گفتی بانوی من! این را همه میدانند که آنچه بَد است و بهراستی بَد است، چرکِ منجمدِ روح است و واسپاریِ عمل به عُقدهها، نه هوا کردنِ بادبادکهاست...
آق بانو قصهای است از خواستن و نرسیدن و همچنان خواستن.
عشق و عاشقی در هر دورهای به یک شکل قد علم میکند و متناسب با آن دوره لذتها و رنجهای خودش را به رخ عاشقان میکشد.
اما در دورههای بهخصوصی، اجبارهایی از جنس قدرت و سیاست و همچنین اجتماع، عاشقان را از هم جدا میکند و گاه سرنوشتها را برای همیشه تاریک و سیاه رقم میزند.
اما در ادامه باید دید که این سیاهی تا چه مدت دوام خواهد داشت؟ همیشگی است یا...