cyfco
cyfco
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

تجربیات کوچینگی، کارآفرین یا کارمند؟

کارآفرین یا کارمند (تجربیات جلسه کوچینگ)
کارآفرین یا کارمند (تجربیات جلسه کوچینگ)

موضوعاتی که در جلسات کوچینگ مطرح می‌شود، تنوع و پراکندگی زیادی دارد. این امر گرچه پرجاذبه است اما تله‌ها و مسایل خاص خودش را دارد.

گاه کوچ هم در این تنوع موضوع گرفتار می‌شود و پراهمیت‌ترین مساله یا اصلی‌ترین موضوع کشف نشده باقی می‌ماند و جلسه یا جلسات به نتایج مطلوب و دلخواه نمی‌رسد.

در این نوشتار تک جلسه‌ای را مرور خواهیم کرد که در آن مراجع من مردی میانسال بود و سال‌ها در نقش کارمند فروش یکی از شرکت‌های تامین‌کننده تجهیزات سنگین فعالیت می‌کرد. او به تازگی تعدیل شده بود و سردرگم و مردد بود. تصمیم‌گیری برای ورود به کاری جدید در سنین حدود 40 تا 50 گاهی می‌تواند ترسناک باشد و خصوصاً اگر تجربه کاری شما تنوع بالایی نداشته باشد، مساله پیچیده‌تر هم می‌شود.

یکی از تله‌های جلسات کوچینگ افتادن در دام توضیحات بیش از حد و جزییات فاقد اهمیت است. البته همه ما گاهی به تخلیه روانی و کلامی نیاز داریم ولی نقش کوچ این است که بتواند کارایی جلسه را با تمرکز روی خروجی مطلوب مراجع بالا ببرد. گرچه که در جلسات اول، بسته به مهارت کوچ و شدت هیجانی و احساسی مساله مراجع، امکان ابراز جزییات زیاد و گاه پرحاشیه وجود دارد.

تمایل مراجع و خواسته او این بود که از این فرصت استفاده کند و کارآفرین باشد. جلسه به خوبی پیش نمی‌رفت و پیش‌فرض‌های مطرح شده زیاد بود. یکی از چالش‌های کوچینگ برای کوچ زمانی است که تجربه و مهارت بالایی در زمینه موضوع جلسه داشته باشد و این مساله می‌تواند سبب شود قضاوت‌های کوچ و پیش‌فرض‌ها و تجربیاتش وارد فضا و مکالمه شود و کارآمدی جلسه را کاهش دهد.

در حالی که تمایل نداشتم در این دام بیفتم که تجربیاتم به عنوان یک کارآفرین را مطرح کنم، برای به چالش کشیدن و در عین حال درک دیدگاه مراجع، به یکی از ابزارهای عمومی خودم متوسل شدم.

ذهن ما، دنیای تو در توی پیچیده‌ای است که تضاد هیجانی و فکری زیادی در خود دارد و گاه ما را گیج و گمراه می‌کند و دقیقاً در همین مواقع است که یک دیدگاه بی‌قضاوت بیرونی کاربرد زیادی دارد.

ابزار عمومی من در این شرایط مواجه کردن ذهن با یک شرایط فرضی است تا هم من و هم مراجع نگاه او، تصمیم او و نیت اصلی او را ببینیم و درک کنیم. به او گفتم بیا فرض کنیم من یک کارت بانکی به تو خواهم داد که درون آن بیش از ده میلیارد دلار پول است، تو چه کار خواهی کرد؟

مراجع لبخندی به پهنای صورتش زد و گفت: آقا شما پانصد میلیون تومان به من بده، من آن را در بانک سپرده می‌کنم و تا آخر عمرم کار نخواهم کرد!

در این لحظه جلسه وارد فضای دیگری شد، من با تعجب فراوان پرسیدم: مگر تو نمی‌خواهی کارآفرین باشی؟

پاسخ داد: من می‌خواستم کارآفرین باشم چون شنیدم که پول زیادی در کارآفرینی به دست می‌آید ولی اگر پول داشته باشم که دیگر نیازی نیست کار کنم!

و نیت اصلی و پیش‌فرض اصلی مراجع آشکار شد. پرسیدم: خوب، چه کسی گفته که همه کارآفرینان پول پارو می‌کنند؟ و مراجع به این آگاهی رسید که دارای پیش‌فرضی است که مبنایی ندارد.

اخراج از شغل و شرکتی که بیش از ده سال در آن فعال بوده‌ایم، ضربه کوچکی نیست و این اتفاق به علاوه شرایط زندگی و هیجانات مختلف، می‌تواند گمراه‌کننده باشد.

از شرایط بعدی این مراجع آگاه نشدم و نمی‌دانم چه تصمیمی گرفت اما درسی که من گرفتم این بود که چگونه ذهن ما با پیش‌فرض‌های به ظاهر پیش پاافتاده ما را به مسیری می‌برد که در انتهای آن نه تنها چیزی نصیب‌مان نمی‌شود بلکه بیشتر در چیزی فرو می‌رویم که برای‌مان نامطلوب و نخواستنی است.

نظر شما چیست؟

افشین محمد،کوچ زندگی،کوچ مدیران اجرایی

جلسه کوچینگکوچینگکسب کارتصمیم گیری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید