ویرگول
ورودثبت نام
cyfco
cyfco
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

تجربیات کوچینگی، حد ارضا ذهنی و ظرفیت تلاش بشری

ظرفیت تلاش بشری
ظرفیت تلاش بشری

تحقیقات زیادی در باب ظرفیت‌های ذهنی ما انسان‌ها صورت گرفته و کتاب‌ها و مقالات متعددی نوشته شده است. یکی از داستان‌های معروف در این زمینه ادعایی مبتنی بر علم بود که امکان ندارد یک دونده سرعت بتواند صد متر را زیر ده ثانیه (یا همین حدود) بدود و پس از اولین نفری که موفق به این کار شد، تعداد زیادی این مرز را جابجا کردند. مثال دیگر اکبر نقدی، دونده اولترا ماراتن ایرانی است که چالشی برای مداومت برای خودش تعریف کرد و در صد روز متوالی، هر روز یک ماراتن دوید. شاید شما هم در زندگی خودتان چنین شرایطی را تجربه کرده باشید، امری که برای شما محال بوده یا آن را غیر قابل تصور می‌پنداشتید، با موفقیت پشت سر گذاشته‌اید یا انجام داده‌اید و متوجه شده‌اید که شاید سال‌ها درگیر یک مانع یا محدودیت ذهنی یا ترس یا تصور بوده‌اید. وقتی به خودمان می‌گوییم این کار قابل انجام نیست یا من نمی‌توانم، ظرفیت ذهنی خودمان را می‌بندیم و بدن، یا همان ظرفیت فیزیکی هم دستور را دریافت می‌کند و محدودیت را می‌پذیرد.

حال سوال این است که تفاوت من با فردی مثل اکبر نقدی در چیست؟ شاید جواب بدهید که اکبر تلاش و تمرین بیشتری از من داشته است اما آیا من هم می‌توانم یا تمایل دارم به اندازه متناسب تلاش کنم؟ این مساله تنها درباره شکل تصمیم‌گیری و انگیزه نیست، ما به دنبال امری ریشه‌ای‌تر و البته در حیطه قدرت خودمان هستیم. این جواب کلیشه‌ای که اگر تو هم بخواهی، می‌توانی، گرچه می‌تواند درست باشد اما دست کم خیلی کارآمد نیست و بیشتر اوقات وقتی تلاش‌های اولیه ما به شکست‌های دردناکی منجر می‌شود، سبب یاس و خشم ما می‌شود.

مراجع من دارای کسب و کارهای مختلف بود و وقتی با هم وارد جلسات شدیم، حس می‌کرد که کنترل زندگی از دستش خارج شده و آسیب‌های زیادی به دلیل انتخاب‌های چند سال اخیرش دیده بود. این آسیب‌ها شامل کسب و کار و زندگی زناشویی و ارتباط با فرزندان و تعامل با شرکا و همکاران کاری می‌شد. ما جلسات متعددی روی موضوع‌های مختلف کار کردیم اما در یک جلسه خاص، اتفاق جالبی افتاد که من آن پدیده را حد ارضای ذهنی نامیدم. مراجع من مهارت‌های متعددی در حد استادی داشت که شاید ارتباط خاصی هم به هم نداشتند ولی همه آنها را در نقطه‌ای رها می‌کرد که به دید خودش منطقی نمی‌نمود. او حتی توضیحی برای تصمیم‌های خاصش در بزنگاه‌های زندگی نداشت. گویی عامدانه در شرایطی خاص ناگهان فرمانی در ذهنش صادر می‌شد و او حتی با علم به آسیب‌زننده بودن آن، اقدام می‌کرد.

آن چیزی که در آن جلسه، با بازخورد من به عنوان کوچ باز شد، این بود که مراجع به دنبال کسب عنوان ستاره شدن، بود. بنابراین وقتی پیامی از محلی قابل وثوق به او می‌رسید که تو آخرشی! او به صورت اتوماتیک، رها می‌کرد و به کار یا سرگرمی یا شرایط جدیدی خودش را مشغول می‌کرد. حد ارضا ذهنی دقیقاً مانند حد ارضا فیزیکی عمل می‌کند، وقتی شما به حداکثر رضایت رسیده‌اید، توان و انرژی و تمایلی برای ادامه دادن و تلاش بیشتر وجود ندارد. در واقع تلاش بیشتری وجود ندارد! درست مانند رسیدن به قله یک کوه؛ بالاتر رفتن از قله معنایی ندارد.

آن چیزی که برای مراجع باز شد این بود که او برای رسیدن به عنوان مطولبش تلاش می‌کرد نه برای داشتن کسب و کاری پایدار، نه برای داشتن مهارتی برای زندگی و ... . البته عدم رضایت روحی و سردرگمی، نشان‌دهنده این است که چیزی برای مراجع کار نمی‌کند و حد ارضا ذهنی او با موقعیت و نتایج مطلوب و خواسته‌های او تناسب ندارد.

اگر به مثال اکبر نقدی برگردیم، تصویر شفاف‌تر می‌شود. اکبر حد ارضا ذهنی خود را بر صد ماراتن پشت سر هم تنظیم کرده و البته تمرین و پیشنه و تمایلات او بر این حد ارضا سوار شده و احتمالاً چالشی تعریف کرده که فراتر از توان ذهنی و فیزیکی فعلی‌اش باشد، چون دلیلی برای تکرار چالشی که انجام شده، وجود ندارد.

فرضاً اگر من بخواهم دویدن را آغاز کنم، حد ارضا ذهنی من اگر در حد چند صد متر دویدن باشد و این حد را در نقطه فعلی‌اش نگه دارم، من هر روز سرمست پیروی خواهم شد اما چیزی به توان من اضافه نخواهد شد. اگر حد ارضا ذهنی خودم را بسیار فراتر از توان و تمرین فیزیکی خودم تنظیم کنم، احتمالاً یا شروع نخواهم کرد یا ناامید و دلسرد خواهم شد. درست مانند این که بخواهم در چالش اول مانند اکبر نقدی صد روز ماراتن بدوم. حد ارضا ذهنی باید متناسب با توان و تمایل من و البته اندکی فراتر از حداکثر ظرفیت ذهنی‌ام تنظیم شود. اگر ظرفیت فیزیکی من کمتر باشد یا زودتر تمام شود، پس من آگاه می‌شوم که حدی جدید باید تعیین گردد.

درست مانند یکی دیگر از مراجعانم که ظرفیت کاری خود را در روز 100 واحد فرض می‌کرد و هر روز 40 واحد کار انجام می‌داد و به دلیل نرسیدن به حد ارضا ذهنی، خودش را تنبیه می‌کرد و از دست خودش شاکی بود. او زمانی که حد ارضا ذهنی خود را بر روی حفظ ثبات وضعیت موجود گذاشت، این امکان را برای خودش باز کرد که هر هفته به ظرفیت کاری خودش اندکی بیفزاید.

نکته جذاب در باب حد ارضا ذهنی این است که قابل تشخیص است و شما می‌توانید آن را با کاهش افت انرژی و عدم تمایل به تداوم پیدا کنید و نکته جذاب دیگر درباره این حد این است که قابلیت تنظیم آن در اختیار شماست. شما می‌توانید با تنظیم و اعمال تغییرات بر تنظیم آن، همواره چالش‌ها را برای خودتان در محدوده اثربخشی و کارآمدی و رضایتمندی حفظ کنید.

مثلاً وقتی من دویدن را آغاز کردم، حد ارضا من این بود که هر هفته سه بار بدوم. در ابتدا میزان دویدن مهم نبود، مهم ایجاد این عادت بود، بعد از مدتی حد ارضا این بود که هر بار بیش از چهار کیلومتر بدوم. در حال حاضر حد ارضا این است که اندکی سریع‌تر بدوم. این گونه طی چند ماه، عادت و کارآمدی و چالش ذهنی و فیزیکی و نتایج مداومت را مشاهده می‌کنم.

حد ارضا ذهنی شما چگونه کار می‌کند؟

کجا نیاز دارید آن را تغییر دهید؟

این تغییر چگونه می‌تواند تمایل شما را به دستاورد تبدیل کند؟

افشین محمد،کوچ زندگی،کوچ مدیران اجرایی

تجربیات کوچینگیتوسعه فردیکوچینگ توسعه فردیکوچینگ فردی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید