donya prahimi
donya prahimi
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

دلبر ناز

دلبــرم لب وا کنی جان را فدایـت می کنم
در نگهداری از عشــقِ تو درایـــت می کنم

دوریت جانِ مرا هر شب به لب آورده است
درد دوری را چـنین نزدت روایــت می کنم

آنقــدر در آیـــنه خـود را تماشـــا کرده ای
من به این آیـــنه هم دیگر حسادت می کنم

وای از عمری که هدر رفت و بدونِ تو گذشت
دائــماً خـود را از این بابت شماتت می کنم

حــرف من حرفِ تو و جانم فدایِ عشــق تو
هرچـه میخواهی بکن از تو حمایت می کنم

راه عاشــق بودنت کامل برایم روشــن است
در مسیر عـــاشقی من با تــو بیعت می کنم

آنقــدر خوبی برایـم که مـــدام شـرمنده ام
جــانِ خود راهــم فدایِ این رفاقت می کنم

حکــم من حبسِ ابد بــوده درونِ قـلـبِ تو
با تــو خوشبختم بگــو آیا جنایــت می کنم

داده ام دنیـــای خود را تا که دنیایــم شوی
تا ابد از پــاکـیِ عشــقت حـفاظت می کنم

با تــمامِ ســـاز نا کوکی که دنیـــــا می زند
پیشِ تو از زنـــدگی حسِ رضایــت می کنم

Ali… senator. D

عشقali senatorsenator dآینه تماشاآینه حسادت
چه زخمهایی بر دلم خورد تا یاد گرفتم هیچ نوازشی بی درد نیست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید