زِئوس؛
خواندن ۱ دقیقه·۴ روز پیش

نامه‌نوشت‌روزِبیست‌وهشتم.

روزِبیست‌وهشتم پایان مغشوش'



سفره‌ای گسترده بر بستر سکوت، نگاه‌هایی متروک، دست‌هایی مصلوب میان تمنای وصال و انجمادِ بی‌سرانجام، نامه‌ای با عنوانِ بیست و هشتم پایان مغشوش'

نان‌ها، متلاشی در هیاهوی راکد، سیب‌ها، دفرمه‌شده زیر سنگینی زوال، سبزه‌ها، به زنجیرِ امیدهای فرتوت درآمده، در تمنای رُستن، اما ریشه‌دوانده در نیستی. آینه، شکننده از تکرارِ انعکاس‌هایی منفصل، چهره‌هایی مندرس، لب‌هایی هذیان‌زده بر خطوطِ لرزان، ماهی‌ها، مصلوب در حصاری کریستالی، تلاشی وهم‌گون، حرکتی بی‌مقصد در مدارِ فراموشی.

هوا، اشباع از انسدادِ واژه‌ها، صداها، مقید در تنگنای گلویی که هرگز آوازی را تاب نیاورده، اندیشه‌ها، مُحاق‌رفته در ژرفای ذهنی تبعیدشده. دیوارها، سرد و بی‌اعتنا، موزه‌ای از اشباحِ گم‌نام، پنجره‌ها، چشمانی خیره به خلأ، نور، گدازه‌ای محو در طوفانِ تاریکی، سایه‌ها، رقصان بر مرزِ بود و نبود، بی‌حرکت اما فریادگر.

دست‌ها، آونگ از شانه‌هایی فروخفته، رگ‌ها، معبدی خاموش برای خونِ ایستا، دهان‌ها، گشوده بر زوال، نفس‌ها، مچاله در قفسِ تنگِ سینه، کلمات، محبوس در دهلیزهای بسته، معنا، گورستانی از حرف‌های بلعیده‌شده. پایان، تکرارِ اضمحلال، تغییری که از فرطِ سکون، در خود مچاله شده، راهی که در نخستین گام، به خلأِ بی‌انتها ختم شده است.



روزپنجشنبه۱۴۰۴.۱.۱
ساعت۲:۳۲دقیقۀ‌بامداد.
به‌قلم:ف.ب


انسانَم‌آرزوست؛
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید