محمدمهدی حداد/ دانشجوی مقطع کارشناسی مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف
فرض وجود اختیار مطلق، بدون وجود هیچ گونه جبر ممکن نیست. اگر یک مرحله به عقب بازگردیم، مختاربودن خود ریشه در جبر دارد. اگر هم اختیار باشد ما باز مجبور به انتخابیم.
فرض کنید شما و شخصیتتان محصولی از جبر نباشد و بتوانید انتخاب کنید چه باشید و چه علایق و ویژگیهایی داشته باشید. در آن صورت آیا انتخاب میکنید که انسان باشید؟ آیا انتخاب میکنید که از معاشرت با انسانها لذت ببرید و موجودی اجتماعی باشید یا خیر؟ ویژگیهای دیگر شما چه خواهد بود؟ علایقتان چه خواهد بود، از چه چیزهایی رنج خواهید برد؟ اگر انتخاب با شما باشد احتمالا ویژگیها و شرایطی را برای خود برمیگزینید که از آنها بیشترین لذت را ببرید و کمترین رنج را متحمل شوید. نه تنها در پس این انتخاب بلکه در پشت تمامی انتخابهایتان همین هدف نهفته است، لذت بیشتر و رنج کمتر. و البته این شرایط یگانه نیست. بیایید قبل از انتخابکردن یک مرحله به عقب بازگردیم. قرار شد شما انتخاب کنید که چه میخواهید باشید. اما اگر شما هیچ چیز ازپیشتعیینشده نداشته باشید چگونه میخواهید این انتخاب را انجام دهید؟ معیار شما برای این انتخاب یک گزینه، و کنارگذاشتن گزینهی دیگر چیست؟ آیا همین معیار خود ناشی از جبر نیست؟ در فرض قبلی همین که ما الزاما به دنبال رنج کمتر و لذت بیشتر بودیم، آیا خود یک جبر به حساب نمیآمد؟ حتی اگر از آن معیار گذر کنیم، اگر شما هیچ چیز ازپیشتعیینشدهای نداشته باشید با چه منطقی شرایط را با معیار انتخابتان تطبیق میدهید؟ آیا آن نظام منطقی هم خود ناشی از جبر نیست؟ گزینههایی که برمیگزینید، زیرمجموعهای از یک مجموعهی محدودند که شما ناچار به انتخاب یکی از آنها هستید. و اگر بگویید میخواهید آن منطق و معیارها را نیز خود انتخاب کنید، معیار و منطق این انتخابها چه خواهد بود؟ به همین ترتیب زنجیرهای تشکیل میشود که تا بینهایت ادامه دارد. میبینیم که انتخاب همه چیز به طور مطلق امکان عملی ندارد. باید پایهای جبری موجود باشد تا ما بر مبنای آن انتخاب کنیم.
تشبیه زیبایی است اگر زندگی انسان را به ورق بازی تشبیه کنیم. کیفیت دست ما شرایط محیط است که کاملا هم جبری است. علاقه ی ما به پیروزی در بازی زمینهساز پیوند علایق با محیط و تطبیق آنها با هم به یاری هوش و تفکر ما صورت میگیرد.
حال که پذیرفتیم پیشزمینهای کاملا جبری برای زندگی انسان لازم است، بیایید به مسئلهی نخست بازگردیم و به این موضوع بپردازیم که بعد از آن شرایط ازپیشتعیینشده چه رخ خواهد داد؟ آیا اگر «منی» که الآن وجود دارد، تماما ساختهی جبر باشد، ممکن است «من» آینده به اختیار خودم ساخته شود؟ فرض کنیم که ما جبرا یک سری از علایق، شرایط و یک وسیله برای پیوند علایق به شرایط (برای مثال توانایی تعقل) داریم. وظیفه ی ما در این حال چیست؟ رسیدن به علایق؟ بله، پاسخ شاید همین باشد. شاید هم همان گونه که نیچه میگوید: «بشو آن چه هستی» یا آن قول معروف «بهترین خودت باش»، وظیفهی من نیز بهباررساندن استعدادها و تواناییهایم باشد.
انتخاب همه جیز به صورت مطلق امکان عملی ندارد. باید پایهای جبری موجود باشد تا ما بر مبنای آن انتخاب کنیم.
سوال دیگری که جای بحث دارد آنست که این «من» که وظیفهی بهباررساندن و تصمیمگیری را دارد، این منی که پیرامون مختار یا مجبوربودنش بحث میکنیم، خود چیست؟ اگر بخواهیم مشابه آن چه تا کنون نگریستیم بنگریم، باید بگوییم این «من»، ترکبیب از همان علایق و قوهی تعقل است، اما این من حافظه، علم و شرایط فیزیکی و چیزهای بسیار دیگری هم دارد. و البته در این جا کل مساوی با مجموع اجزا نیست، این من احتمالا چیزی بزرگتر از آن باشد که ما به آن فکر میکنیم.
تکلیف قانون علیت چه میشود؟
سنجش اعتبار قانون علیت آن گونه که هیوم میگوید کار سادهای نیست، اما دست کم میدانیم که علم بشر با پذیرش اصل علیت پیشرفتهای زیادی کرده و احتمالا این قانون در اکثر اوقات برقرار است. اما اگر از دید دیگری هم به مسئله نگاه کنیم، قانون علیت نمیتواند همیشه درست باشد چون بالاخره این زنجیرهی علی باید از جایی شروع شده باشد و نمیتواند تا بینهایت ادامه یابد. شاید اختیار ما هم آغاز زنجیرهای علی باشد که با سایر زنجیرهها درمیآمیزد و آینده را رقم میزند. سنجش این که این واقعیت درست است یا خیر، به سادگی امکانپذیر نیست. به نظر میرسد بهترین رویکرد در برابر این مسئله، رویکرد عملگرایانه باشد. حال که امکان کشف واقعیت برای ما ممکن نیست، شاید بهترین رویکرد بیتوجهی و یا باور به ترکیبی از جبر و اختیار، با دید این که این رویکرد چگونه به بهترشدن زندگی ما کمک میکند، باشد.
کسی که دعا میکند به قانون علیت باور ندارد
وقتی دعا می کنیم، یعنی از خدا توقع داریم مسئلهای را مطابق میل ما رقم بزند. این اتفاق با پذیرفتن قانون علیت غیرممکن است، زیرا تمام علل شرایط امروز در گذشته رقم خوردهاند و حال ما نیز نتیجهی دیروز است. با دعا، یا ما درخواست تغییر گذشته و مبدا جهان را داریم یا میخواهیم علتی در حال حاضر به وجود آید، که اولی غیرممکن و دومی ناسازگار با قانون علیت است.
جبرگرایی نسبیگرایی را نتیجه میدهد
اگر باور داشته باشید اختیاری وجود ندارد و همه چیز تحمیلیست، یعنی اعتقاد دارید تمام باورها و اعتقادات هر فرد نیز با توجه به علتها در نظرش شکل گرفته، و بنابراین مشخص نیست چه چیزی درست باشد. حقیقت از دید هر یک از ما متفاوت خواهد بود و نمیتوان به حقیقت راستینی دست یافت.
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام دوهفتهنامهی دانشجویی «داد» کلیک کنید.