سخن عاشق رولان بارت انجیل عشق است. سخن را مترادف حرف یا گفته درنظر نگیرید. سخن اینجا ترجمه کلمه discourse است، که در زبان فارسی به آن گفتمان میگوییم. این کتاب حرفهای شخصیت عاشق نیست. بلکه گفتمانی است که عاشق در آن زیست میکند. مجموعه نشانهها و معناهایی که در یک محدوده مرزی مشخص صادقاند. گفتمانها به ما میگویند هر دال به کدام مدلول متصل شود، هر پدیده یا مفهوم، به چه ارزش انسانی، سیاسی یا مذهبی اتصال یابد. در این کتاب آنچه بارت میکاود، گفتمان ذهنی-روانی عاشق است. این سوال که عاشق اساسا جهان را چگونه میبیند و عاشق بودنش، چه نگاهی به انسان و هستی و از همه مهمتر به معشوق دادهاست.
این کتاب جغرافیای عشق است. کتاب شبیه پرسه زنی در ذهن و روان عاشق عمل میکند. نوعی بینظمی ساختارمند و هدفمند، که هر لحظه در گوشهای از جهان درونی عاشق به سر میبریم. بارت این بینظمی را مترادف میگیرد با احوالات درونی فرد عاشق، که هر گونه نظم و انضباط خردمندی را نفی میکند. عاشق میتواند در اوج خشم عشق بورزد. در اوج داشتن، از ترس طرد شدن به گریه بیافتد، یا در اوج خواستن، معشوق را از خود براند. در بخشهای کوتاه کوتاه این کتاب، هر لحظه جایی از جغرافیای درونی عاشق فرود میآییم، فارغ از ترتیب زمانی حوادث یا اینکه عشق در چه مرحلهای باشد.
این کتاب تاریخ عشق در ادبیات است. بخش زیادی از کتاب ارجاعات ناگهانی است به آثار بزرگ ادبی که به عشق پرداختهاند. ورتر جوان، شخصیت مشهور گوته، شبیه ستون مرکزی این کتاب عمل میکند. گویی چنان غنایی در شخصیت پردازی ورتر وجود دارد، که تمام زوایای پنهان یک فرد عاشق را به ما نشان میدهد. بارت باز هم برای ایجاد یک بینظمی ساختاری در کتاب، بدون هیچ مقدمه وارد زبان شخصیتها و متفکران بزرگی میشود که از عشق گفته یا نوشتهاند. گویی میخواهد تمام آنها را در یک سخن، در یک بیان واحد گرد هم آورد و از این طریق به کلیت سخن عاشق دست پیدا کند.
این کتاب مرهم بر دل عاشق است. بیشک عاشقی که این کتاب را دست بگیرد، به این راحتیها نمیتواند از آن عبور کند. بارت با دانش عمیقی که از مطالعاتش بدست آورده، چنان زوایای پنهان وجود عاشق را بررسی میکند، که کتاب در بزنگاههایی میتواند خواننده را به جنون بکشاند. این سوال همواره در ذهن خواننده باقی میماند که آخر تو چگونه این عواطف خارج از دسترس را به این دقت به زبان آوردهای؟ بارت در این کتاب چنان درکی از عشق ارائه میکند، که تمام نگاه ما به این پدیده پیچیده را پیچیدهتر هم میکند.
این کتاب تمنای تمام نشدن است. خواندنش را سه سال طول دادم. هر بخش سه صفحهایاش برای ساعتها سکوت و تعمق در مسئله به ظاهر پیشپاافتاده کفایت میکرد. از آن کتابهایی بود که حتی اگر عطش خواندن سراغت آمده باشد، باری که از خواندن یک پاراگرف گرفتهای آنقدر سنگین است، که توان ادامه دادن و خواندن را نداری. واقعا لازم است کتاب را ببندی و به چیزی در خودت بیاندیشی.
سخن عاشق را هرآنکه به عشق فکر کرده یا تجربهاش کرده باید بخواند. کتاب مانند دردی خوش است. هم تکانت میدهد، هم آرامت میکند.