اگر در حوزه رفتار انسانی دقت کرده باشید، مطالب زیادی در باب نگاه و شکلگیری رفتار و انگیزههای بشر یاد میگیرید. کافی است به خودتان و ذهنیت و رفتارتان توجه کنید. منشا آن رفتارها، احساسات، باورها و واکنشهای ما هستند که گاه نتایجی مطلوب و گاه نتایجی نامطلوب خلق میکنند. دقت به همسران، والدین، همکاران و فرزندان نیز از منظر کنجکاوی، به شما دادههای جالب و زیادی میدهد. شما را تشویق میکنم که به این آزمایشگاه بزرگ و واقعی، نگاهی متفاوت بیندازید و خود را آماده یادگیری کنید.
مسیر جلسات مریم، مثال خوبی برای این کنجکاوی و یادگیری است و از او در نوشتار، "رهایی از اجبار، دسترسی به خود واقعی" و "میدانمهای دردسرساز" و "موهبت زبان محبتآمیز" و "نیت تا تاثیر، یک دنیا فاصله" صحبت کرده بودیم. شاید مطالعه مجدد این مسیر برای شما جالب و آموزنده باشد، زیرا نحوه کارکرد جلسات کوچینگ را با توالی متناسب و جزییات بیشتری عرضه میکند.
برای مریم، مادر بودن و همسر بودن اهمیت بالایی دارد و گرچه چند سالی است که از همسرش جدا شده است اما همچنان در جلسات هیجانات و مسایل زیادی در این باب سر باز میکند و در این جلسه او حس میکرد در حالی که زنده است، دستش از زندگی فرزندانش کوتاه است، گویی در این دنیا نیست! در روش کار کردن من، بروز و تخلیه این هیجانات و احساسات و فکرها، فرصتی بزرگ برای سبک شدن و در عین حال باز شدن باورهای عمیق، نوع نگاه و ذهنیت است که منفعتی چندجانبه برای مراجع دارد. این روش از منظر حفظ ساختار جلسات، نیاز به دقت بالایی دارد تا جلسه را کارآمد و در راستای خروجی مطلوب و اعلام شده مراجع نیز نگاه دارد.
مریم در ابتدای جلسه درباره تصمیمات حرفهای جدیدش نیز صحبت کرد و تغییراتی که مد نظرش بود را تشریح کرد، گرچه مسالهای نه چندان جدید باز شد. به عنوان انسانی هیجانی، ذوق شدید او برای برخی مسایل، مثلاً دیدن یک گل زیبا یا خواندن یک جمله عمیق، برای دیگران قابل درک نیست و در ارتباطات انسانی و بینفردی، او گاهی درک نمیشود یا انسانی مبالغهگر شناخته میشود. در کنار این مساله، موضوع دیگری مطرح شد. شرایط نسبتاً جدید مریم و تصمیمگیری در آن برای خودش غریبه است. او در حال حاضر به عنوان یک انسان مستقل و تنها، در حال تصمیمگیری برای خودش است و این شرایط برای او که سالها تمایل داشته دیگران (همسرش، مادرش، رییسش) برای او تصمیم بگیرند، غریب مینماید.
البته اشتباه نکنید، مریم مدیریت بحران فوقالعادهای دارد و در واقع بسیاری از تصمیمها را در زندگی به تنهایی گرفته و عملی کرده، نکته پیوسته بین این دو مساله در عمقی بیشتر، نوع نگاه یک انسان به دیگران است. این باور مریم که ارزشمندی انسان این است که دیگران را در امنیت و بیدغدغهگی نگه دارد و آنها راضی باشند.
او در عادت ندیدن خود و عقبتر دیدن خود از آن چه که هست، سالها تجربه دارد که تاثیر مثبتی بر زندگی و ذهنیت او نگذاشته است پس با اجازه به او بازخورد دادم.
او در مسیری که گمان میکند، قدم برنداشته، قدمهای زیادی برداشته است. این مساله و اقدامهای دیگر او و سایر تجربیات زندگیاش را به آگاهیاش آوردم و او منقلب شد و ابراز کرد: "من اینم که هستم اما محدود به اینی که هستم، نیستم! گرچه هر چه میخواهیم و میخوانیم و دربارهاش حرف میزنیم اگر به رفتار تبدیل نشود، تلف کردن زمان و انرژی است."
مریم موقعیتهای کاری جدید و متنوعی دارد و در انتخاب کردن چندان راحت عمل نمیکند و ملاحظه ناراحت کردن دیگران را دارد. گاهی هم انتخابی میکند که زمان زیادی میگیرد اما منفعت متناسبی برای او خلق نمیکند. درباره انتخاب، ما به سوال مفیدی رسیدیم که "آیا این انتخاب نیاز الان من است؟"
درباره مساله راضی نگه داشتن دیگران، یک از باورهای اصلی مریم این بود که انسانها ناامید نشوند و او از این منظر، تلاش زیادی برای حفظ موقعیتی میکرد که من آن را تلاش برای کنترل امر کنترلناپذیر مینامم. در واقعیت ما نمیتوانیم دیگری را ناامید کنیم، گرچه که در واقعیت دیگران ممکن است از تصمیم یا باور یا رفتار ما حس ناامیدی داشته باشند.
مریم به خاطراتش برگشت و گفت که همسر سابقش و پسرش هم درباره این که مسایل زیادی را در ذهنش نگه میداشته، با او صحبت کردهاند و متوجه شد انرژی زیادی صرف ارتباط غیرمستقیم و اصطلاحاً کادوپیچ شده با دیگران میکند. به همین دلیل بار ذهنش به شدت بالا بوده و کلی حرف و حاشیه و فکر را با خود حمل میکرده است.
مریم یادی از گذشته کرد و گفت: "اگر پدرم از من راضی بود، دوستم داشت... اگر مادرم از من راضی بود، مادرم میشد... الان چرا میخواهم مردم را راضی نگه دارم؟ راضی بودن از خودم و عملکردم به من آرامش میدهد، جایی که دیگر نمیتوانم نارضایتی را تحمل کنم، میتوانم به خودم اولویت دهم..."
در ادامه مکالمه نقطه قوت بزرگ مریم، مدیریت بحران و آسوده بودن در بحران هم خودش را نشان داد، زیرا با ارتباط خارج از تمامیت و غیرشفاف، روابط در نقطهای به بحران میرسند و مریم در آن جایگاه به راحتی تصمیم میگیرد و مدیریت میکند و در واقع نقش قهرمانی فروتن را بازی میکند که شرایط را به مطلوبیت برگردانده و ارزش خودش را نشان داده است. نگاه عمیقتری که با بازخورد من باز شد، این بود که تحمل کردن شرایط نامطلوب و نبود ارتباط صریح و شفاف، در نهایت به ناامیدی بیشتر دیگران منجر شده و مریم به یاد جملات همسرش افتاد که در دوران فرایند جدایی به او گفته بود: تو مرا گول زدی، اگر آن چه الان ابراز میکنی و میگویی را در زمان خودش گفته بودی، یا تا الان پذیرفته بودم یا خیلی زودتر جدا میشدیم." (بیشتر بخوانید:مهارت خود ابرازی یا جرات ورزی)
مریم گفت: "حس بدی دارم، چیزی که دوست ندارم انجامش دهم را انجام دادهام: ناامید کردن دیگران، آیا تمایل دارم این آدم را راضی نگه دارم؟ اگر از من راضی نباشه چی میشه؟ اگر راضی نباشه و ناامید نشه، خیلی بهتره... تلاش برای راضی کردن مادر، مرا ناامید کرده است چون بهایی دارد که انتخاب من نیست... آیا میخواهم کاری را برای کسی انجام دهم؟ خودم را مجبور نکنم..."
بازگشت به موضوعاتی که ظاهراً سرفصل مشترکی دارند، در جلسات کوچینگ میتواند امری کارآمد باشد زیرا عمق مساله نشان میدهد و معنای آن را بیش از پیش آشکار میکند. مریم به آگاهی عمیق و تکاندهندهای دست یافت که خیلی راضی یعنی خیلی ناامیدی زیرا وقتی تحمل من تمام شود، طرف مقابل ناگهان از دنیایی ساختگی به دنیای واقعی که برایش آماده نیست پرتاب میشود، یعنی من در واقع با راضی نگه داشتن دیگران، نقش بزرگتری در امکان ناامید کردن آنها دارم تا توجه بیشتر به خودم و اولویتهای خودم و ابراز صریح و به موقع آنها. در حقیقت ناگهان آن چه مثبت قلمداد میشد، منفی شد و آن چه منفی قلمداد میشد، مثبت گردید.
او با دو سوال کاربردی از جلسه رفت که شاید برای شما هم مفید باشد:
رفتار من چه پیامی میدهد؟
اولویت من چیست؟