلسه تراپی

در اینجا من چند تا جوال دوز به تراپی میزنم و در نهایت یه سوزن به خودمون?. برای اینکه کاملا منصف بمونیم?

جوال دوز اول) روش های روان درمانی و نقاط ضعف هر کدوم

روش درمان شناختی یا CBT

من مدت هاست رویکرد روانکاوانه رو توی درمان انتخاب کردم. اگه مشتاقین که تراپی رو شروع کنین، یا حتی الان دارین میرین، پیشنهاد میکنم روش های مختلف روان درمانی رو سرچ کنین و دربارشون یکم اطلاع بدست بیارین تا خودتون یه کلیتی رو بدونین و تشخیص بدین که چه روشی احتمالا به درد شما میخوره و کدوم نمیخوره.

مثلا روش های CBT یا همون رفتار درمانی شناختی برای شخصیت من اصلا مناسب نبود. چون در این روش ها به سرعت شما و شخصیتتون ارزیابی میشین و در یکی از دسته بندی های شناخته شده ی اختلال ها یا شخصیت ها قرار میگیرین و درمانگرا با دادن تمرین های از قبل مشخص شده کمک میکنن شما مساله مشخصی که به خاطرش شکایت داشتین رو برطرف کنین.

این روش به درد من نمیخورد چرا که من در ابتدا با شکایت خاصی نرفتم ( مثلا این مساله که با پدر یا مادرم ناسازگارم یا مشکل پرخوری عصبی دارم یا ...) بلکه برای من مشکلاتم خیلی خیلی کلی و گنگ و دامنه دار به نظر میرسید. میدونستم توی زمینه های مختلفی از تعادل خارج شدم ولی دقیقا نمیدونستم کجا رو بگم یا کجا مهم تره. توی این روش ها معمولا شما باید با مشکل کاملا مشخص و صورت بندی شده ای برین!

بعد هم برای من دسته بندی سریع آدم ها و برچسب زدن روشون - حتی اگه این برچسب ها فنی و تخصصی باشه و ادعا بشه علم اون ها رو ثابت کرده- انسانی و قشنگ نیست. غیر از اون من خودم کاملا حس میکردم که شخصیتم داره تغییر میکنه و من اون آدم 6 ماه پیش هم حتی نیستم. پس این طبقه بندی های محکم و فیکس شده دارن یه چیز خیلی بزرگ رو درباره آدم ها و روان شون ندید میگیرن.

از طرفی بعضی ها رو دیده ام که انتظارشون از درمان اینه که درمانگر مساله شون رو بشنوه و خیلی صریح و واضح بهشون بگه چکار کنن چکار نکنن. در اصل بهشون راه حل آماده بده. گرچه این انتظار و خواسته کاملا معتبر و قابل درکه ولی اگر من یک درمانگر بودم اول این مساله رو بررسی میکردم که چرا یک انسان با اون همه توانایی منحصر به فرد و خلاقیت بی نظیرش توی تفکر، خودش رو واجد صلاحیت برای پیدا کردن جواب هاش نمیدونه و انتظار داره یک نفر از بیرون جواب ها رو بهش بده.

به غیر از این، این روش وابستگی به جواب های آماده، روش پایدار یا به قول فرنگی ها sustainable ای نیست. چرا که زمانی بالاخره در زندگی میرسه که شما باید خودتون به جواب برسین. یا زمانی خواهد رسید که از اینکه با جواب های دیگران زندگی کردین احساس پشیمونی میکنین یا سرخورده میشین.

پس تا اینجای داستان من پرونده ی مشاوره رو بستم. یعنی من روان درمانی رو همون مشاوره نمیدونم. اگر هم دیدین کسی در اتاق درمان داره میگه چی برای شما خوبه چی خوب نیست بدونین که اون یک درمانگر حرفه ای نیست و شما رو توی راه درستی نمیبره.

اما ممکنه شما توی یه مساله خاص، مثلا اضطراب اجتماعی، نیاز به راهکار های مشخصی داشته باشین یا حتی تمرین های مشخصی. در اون صورت شاید درمان های CBT اتفاقا برای شما جواب باشن.

روش روانکاوی

در روش های روانکاوانه و بخصوص روش تحلیلی شما به عنوان یک انسان به طور کامل دیده میشین نه یک انسان با اختلال OCD یا یک انسان افسرده یا .... بنابراین در روانکاوی هیچ برچسبی نداریم. آدم ها در فاز های مختلف زندگیشون، در برخورد با شرایط مختلف واکنش های مختلفی نشون میدن که براشون خوبه این واکنش ها رو ببینن و بدونن.

هدف اینه که آدم ها از این واکنش هاشون، از این افکارشون بیشتر و بیشتر آگاه بشن. اونوقت احتملا شانش اینکه بتونن در مواجهه با شرایط یکسان، یک پاسخ انتخابی بدن بیشتر میشه. یعنی واکنششون رو بیارن تحت کنترل خودشون.

ابزار روانکاوی برای شناخت اون قسمت ناپیدای ما -که اتفاقا بیشتر رفتار های ما رو تشکیل میده - حرف زدنه. حرف زدن آزادانه و بدون سانسور که بهش تداعی آزاد میگن. همین طور خواب هایی که میبینیم، نقاشی ها یا نوشته هایی که بدون فکر قبلی رو کاغذ میاریم.

در روانکاوی فرض بر اینه که نه مراجع و نه درمانگر هیچ کدوم چیزی نمیدونن. و این با شخصیت من بیشتر جوره تا اون دیدگاه عقل کل گرایانه و دانای کل بودن درمانگر توی روش های CBT. در روانکاوی درمانجور و درمانگر با هم همکاری میکنن تا بخش های بیشتری رو پیدا کنن و ببینن.

با اینکه این روش برتری های بیشتری نسبت به روش های شناختی داره، ولی هزینه های جلسات روانکاوی اونو خارج از دسترس همه ی اقشار جامعه میکنه. البته هزینه های بالاتر جلسات روانکاوی منطقی پشتش داره و اون اینه که برگزاری این جلسات برای درمانگر یا تراپیست هم گرون در میاد. اونا موظف اند اند جلسات سوپرویژن بگیرن. یعنی به طور مرتب پیش یک درمانگر یا استاد با تجربه تر برن و چالش ها و نحوه مواجهه با درمانجو هاشون رو درمیون بذارن و به عبارتی مانیتور بشن. همچنین اونا موظف اند خودشون هم درمان بگیرن. یعنی اونا هم یک تراپیست دارن و مدام و هفتگی باهاش جلسه دارن. این تعهد درمانگر به سوپرویژن گرفتن و درمان شخصی براش هزینه بر هست.

متاسفانه همه ی روانکاو ها خودشون رو متعهد به سوپرویژن گرفتن و تراپی رفتن نمیدونن. بنابراین عملا هزینه ی سنگینی که از مراجع هاشون میگیرن بی دلیل و حروم ? هست!

( شما هم اگه روزی پیش روانکاو رفتین حتما ازش بپرسین که سوپرویژن میگیره یا نه. سوپرویژن نگرفتن نشونه ی حرفه ای نبودن درمانگر هست. حتی درمانگر های بسیار با سابقه هم باید سوپرویژن بگیرن.)

جوال دوز دوم) هر جور حرف زدنی نتیجه بخش نیست

توی درمان روانکاوانه ریش و قیچی دست شماست. شما باید بتونین سر حرف رو باز کنین و محتوا تولید کنین?. البته قراره چیزی رو سانسور نکنین و حتی بهتره چیزی از قبل آماده نکنین برای گفتن و هر چیزی در اون لحظه تو ذهنتون میاد رو بگین.

ممکنه آسون به نظر بیاد ولی واقعا آسون نیست. این کاری نیست که ما معمولا بکنیم. معمولا حرف هامون رو میسنجیم. سعی میکنیم مرتبط با موضوع خاصی حرفی بزنیم و به قولی سر و ته داشته باشه حرف هامون. ولی تداعی آزاد واقعا باید آزاد باشه. هیچ قید و بندی نباید روی ساختار حرف هاتون بذارین: با معنی باشه، با ادبانه باشه، توش بخش های وحشی و نپخته ی من پیدا نشه و ...

با اینکه این نوع حرف زدن اساس درمان روانکاویه، کسی به شما تقریبا یاد نمیده چطور باید انجامش بدین و شاید چندین و چند جلسه طول بکشه تا کم کم با این سبک حرف زدن آشنا بشین.

