نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»
نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

دنیا برای در آغوش تو بودن مرا کم است...

تقویم‌ها گفتند | همایون فلاحی

متولد که شدم، مادر در آغوشم گرفت. در این سرآغاز زندگی، ماه‌ها در بغل مادر بزرگ شدن و مکرراً توسط پدر در آغوش کشیده شدن، ناخودآگاه انسان را از نظر عاطفی وابسته می‌کند؛ وابسته به بودنِ کسی، هراسناک از تنهایی و نیازمند به تعلق و حس امنیت در بین دستان فردی دیگر. در کودکی کل فامیل عشق این را دارند که طفل خرد را بغل کرده و قربان صدقه‌اش بروند. منشا این حس چیست؟ از کجا می‌آید؟ نمی‌دانم؛ فقط حس خوبش را می‌فهمم و نیاز مردم به آن را.

مادر! کاش به‌مانند وقتی که در دستانت جای می‌شدم، گاه و بی‌گاه بغلم می‌کردی و من، گریه‌کنان آرام می‌شدم؛ اما در این روزهای سرد و بی‌احساس، نه من گریه‌‌ام می‌آید و نه تنها با یک آغوش آرام می‌شوم؛ اما تو به حرف‌هایم گوش نکن و ادامه بده. تن و روانم با هر لحظه گرمای محبتت را حس کردن، بهبود می‌یابد؛ شاید من آن را نفهمم ولی تاثیرش بر احوالاتم مشهود است.


امروز تقویم را دیدم. خلوت بود. تعطیل نبود. اخبار چیزی را نمی‌گفت ولی آن گوشۀ پایین صفحه، عبارتی بس مختصر بود: «روز جهانی بغل کردن».
کی، کِی و کجا اولین بار ایدۀ درخشان این روز را مطرح کرد، نمی‌دانم. اهمیتی هم برایم ندارد؛ آن‌چه که مهم است، یادآوری این است که می‌توانیم هم را در آغوش بکشیم، دوستت دارم را بگوییم بی‌ آن‌که کلامی رد و بدل کنیم و همدردی کنیم بی‌ آن‌که نیاز باشد ساعت‌ها حرف بزنیم تا از اوضاع باخبر شویم. گاهی چیزی نگفتن بهتر است.


پدر عزیزم! رابطۀ پدر-فرزندی از پیچیده‌‌ترین روابط بشری است. گاهی جای خالی محبت عملی را در این بین حس می‌کنم. چه باعث می‌شود که بغل کردن بینمان مرسوم نباشد؟ فرهنگ است یا چه؟ سوال‌های بی‌شمار و بی‌پاسخی در این باره در ذهنم وجود دارد. بیا اوضاع را عوض کنیم؛ بیا سرآغاز حرف‌هایی باشیم که گفتنی نیستند و با حرکت دست‌ها به هنگام نوازش سر، وقتی در آغوشت هستم، شنیده می‌شوند.


قضیه فقط احساسی نیست. محققان و متفکران بارها در ادوار مختلف گرد هم آمدند تا این کنش فردی-اجتماعی را به تحقیق بگذارند و به تفصیل شرح دهند که چه در بدن ما می‌گذرد. نتایج شگفت‌انگیز بود؛ افزایش قوای سیستم ایمنی بدن، ترشح هورمون شادی در بدن، بهبود سلامت روان و افزایش روابط اجتماعی و... همه و همه از اثرات بغل کردن است. با این اوصاف فردا اگر بغل‌تراپی مد شد، تعجب نمی‌کنم.


مهربان! کاش بودی. هر ساعت ندیدنت، بیش از پیش بی‌قرارم می‌کند. بیا در کنارم بنشین و از زیر آوار افکار، بیرونم بکش. آغوشت، پناهی است که می‌خواهم ساعت‌های متمادی در آن آرام بگیرم. حالم که خوب نیست، طوری بغلم کن گویی قرار است در همدیگر حل شویم. حالم که خوب است، بغلم کن تا این هیجان و شادی را به اشتراک بگذاریم. دل که تنگ است، بغل باید کرد.


این شیوۀ محبت، قدمتی به درازای تاریخ زندگی بشر دارد. یکم بهمن بهانه است؛ بهانه‌ای برای به یادآوردن ساده‌ترین رفتار‌های هر روزۀمان تا در این سرمای سخت زمستان دور آتش عشق جمع شویم، یکدیگر را در آغوش بکشیم و بار دیگر به ریشه‌های احساسی خود چنگ بزنیم تا به یاد آوریم که زنده‌ایم؛ زنده‌ایم و به خانواده و دوستانمان نیاز داریم.

دوستانی دارم بهتر از برگ درخت که بغلشان کنم و بغلم کنند. حالشان هر جا که هستند خوش باشد؛ اگر هم نیست دستانم همیشه برایشان باز است، بیایند تا ببینیم چه باید کرد.

چندی پیش آشنایانی دور که هم‌دانشگاهی‌هایی به‌تقریب غریبه هستند، بامن درد و دل می‌کردند. صحبت کردیم و بهتر شدیم. جای اینکه بگویم درکت می‌کنم، می‌فهمم، آن‌ها را در آغوش کشیدم. نوازش‌های این بین، آن نفس‌های از سر خستگی و غم و سر‌هایی که بر شانه‌های آدم فرود می‌آیند، بسیار بیشتر حرف برای گفتن و شنیده‌شدن دارند؛ اما در کلام نمی‌گنجند.

نمی‌دانم تو که این متن را می‌خوانی، چه حسی داری و کجا هستی؛ ولی از هر جایی که هستی همین حالا یک نفر را بیشتر بغل کن؛ حرفی هم نزن؛ او خود می‌فهمد.

آغوشروابط اجتماعیسلامت روانعشق و محبتامنیت
نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»، نشریۀ انجمن علمی-دانشجویی دانشکدۀ مهندسی شیمی و نفت دانشگاه صنعتی شریف / کانال تلگرام ما: https://t.me/dardaneshkadeh
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید