danial_sabbahi
danial_sabbahi
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

آقای الف، یک همکار فضول

یک عادت دیرینه، در محیط‌های کارمندی به ویژه زمانی که کارهم کم باشد این است که سرمان در هرجایی که ممکن است از زندگی همکارم بکنیم تازه اگر همکارمان تازه وارد باشد، ازش زیاد اطلاعات نداشته باشیم و نکته مهم تر اینکه وضعیت زندگی خصوصیش مبهم باشد مثلا ازدواج کرده یانه.

شاید فک کنید یک قضیه تکراریست ولی خب مثل مفهوم مثلث عشقی یا خیانت و... یک کهن الگوست که میشه تاآخر بشریت درباره‍‌اش صحبت کرد.

سر ناهار مدیرم،همکار سن بالاترمون(بگیرمش آقای الف) و یک همکار فسیل دیگر دیوونم کردن. موضوعی خاصی برای صحبت نیست چون هیچکدامشون فیلمی، پادکستی، کتابی، متن غیر علمی، یا سفر ماجراجویانه (مثلا فک کن این مدیر ما بره هیچهایک) یا مثلا سفر به آفریقا داشته باشن که بخوان دست قاچاقچی‌های طلا رو رو کنن هییییییچ کدام اصلا در یک کیلومتری این داستان‌ها نیستن اصلا خارج از کار چیزی ندارند برای حرف زدن نه اینکه مثلا من کلی حرف دارم نههه، ولی اینها شورش را درآوردن.

از اینها در برنامه اشان نیست الا اینکه سرشان رو تا ته بکنند در زندگی من که چرا ازدواج نکردی،(اگر باهاشون رودربایستی نداشتم همون ثانیه اول میگفتم به توچه پفیو..، ولی دست بالام بسته‌ست و به این آب‌باریک احتیاج دارم) اینکه به فساد می افتی الان وقتشه پیربشی دیگر فایده‌‌‌ای ندارد و مثلا آب غسل متاهل کلی برکت داره و بشریت رو کم میکنه.قسمت تلخ داستان این است همین آقای الف (متولد 59،صادره از تهران، تمییز دست مدیرمون بوده )، جلوی مدیرمان صرف امر مالیدن کلی از فواید ازدواج میگه، ولی همین آدم (سرباز ایرانی که در جنگ علیه اعراب کشته شده،خواستم فحشش رو نگم) یک دفعه سرصبحانه با همکار دیگرش میگفت:"ماهم هل شدیم رفتیم ازدواج کردیم گفتیم الان چه می‌شود".

تصورهمکاران ما از ازدواج  (از اینجا برداشتمش).
تصورهمکاران ما از ازدواج (از اینجا برداشتمش).


این همکاران ما زمانی ازدواج کرده‌اند که اوج عروسی‌شان این بوده فوامیل رو به صرف شربت و شیرینی دعوت کنند و فوقش نفری یک کباب کوبیده با ژله و سالاد و نوشابه زرد شیشه‌ای میدادند و تازه همه‌شان کارمند رسمی تشریف داشتند و زمانی بودند که کلینتون هنوز اون رسواییش به بار نیامده بودو اوضاع دلار خوب بود و حالا میآیند برای منی تز می‌دهند که برای خرید یک لپ تاپ ساده 4 ماه باید برنامه ریزی کنم، بگذریم حالم رو بد کرده بودند خواستم حال شما هم بد کنم تنها نباشم.

ازدواجمحیط کارییادداشت روزانهخاطرات
خاطراتی از یک آدم متوسط(رو به پایین)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید