پرترهی بهروز بوچانی که بر جلد کتابش هم نقش بسته، به نمادی از رنج تبعید و پناهندگی بدل شده است. این پوست چرک گرفته، موها و ریش حجیمش و آن شانههای استخوانی نک تیز که تیشرت سوراخ سوراخش را کش آورده.
او این کتاب را از طریق پیامرسان واتسآپ، به آنسوی حصارهای زندان مانوس فرستاد و صدای این جزیرهی دورافتاده از دل اقیانوس به استرالیا و بعد تمام نقاط رسید. کتاب به انگلیسی ترجمه شد. جایزه اول ناداستان ویکتوریا را برد و نام قوچانی با خودکار تحلیلگران و رماننویسان مشهور تکرار و تکرار شد.
کتاب را میتوان در مرز میان رمان و یک اثر مستند به حساب آورد. پیرنگ روایت از اتفاقاتی میگویند که رخ داده و وصل شدن به اخبار و عکسهای مربوط به آن فجایع یک جستجوی اینترنتی میطلبد. اما یک واقعیت تلفیق شده با زاویه دیدی شخصی و برآمده از شخصیت راوی - که خود قوچانی باشد.
راوی داستان همچون مشاهده گری خیالپرداز به بازنمایی وقایع میپردازد، از کوچکترین رخدادها نقبی میزند به مسئله انسانیت، سیاست و از همه موکدتر بحث غریزه آدمی؛ که در آن فضا و مکان ملتهب مجال مییابد تا خودنمایی کند. بوچانی یک زندانی دنبال آزادیست؛ برای مکانی جهت زیستن میجنگد. تنهاست و و البته باهوش. زیر و بم سیستم فکری حاکم بر پناهندگان را میکاود. از مرگ و زندگی و گذشته میگوید، گریزهای کوتاه و کودکانهای به کردستان و کوههایش دارد و در واقع بازپرور رازهایی از واقعیت امروز جهانی و درونیات خودش است.
نظامهای سازنده روایتش کاملا در جهت ساخت و پرداخت جهان داستانیاش عمل میکنند. راوی نظارهگری تیزبین است در موقعیتی حساس که میتواند موضوع اثر را به دقت بپردازد - که مهاجرت باشد. شخصیتپردازی آنچنان شکل نمیگیرد. نامهای گوناگونی در روایت میآیند و میروند اما مرکزیت نمییابند که این ویژگی شاید دلیل محکمش اتکای اثر به واقعههای رخداده باشد. زاویهدیدش جریانی میان عینیگرایی و توصیفات ذهنی طی میکند، با تاکید مصر او بر نگاهی ناتورالیستی، و کاهیدن انسان تا مرز غریزه و حیوانیت، که هدف اهل قدرت میباشد.
بوچانی که به واسطه موفقیت این اثر از مانوس رفت و دیگر بازنگشت در صدد ارسال گزارشیست از فاجعهای پشت پرده. واکنش منتقدان و مخاطبان به این اثر، بیشتر ماطوف است به خود مرجع؛ یعنی همان چه اتفاق افتاده تا جهان ذهنی بوچانی. او پناهندهایست که با بقیه همبندانش در زندان تفاوت دارد، میبیند و مینویسد و میاندیشد و این تلفیق ابژهی بیرونی با نقطهنظرش را برای دوستش واتساپ میکند و پیامرسان عدالتخواهی میشود.
امروز او در استرالیاست. با همان موهای بلند اما ظاهری متفاوت. لباس تمیزی به تن کرده، خاک و زخم را از تنش تکانده، ریشهایش را اصلاح کرده و رو به دوربین میخندد.