و باز هم طلوع
تکرار اتفاق های دیروز است
لیوانی پر از شیر با مخلوطی از قهوه
و مسیری که هر روز به سمت بازار می روم
برای لقمه ای نان و دیگر هیچ
بی آنکه بدانم علت زیستنم چیست
و امروز چگونه به شب خواهد رسید
آری ابهام همیشه همراهم بوده است
انگار اگر پاسخی نباشد
مجازاتش چیزی نیست جز
تکرار اتفاق های دیروز ...
پ.ن : ده دقیق از بامداد می گذرد و بعد از یک روز کاری سخت ، فرصتی پیش آمد که کمی با نوشتن خستگی ذهنم را فراموش کنم . آری این صدا را از شهر مشهد می شنوید، هوای امشب بسیار خنک و دلنشین است.
راستی در شهر شما الان چه خبر است ؟ خود شما مشغول چه کاری هستید ؟
10 دقیقه بامداد سه شنبه 21 خرداد