دنیای غرب به شکلی وسواس گونه درگیر مفهوم آزادی و کشمکش برای درک آن است. درک ما از آزادی تا حد زیادی به دهه 60 و نسل جوان برامده از سال های پس از جنگ برمی گردد که در برابر ایده های محافظه کارانه پدران خود خبر از ورود به عصری نوین دادند. در مرکز این تفکر ایده ی شادخوارانه ای قرار داشت که در آن افراد آزادی را در رهایی ازهرگونه کنترل و قید و بند می دیدند. هرکس باید آزاد باشد تا تمایلات و خواسته های خود را دنبال کند. از دل همین تفکر بود که مفهوم ”دولت کوچک” و عدم مداخله هرچه کمتر حکومت در زندگی شهروندان به میان آمد. زندگی یک بازار بزرگ از انتخاب ها است. انسان باید در انتخاب های خود آزاد باشد. حتی محدودیت ها هم نوعی انتخاب هستند.
عوارض چنین دیدگاهی را در دنیای امروز در عصر کرونا در رفتار مخالفین قرنطینه و ماسک زدن شاهدیم. آدم ها نمی خواهند به آن ها گفته شود چه بکنند. آنها می خواهند آنچه را که مایل هستند انجام دهند.
اما پرسش اصلی این است: چه چیزی به شکل واقعی ما را به سمت خواسته هامان سوق می دهد؟ چه چیزی ما را وادار می کند که چیزی را بخواهیم؟
همین الان شما می توانید صندلی خود را ترک کنید به خیابان بروید و قدم بزنید و به رستورانی رفته و پیتزایی به همراه نوشابه سفارش دهید. اما شما تا چه حد دراین عملکرد خود آزاد هستید؟ شاید آن چه شما را به خیابان کشیده تمایل شما به قند، چربی یا نمک باشد. شاید تحت تاثیر تبلیغی که از تلویزیون درمورد پیتزا دیدید قرار گرفتید و یا عواملی دیگر که درعمق ذهن نیمه هشیار شما خانه کرده اند. شما دربند تمایلات خود هستید. شب در بستر با معده ای پر درازکشیده اید و احساس پشیمانی می کنید چرا که قند خونتان درحالت مرزی قرار دارد و وزنتان بالاتر از حد طبیعی است. بدنتان آزادی خود را نشان داده اما در بند تمایلات خود بوده اید. آیا ازادی به معنای برداشتن هرگونه مانع و رادعی در برابر تمایلات صرف نظر از مضراتی که در بردارند است یا چیزی فراتر از این ها است؟
زمانی که فیلسوف قرن هفده، باروخ اسپینوزا از ازادی نوشت، دیدگاه وی ربطی به کاریکاتور امروزی ما از این مفهوم نداشت. دربرداشت از آزادی به معنی انجام هرآنچه انسان مایل به انجام آن است ما خود را واجد درجاتی از آزادی برمبنای شرایط بیرونی می بینیم. به طورمثال یک زندانی فاقد آزادی برای رفتن به خیابان و سفارش پیتزا است. اما اسپینوزا به ما می گوید که از این منظر هیچ کس به معنای واقعی آزاد نیست. او چنین می گوید: ” همه انسان ها نسبت به علت چیزها بی توجه هستند”. ”انسان چنین می پندارد که که آزاد است چرا که خواست و تمایل خود را می بیند و به عواملی که او را به سمت این خواسته ها و تمایلات می رانند توجهی ندارد”.
اسپینوزا باور داشت که انسان مشارکت واقعی درسرنوشت خود ندارد. حتی اگر باور داشته باشیم که به شکلی آزادانه و هشیارانه کنش ها خود را انجام می دهیم درحقیقت درحال عمل در شبکه ای پیچیده از علت و معلول ها هستیم. کنش های ما کنش هایی متعین هستند. اما او به انسان آزاد نیز اشاره می کند . انسانی که همه ی ما باید برای رسیدن به استانداردهای آن تلاش کنیم. برای او آزادی در رهایی از تکانه های زیان بخشی که تلاش برتسلط بر ما دارند تعریف می شود. شرط لازم ازادی برای او آگاهی است. برای او چیزی به شکلی واقعی خوب است که به شکلی کلی به نیکبودی ما کمک کند ( نه به شکل موقتی مانند سفارش پیتزایی که پس ازخوردن آن به پشیمانی منجر می شود). هرچه بیشتر ازعلت تمایلات خود آگاه شویم به آزادی بیشتری درجهت به منصه ظهور رساندن جنبه های وجود خویش دست خواهیم یافت. ذهن عرصه تقابل و چالش میان تفکر مستدل و خردمندانه در برابر تمایلات کاذب و غیرمنطقی است
آزادی درجامعه مصرف گرای ما برابر با ارضای تمایلات گرفته می شود. اسپینوزا ما را با مفهومی متفاوت روبرو می کند. آزادی درمبارزه با تفکرنامستدلی تعریف می شود که به کنش های از سراشتیاق passions ما دامن می زنند. آن گاه که به ماهیت و دلیل واقعی تمایلات خود پی بردیم کنش های ما به کنش هایی آزادانه بدل می شوند Actions.
تنها یک راه برای آزاد بودن وجود دارد: عمل بر اساس منطقی ترین راه ممکن. آزادی نه در انتخاب برای کنش که در رهایی از هرآنچه ما را از عملکرد درست باز می دارد است. از دید او ما صاحب اراده آزاد نیستیم اما می توانیم به ازادی از طریق درک تمایلاتی که ما را دچار توهم آزادی می کنند دست یابیم.
سال ها بعد طنین دیدگاه اسپینوزا را در روانکاوی فرویدی و تاکید وی بر به آگاهی رساندن ناخودآگاه و تاثیر بینش و بصیرتی که در روانکاوی به دست می اید بر ارتقای سلامت روان آدمی و رهایی از علائم روان نژندی و چرخه تکراری و وسواس گونه آن ها می بینم. تا آن هنگام که نتوانیم به منشا تمایلات خود پی ببریم در بند آن ها اسیریم هرچند که خود را آزاد حس کنیم
برای خواندن بخشی از متن رساله سیاسی اسپینوزا