cherrybook Admin Page ( Tanaz )·۸ ماه پیشرمان عاشقانه | رمان آق بانو به قلم رها باقری | تایپ آنلاین رمانرمان عاشقانه آق بانوگفتی بانوی من! این را همه میدانند که آنچه بَد است و بهراستی بَد است، چرکِ منجمدِ روح است و واسپاریِ عمل به عُقدهها،…
cherrybook Admin Page ( Tanaz )·۸ ماه پیشرمان مهوین | رمان عاشقانه | رمان آنلاین | انجمن رمان نویسینفس عمیق و بیجانی کشیدم، حالم زار بود... به معنای واقعی ترحم برانگیز بودم؛ برخلاف یک ماه پیش، گذشتهای نزدیک که گاهی با پوزخند تمسخرآمیزی…
cherrybook Admin Page ( Tanaz )·۹ ماه پیشرمان دیاستول | رمان جنایی | رمان انلاین جنایی | انجمن رمان نویسی چری بوکمت، مردی ذاتاً خوشقلب و مهربان است و دوستی با او مطمئناً بهترین تصمیمیست که هر فردی باید در زندگیاش بگیرد! اما قبل از شروع نیمۀ دوم زندگ…
cherrybook Admin Page ( Tanaz )·۹ ماه پیشرمان آنلاین | رمان عاشقانه | انجمن رمان نویسی | چری بوکنوچی کردم و به اویی که قدش یک سر و گردن از من بلندتر بود خیره شدم.- شاهین، کسی اینجا ما رو ببینه خون جفتمان حلال میشه.دست دراز کرد پر چارق…
R.Daneshmand·۹ ماه پیشخدای نامک 43پگاه چشمانش را باز کرد ، نور خوردشید در اتاقش گرما و نوید روز خوب را به پگاه هدیه داده بود.او خواب آلود درحالی که چشمانش را می مالید از اتا…
R.Daneshmandدرچرند و پرند·۱۰ ماه پیشخدای نامک 41فرامرز،سام و ماندانا و آتوسا در مکان مورد نظر ایستاده و منتظر سودابه و نگران پگاه بودند.سام راه می رفت و فرامرز همسرش را آرام می کرد و ماند…
R.Daneshmandدرچرند و پرند·۱ سال پیشخدای نامک40سودابه دامن سرمه ای رنگش را با دستانش جمع کرد طوری که کفش های پاشنه دار و مشکی اش و جوارشلواری مشکی رنگش پیدا بود و به سرعت به دنبال خواهر…
R.Daneshmand·۱ سال پیشپارت 39فرامرز نمی توانست جلوی اشکانش را بگیرد اما بعد از چند دقیقه به یاد پگاه افتاد ،با آن حال کجا رفته بود؟به سرعت به طرف خروجی گورستان رفت اما…
R.Daneshmandدرچرند و پرند·۱ سال پیشپارت38با عرض شرمندگی این هم پارت 38اشتباهی تصور کردم پارت قبلی(37)پارت 38 است😁😁