جوال دوز سوم) پیشرفت در درمان قابل اندازه گیری نیست

حقیقت اینه که با اینکه بر تاثییر گذاری روان درمانی خیلی تاکید میشه کسی تا بحال نتونسته به طور دقیق بگه که این تاثییرات چجوری ان؟ یعنی هیچ نشانه و علایم جهان شمولی نداشته. بنابراین این خود شما هستین که باید مدام یاد آوری کنین که از اول از درمان چی میخواستین و آیا تو مسیر درست هستین یا نه.

توی درمان روانکاوانه ممکنه احساس کنین به سمت و سوی خاصی نمیرین. چون درمانگرتون نمیگه بیا فلان موضوع رو ادامه بدیم. شاید این جلسه درباره خورشت سبزی که ته گرفت و جلوی مهمون ها خجالت کشیدین حرف بزنین و جلسه بعد درباره ترامای عمیقی که توی کودکی داشتین. اگه مثل من روند مشخصی داشتن براتون مهم باشه و بدون اون دچار اضطراب و سردرگمی بشین،ممکنه درباره جلساتتون و ادامه دادنش زیاد شک کنین.

ولی خوبه قبل از تموم کردن روند درمان از خودتون این سوال ها رو بپرسین:

  • انتظار من از جلسه درمان چیه؟ آیا انتظار دارم جلسات درمان حال من رو خوب کنه؟ انتظار دارم بهم امید بده؟ انگیزه بده؟ احساس تنهایی من رو بگیره؟ یا چی؟
  • آیا تداعی آزاد رو تجربه کردم؟
  • آیا به طور مشخص نیاز های خودم رو به درمانگرم گفتم؟ آیا موانع درمان رو باهاش درمیون گذاشتم؟ واکنش اون چی بوده؟ آیا منو قانع کرد؟
  • جایگزین من برای تراپی رفتن چیه؟ آیا برنامه دیگه ای برای کمک به رشد و شناخت خودم دارم؟ چقدر میتونم به اون برنامه جایگزین اعتماد کنم و اون چقدر میتونه مفید باشه؟

اگر با جواب دادن به این سوال ها بازم نتیجه گرفتین که تراپی برای شما مناسب نیست، خب به خودتون اعتماد کنین! هیچ راه حل جهانی برای تمام آدم ها وجود نداره. فقط اینو در نظر بگیرین که روان درمانی یه اسم عام هست. مثل تحصیل. این که شما باهاش ارتباط برقرار کنین و ادامش بدین خیلی بستگی به درمانگرتون، روشش، ریسک کردن شما برای ارتباط بدون سانسور داشتن ، متعهد بودن به خودتون و پذیرفتن هزینه های سنگینش هست.

و بالاخره سوزنی به خودمون) تراپی رو برای درمان کدوم بخش میبینیم؟

اینو در نظر داشته باشیم که آگاهی پیدا کردن از خودمون و احوالاتمون الزاما به معنی درمان یا heal شدن نیست. ما موجودات بدن دار و چند بعدی هستیم و روش هر کدوم از ما باید چیزی باشه که تمام ابعاد ما رو دست بزنه و تغییر بده. با نشستن و حرف زدن ممکن نیست بتونیم نیاز ستون فقراتمون به حرکت کردن رو برآورده کنیم.

یا کلمات به تنهایی نمیتونه همه اون چیزی که توی سر ما هست رو بیان کنه و گاهی برای شنیدن صدای درونمون نیاز داریم نقاشی بکشیم، بازی کنیم، ساز بزنیم، شغلمون رو تغییر بدیم، بنویسیم، یا حتی کار های بیهوده و وقت تلف کن انجام بدیم.

و اینا شاید چیزایی باشه که توی اتاق درمان اتفاق نمیوفته. چون ابزار درمانگر ها فقط کلمه هست و مابقی جریان به عهده خودمونه.



جمع بندی:

رفتن به جلسات تراپی و روان درمانی الزاما هم معنی درمان شدن نیست. حتی نشستن در جلسات تراپی هم به معنی تراپی رفتن نیست!

پیدا کردن درمانگر مناسب، پیدا کردن روش درمانی مناسب، متعهد شدن به جلسه، توانایی تداعی آزاد کردن و انتظار به اندازه داشتن از تراپی و رصد کردن تغییراتمون در جلسات همگی با هم تراپی میشه.

تراپی رفتن به تنهایی نمیتونه کل روان و شخصیت ما رو درمان کنه و ما به ابزار های دیگه ای هم نیاز داریم.





روان درمانیتراپیستتراپیروانکاویروانشناسی
مینویسم. گاهی روی کاغذ گاهی توی ide.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید