ویرگول
ورودثبت نام
Davoud Khaki
Davoud Khakidavoud.khaki@ اینساگرام من روانشناس | متخصص فرسودگی شغلی و سلامت روان در محیط کار | مربی سخنرانی و کارگاه‌های سازمانی
Davoud Khaki
Davoud Khaki
خواندن ۳ دقیقه·۱ روز پیش

یک روز کاری؛ روایت‌هایی کوتاه از کادر درمان

ساعت پنج‌ونیم صبح است. هنوز آفتاب کامل بالا نیامده، اما بخش داخلی بیمارستان از مدت‌ها قبل بیدار شده است. نرگس، پرستار با تجربه بخش، بعد از یک شب کوتاه خواب وارد راهرو می‌شود. هنوز مانده تا شیفتش شروع شود، اما او طبق عادت همیشه کمی زودتر می‌آید تا گزارش‌ها را با ذهن آرام‌تری بخواند. بخش شلوغ است؛ سه بیمار جدید در طول شب بستری شده‌اند، یکی از بیماران نیاز به مانیتورینگ نزدیک دارد و دستگاه اکسیژن در اتاق چهار مدام هشدار می‌دهد. نرگس می‌داند روز سختی پیش روست. اما هنوز خودش را قانع می‌کند که «همه روزها همین‌طور است»

در اتاق استراحت، پویا، پزشک عمومی طرحی، مشغول نوشیدن چای است. چند ساعتی می‌شود که از اتاق عمل اورژانس بیرون آمده؛ بیماری که احتمال پارگی روده داشت و وضعیتش پیچیده شده بود. پویا هنوز نگاهش به نقطه‌ای روی میز ثابت مانده. فکر می‌کند آیا تصمیم‌گیری‌هایش در آن عمل درست بوده یا نه. او از همان روزهای اول کار فهمید که بیمارستان فرصت کمی برای پردازش ذهنی می‌گذارد. بعد از هر پرونده سخت، پرونده سخت دیگری منتظر است. گاهی از خود می‌پرسد چند ماه یا چند سال دیگر می‌تواند این ریتم را ادامه دهد.

کمی دورتر، در بخش تصویربرداری، حسام، تکنسین رادیولوژی، تازه شیفتش را شروع کرده. دستگاه‌ها روشن‌اند و بیماران از ساعت هفت صبح صف می‌کشند. کار حسام ترکیبی از دقت، سرعت و برخورد با بیماران نگران است. سال‌هاست عادت کرده‌ که در یک روز ده‌ها بار تکرار کند: «نگران نباشید، این کار درد ندارد.» اما امروز همان جمله برایش سنگین شده. روی زبانش خشک می‌ماند. خودش هم نمی‌داند چرا. فقط حس می‌کند بدنش کمی کندتر از همیشه کار می‌کند.

این روایت‌ها نمایی آشنا از یک روز معمولی در بیمارستان است. اما در زیر این «معمولی» بودن، نشانه‌هایی وجود دارد که فرسودگی را آرام و بی‌صدا شکل می‌دهد.

برای نرگس، خستگی شب گذشته فقط یک خستگی ساده نیست. چند هفته است که همین احساس تکرار می‌شود. در گذشته، یک روز مرخصی برایش کافی بود، اما حالا هر چقدر هم بخوابد، صبح‌ها سنگینی خاصی را همراه دارد؛ سنگینی‌ای که مثل یک کوله‌پشتی نامرئی وزنش را روی شانه‌ها می‌اندازد. خودش هنوز این موضوع را به‌عنوان نشانه نمی‌بیند. می‌گوید: «کاریه که همیشه همین‌طور بوده.» اما تغییراتی که به آن عادت کرده، از همان علائم اولیه‌اند.

برای پویا، تردید بعد از پرونده یک موضوع طبیعی است. اما این تردید وقتی هر روز تکرار شود، ذهن را خسته می‌کند. او از مهارت‌هایش مطمئن است، اما فشار تصمیم‌گیری‌های سخت، آن‌ هم بدون خواب کافی، کم‌کم احساس «ناکافی بودن» را در او تقویت می‌کند. این همان مرحله‌ای است که بسیاری از پزشکان جوان تجربه می‌کنند: نقطه‌ای که در آن هنوز توان کار دارند، اما انگیزه و اعتمادبه‌نفس به تدریج تحلیل می‌رود.

برای حسام، کار با دستگاه و بیمار همیشه روتین بوده. اما وقتی جمله‌های ساده برایش سخت می‌شود، یعنی انرژی روانی‌اش کاهش پیدا کرده. او در ظاهر آرام است، اما ذهنش دیگر همان انعطاف همیشگی را ندارد. گاهی وسط کار ناگهان یادش می‌رود مرحله بعد چیست. این فراموشی‌های کوچک، اگر ادامه پیدا کند، بخشی از فرسودگی است.

در همه این روایت‌ها یک نکته مشترک است: هیچ‌کس به‌طور واضح احساس نمی‌کند فرسوده شده. هر سه نفر فکر می‌کنند «چند روز سخت» را پشت سر می‌گذارند. اما همین چند روز سخت وقتی تکرار شود، ماه‌ها و سال‌ها را تغییر می‌دهد.

کارکنان درمان معمولاً فشار را بخشی طبیعی از کار می‌دانند. بیمارستان جایی نیست که غافلگیری، درد، بحران یا تصمیم‌های سریع در آن غیرعادی باشد. همین موضوع باعث می‌شود مرز بین سختی طبیعی کار و آغاز فرسودگی محو شود. نقطه‌ای که در آن فرد باید درنگ کند، معمولاً همان نقطه‌ای است که به نظرش «قابل تحمل» می‌آید. این تحمل اما همیشه نشانه قدرت نیست؛ گاهی نشانه عادت کردن به شرایطی است که نیاز به تغییر دارد.

روایت‌هایی مثل این‌ها کمک می‌کند بدانیم فرسودگی چطور در جزئیات روزانه شکل می‌گیرد. نه با یک بحران بزرگ، بلکه با مجموعه‌ای از خستگی‌ها، مکث‌ها، بی‌حوصلگی‌های کوچک و تردیدهای مکرر.

#فرسودگی_شغلی   #سلامت_روان   #روانشناسی_کار   #سلامت_سازمانی   #تعادل_کار_زندگی (#کار_زندگی) 

#انرژی_شغلی   #رضایت_شغلی 

رضایت شغلیسلامت روانکارفرسودگی شغلیشغل
۱
۰
Davoud Khaki
Davoud Khaki
davoud.khaki@ اینساگرام من روانشناس | متخصص فرسودگی شغلی و سلامت روان در محیط کار | مربی سخنرانی و کارگاه‌های سازمانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید