فرزاد فتوحی/ دانشجوی دورهی کارشناسی رشتهی مهندسی و علم مواد دانشگاه صنعتی شریف
«در فرخزاد، هم در زندگی و هم در شعرش، یک حالت هیستریک، یک حالت هجوم ناگهانی و غیرقابل کنترل، یک تهاجم غریزی و در حین حال رمانتیک وجود داشت... در فرخزاد یک «من» وجود دارد که حاکم بر همه چیز است؛ این من، یک من تغزلی است که گاهی سر از اجتماع درمی آورد، گاهی سر از فلسفه... به طور کلی سکوی پرتاب فرخزاد، آن من تغزلی است و گرچه او گاهی فلسفی، گاهی اجتماعی و گاهی متفلسف از آب درمیآید، ولی او همیشه به سوی آن من تغزلی رجعت میکند... هر تغزلی در جهان مضامین ثلاثهی مرگ، عشق و زیبایی معشوق سر و کار داشته است.»
رضا براهنی، طلا در مس، جلد دوم، صفحهی 1072»
1- دو نیمرخ چهرهی فروغ
چهرهی شاعرانهی فروغ فرخزاد، دو نیمرخ دارد؛ یک نیمرخ که انعکاس احساسات و اندیشههای سرایندهی «اسیر»،«دیوار» و «عصیان» است و نیمرخی دیگر که جهانبینی وسیع شاعر «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم» در آن تجلی دارد. و این هر دو، نمایندهی ذهنیات زنی اصیلاند که در دو دورهی شعرش، تنها سخنان مختص خود را بر زبان میآورد، فقط به تبیین جایگاه خویش میپردازد و در حقیقت، تمام اشعار وی، بازتاب عواطف و افکارش به زبان ویژهی او هستند.
تصویر نیمرخ نخست که محصول زندگانی و شاعری فروغ در بازهی زمانی 1332 تا 1339 هجری خورشیدی است، نمایانگر تبلور احساسات زنی تنها و معترض است که در قالب چارپاره و با عباراتی خاص اما فاقد محتوای عمیق، در برابر آداب و سنن معمول جامعه و خانواده قیام کرده و غوغای غرایز خویش را برملا میسازد. بررسی بسامد کلمات در سه دفتر اول فروغ و کشف کلیدواژههای ساده و مکرر «دل»،«شب»،«عشق»،«بوسه» و «آغوش» در آنها نیز مؤیدی برای این ادعاست.
نیمرخ دیگر اما که در محدودهی سالهای 1339 تا 1345پرورش یافته، آینهی تمامنمای شخصیتی عمیق و روحی بالغ است که انقلابی درونی را پشت سر گذاشته و با بخشیدن بعدی متمایز به دوگانهی «شب» و «عشق»، بهکارگیری لغات تازهای از قبیل «پنجره» و خلق ترکیباتی بدیع نظیر «حریق عطش»،«درک هستی آلودهی زمین» یا «وهم سبز درختان»، زاویهای متفاوت و مترقی را از دستگاه فکری و سازمان زبانیاش به نمایش میگذارد.
2- رستاخیز کلمات در دورهی دوم شعر فروغ
فروغ با آفرینش «تولدی دیگر»، چهرهی یگانهی خود را به عنوان شاعری صاحبسبک و جهانی در آیینهی سازمان فکری خودشناخته و دستگاه زبانی و بیانی خودساختهاش به نمایش میگذارد. اگر چه دایرهی گستردهی واژگان وی، سیطرهی بسامدی کلمات پیشین در سه کتاب گذشتهاش را از بین بردهاست، اما همچنان دو لغت «شب» و «عشق»، نقش پررنگی در تبیین احوال و تفکرات شاعر ایفا میکنند و در پرتوی درخشش آنهاست که ترسیم جهان تازهی او میسر میگردد؛ با آن تفاوت که این دوگانه، بارمند، بُعددار، پرورده و عمیق گشتهاست و بر خلاف دورهی قبل، از نگاه محدود و تکبعدی رایج در دیوانهای رومانتیک آن روزگار حکایت نمیکند.
«شب» در این نظرگاه نو، گاهی دریچهای است که شاعر، وزش ظلمت را از آن میشنود و همواره به بویش آغشتهاست و گاهی به هیبت هیولایی زنده درمیآید که صاحب سخن را به ایوان میکشاند تا بر پوست کشیدهی او دست بکشد. «عشق» نیز به عنوان پرورندهی فروغ در مسیر تکامل، اندکاندک درقامت معبودی جلوهگر میشود که محراب چشمان وی را برای عبادت مهیا ساخته و او را به سحرگاه شکفتن و رستنهای ابدی سوق میدهد.
چهرهی شاعرانهی فروغ فرخزاد، دو نیمرخ دارد؛ یک نیمرخ که انعکاس احساسات و اندیشههای سرایندهی «اسیر»،«دیوار» و «عصیان» است و نیمرخی دیگر که جهانبینی وسیع شاعر «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم» در آن تجلی دارد.
دیگر واژهی مهم و حیاتی بهکاررفته در دو مجموعهی جدیدتر فروغ، «پنجره» است؛ وسیلهی ارتباطی شاعر با دنیای پیرامون. منفذ عمیق و وسیعی که انتهایش به قلب زمین میرسد و شاعر در ورای این خورشیدی گردان، جهان و هر چه در آن هست را لمس میکند، میچشد، میبیند، میشنود و میبوید و به مدد آن، «آگاهی»،«نگاه» و «سکوت» راکه جواهر سهگانهی شعرش هستند مسخر میسازد.
3- رابطهی فروغ با شعر نیما و شاملو
فروغ معتقد بود که هنرمند، وقتی هنرمند است که نسبت به خود و جهان اطرافش صاحبنظر شود و چهرهی متفکر خود را در آیینهی آثارش نمایش دهد؛ نه اینکه صرفاً به بیان احساسات غریزی خود بپردازد. پس در مسیر کسب آگاهی هنری قدم گذاشت و با بهرهگیری از تجربیات «شاملو» و در سایهسار نگاه ویژهی «نیما»، اسب سرکش احساسات و غرایزش را با تازیانهی تفکر، رهبری نمود تا به سرمنزل مقصود ویژهی خود رسید و دورنمای تولد دوبارهاش را مجسم کرد.
4- چهارپارهی فروغ در بوتهی نقد
فرخزاد در دورهی آغازین شاعریاش، چارپارهسراست؛ چارپارههایی که از نظر تصویر، ترکیب، فکر و محتوا خاص هستند و علیرغم اینکه در برخی موارد، با حذف عنصر وزن، چیزی جز بیان حرفهای ساده و مستقیم به حساب نمیآیند و از تعریف شعر دور میشوند، به سبب اصالتشان مورد استقبال بسیاری از اهالی ادب قرار میگیرند.
«آری آغاز، دوستداشتن است
گر چه پایان راه، ناپیداست
من به پایان، دگر نیندیشم
که همین دوستداشتن، زیباست»
5- عبور از اوزان و بحور گوناگون
در دورهی دوم، فروغ دیگر سرگشته و حیران به دنبال چیزی نیست؛ بلکه چهرههای گوناگون خویش را در آینهی شعرش میجوید و به تدریج درمییابد که که قالب چارپاره و لغات و تصاویر متداول در شعر رومانتیک آن زمانه، توانایی تبیین افکار نوین وی را دارا نیستند. پس به یمن آمادگی و استعداد ذاتی، جسارت و شهامت، ارتباط با نخبگان، مطالعات مداوم، سفرهای خارجی و آشنایی با سینما، در راه رسیدن به جوهر معنوی و شکل صوری ویژهی شعر خود گام برمیدارد و دیری نمیانجامد که اصالت تابناکش را در خطوط شعر سپید نمایان میکند و به عنوان شاعری بزرگ و صاحبسبک که شعرش بدون امضای شاعر هم شناخته میشود، مطرح میگردد.
فروغ معتقد بود که هنرمند، وقتی هنرمند است که نسبت به خود و جهان اطرافش صاحبنظر شود و چهرهی متفکر خود را در آیینهی آثارش نمایش دهد؛ نه اینکه صرفاً به بیان احساسات غریزی خود بپردازد.
6- تأثیرگذاری و تأثیرپذیری شعر فروغ
شعر فروغ فرخزاد، بیشتر تأثیرگذار است و کمتر تأثیرپذیر؛ آن تأثیرپذیری اندک نیز، نتیجهی مطالعهی کتاب «تورات»، توجه وی به سینما و حضورش در جذامخانههای تبریز و مشهد است، نه انس و الفت شاعر با آثار سایر نویسندگان و شاعران. به عنوان نمونه، شائبهی تأثیرپذیری فروغ از «ادیت سیتول» برای سرودن «آیههای زمینی» به سبب شباهت محتوایی این شعر به اثر «تسبیحخوانی گل سرخ» آن شاعر انگلیسی، به دلیلی که ذکر شد مردود است. کما اینکه نزدیکی ظاهری برخی از سرودههای فروغ به آثار «احمد شاملو» نیز احتمالاً به علت ارتباط اندک فرخزاد با مجموعهی «هوای تازه» است، نه تأثیرپذیری یا تقلید فروغ از شاملو.
در بُعد تأثیرگذاری نیز اگر از تأثیرات منفی و مخرب فروغ بر شاعرکان خردهپا صرف نظر کنیم، شاید بتوان «سهراب سپهری» را به عنوان مشهورترین و موفقترین شاعری که نظام و شیوهی بیانیاش را وامدار فروغ است نام ببریم.
7- مختصات پنجبعدی شعر فروغ
- زبان گفتار و تخاطب: این سبک بهرهگیری از زبان، لازمهی بیان جهانبینی فروغ بود؛ نگرشی که به همهی واژگان مختلف فارسی، اعم از شاعرانه یا غیرشاعرانه احتیاج داشت تا به سادهترین شکل، یعنی اسلوب زبان نثر، خاصه به شیوهی گفتار، تمام حرفهایش را بزند.
- وزن طبیعی گفتاری: زبان گفتاری شعر فروغ، غیر از وزن طبیعی و مناسب خودش را نمیپذیرد؛ وزنی که گاه از قالبهای دقیق اوزان نیمایی، خودبهخود خارج میشود و گاه، کلمات جاری در آن به سختی از کمند وزن میگریزند.
- طنز: خون طنز، چه به اعتبار محتوا و چه به اعتبار شیوههای بیانی، در تار و پود بیشتر اشعار فروغ جریان دارد. طنزی گاه ناموفق و بیتأثیر مشابه آنچه در «ای مرز پرگهر» میبینیم که اصلاً به طنز نمیرسد و گاه مؤثر همچون طنز محتوایی و بیانی در شعر «کسی که مثل هیچکس نیست».
- بیان حرفی و تصویری توأمان: هر شعر فروغ از مجموع دو بیان حرفی و تصویری ساخته شده است.
- تکرار: به این معنی که فروغ، گاه، چنان در تصویر چهرهی خود میکوشد و در باورداشت سخنان خود به قطعیت میرسد که ناچار از تکرار واژگان، عبارات یا جملاتی است و این تکرار از دو حالت خارج نیست؛ آمدن نکاتی خاص در ضمن چند شعر مختلف او یا تکرار یک فعل یا لغت، در شعری واحد.
دنیای شعر فروغ، چه از نظر فکر و چه از لحاظ زبان، روح چیرگی مدرنیت بر قوانین و سنتهای ایستا و کهنهی ماست و به همین سبب در مقیاس جهانی، مدرنترین، امروزیترین و شهریترین شاعر ما به شمار میرود.
8- فروغ، ذات هوشیار و آگاه
فروغ فرخزاد، شاعریست که همیشه با خود و هستی، درگیر است. زنی خودساخته، خودشناخته و شجاع که در واقعیات تلخ و طبیعت تاریک هستی غوطه میخورد و در شعرش، رهایی بشر از وضعیت اسفناک فعلی و رسیدنش به آزادی و جاودانگی را جستوجو میکند. دنیای شعر فروغ، چه از نظر فکر و چه از لحاظ زبان، روح چیرگی مدرنیت بر قوانین و سنتهای ایستا و کهنهی ماست و به همین سبب در مقیاس جهانی، مدرنترین، امروزیترین و شهریترین شاعر ما به شمار میرود. دریغا که دیگر نیست تا به قول یدالله رویایی، «با نگاه کبوتر و دهان ماهی حرف بزند»؛«فروغی که در سینهی او عصمت، مدّی عظیم داشت.»
«فروغ، پس از تولد دوبارهی خویش بیش از پنج یا شش سال نزیست، اما با مجالی که بیرحمانه اندک بود توانست به صورت یکی از درخشانترین چهرههای شعر امروز تثبیت شود. با مرگ او موسیقی درخشانی که خاص شعر معصومانهاش بود، غیرقابل تقلید ماند و از گسترش بازایستاد..»
احمد شاملو، کیهان، 24 بهمن 1347
مراجع:
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام دوهفتهنامهی دانشجویی «داد» کلیک کنید.