«برای مردم شهر اغلب عجیب است که یک نفر، تک و تنها برای مدت طولانی و ملال آوری میان کوهها و بین روستاییها به سر برد. اما اسم این تنهایی نیست؛ خلوت است. در کلان شهرها میشود از هر جای دیگری تنها بود، اما هیچ وقت نمیشود احساس خلوت کرد. قدرت عجیب و خصلت اصیل خلوت گزینی، در جدا کردنمان از جمع نیست، بلکه در فرافکندن کل وجودمان به گسترهی نزدیک حضور اشیاست...»
(هایدگر)
...
بخشی از گفتارِ: چرا روستانشینام؟
زندگی شهری محصول زندگی مدرن از قرن هیجدهم و نوزدهم رو به فراگیری نهاد، و از این پس تکنولوژی و انقلاب صنعتی دستاورد این فراگیری سایهی خود را بر تمان ابعاد زندگی انسان گسترداند. تا جایی که انسانها روز به روز از هم فاصله گرفتند و تنهایی با وجود در کنار هم بودن، تبدیل به منشی برای زیستبوم انسانشهری شد. هایدگر این واماندگیِ در خود و جدا شدن از جم را هدیهی زندگیِ کلانشهرها به انسان معاصر میدانست، انسانی که "تنها" در میان میلیونها انسان دیگر و در سر و صدای سر سامآور جمعیت در شهرهای شلوغ زندگی میکند. شهر، که دیگر محل سکونت انسانهای منجمدی گشته که بیشتر از آنکه مفهوم جامعه را به ذهن متبادر کند، ازدحام بیشماری از افراد بیشمار را نشان میدهد انسانهای رها شده در زندگی گلهوار که بهم نزدیک هستند اما، رابطهای با یکدیگر ندارند. این تنهایی آنقدر شدید است که حتی میتوان آن را در پشت درهای بسته آپارتمانهای کوچک افرادی که خسته از کار روزانه جلوی جعبهی جادویی لم داده بر روی مبل راحتی در حال چرت زدن هستند، و یا پشت میزکار در اداره یا شرکتی که باید ساعتها از لحظات زندگی را در آن با ارباب رجوع سروکله زد یا توی ترافیک سرسامآور شهری پشت فرمان ماشینهایشان مشاهده کرد که در تنهایی آزار دهنده به سوژههایی خودبین و خودخواه و عصبی تبدیل میشوند.
هایدگر در سال ۱۹۳۴ در یک گفتگوی رادیویی در فرایبورگ در توجیه عدم قبول پیشنهاد نازیها که تصدی استادی دانشگاه برلین را برای او در نظر گرفته بودند و انتقال به آن شهر، توضیح داد که برایش زندگی در کلانشهری چون برلین با زیستبوم فلسفی و مکاشفههای فلسفی او همخوانی ندارد، او همچنین در مقالهی «چرا روستا نشینام؟» مینویسد: "که حاضر نیست در کلانشهر ناسیونالسوسیالیتی تبدیل به یک فیلسوفِ سیاسی شود."
هایدگر در این مصاحبه از کلبهاش و طبیعت جنگلِسیاه و زیستن در میان مردمی سادهی روستایی و بدور از جنجال و محیط شهری گفت. او معتقد بود تفکرات فلسفیاش برآیند همین نیروهای طبیعی و زندگی بکر روستاییست، و بیشک برای تایید این حرف هایدگر خلق کتاب "هستی و زمان" در آن کلبهی ساد و بیآلایش خود سندی گویاست. به نظر هایدگر کار فلسفی تنها آن نیست که در دانشگاه به آن پرداخته میشود، بل که در دل سادگی روستایی هم میتوان آن را یافت.