سلام، من پیمان بشردوست هستم و شما دارید اپیزود بیست و ششم پادکست داکس رو میخوانید.
کوهنوردی ورزش سختیه. ورزشیه که میطلبه آدم هم از نظر جسمی توان بالایی داشته باشه و هم اینکه از نظر روحی قوی باشه.
توی خیلی از ورزشها شما یک حریف داری و برای بردن بازی لازمه که پشت حریفت رو به زمین بزنی. روبروش وایستی. توی چشمش نگاه کنی ، بجنگی وازش امتیاز بگیری تا بتونی آحرش برنده بشی. درکوهنوردی قصه متفاوته. شما حریفی رو مقابل خودت نمیبینی که بخوای رو در رو و پنچه در پنجه اش زورآزمایی کنی. خیلیها میگن که حریف شما در کوهنوردی خود کوهستانه. اما به نظرم حریف یک کوهنورد خودشه. کوهنورد باید با خودش مبارزه کنه. منظورم با همون نحواها و همون صداهایی هست که توی کوش کوهنورد میاد و میگه که بیخیال شو برگرد خونه. اینهمه راه اومدم هنوز هم چند ساعت دیگه تا قله مونده. از اینجور صداها که اگه کوهنوردی کردید و خصوصا قصدتون این بوده که به یک قله صعود کنید میدونید دارم راجع به چی حرف میزنم. به نظر من چیزی که کوهنوردی رو سختتر میکنه همین مبارزه درونی هست. البته که سختیهای بدنی اش هم هست.
کوهنوردی رده ها و سطحهای مختلفی داره. شما میتونید به یک کوپیمایی سبک و در یک مسیرصاف و مسطح برید و بگید که کوهنوردی کردم، میشه هم یک قله صعب العبور چند هزار متری رو صعود کنید و بگید که کوهنوردی کردم. هر دوش کوهنوردیه. اما در دنیای کوهنوردی حرفه ای و در عرصه سنگ نوردی، مسیرها رو ارزیابی میکنن. بر اساس میزان سختی و چالش مسیر، بر اساس طول مسیر و عوامل دیگه ارزیابی میکنن و بهشون یک درجه ای میدن. که بهش میگن گرید اون مسیر. هدفشون اینه که با اون گرید بفهمن که یک مسیر کوهنوردی یا صخره نوردی چقدر سحته. چند روش مختلف هم برای درجه گذاری مسیرها وجود دره اما یکی از رایجترین روشهای درجه بندی مسیرها روش یوسمیتی هست. روش یوسمیتی. این اسم رو داشته باشید توی این اپیزود بیشتر راجع به یوسمیتی میشنوید. براساس طبقه بندی یوسمیتی مسیرهای کوهنوردی از نظر دشواری توی پنج دسته طبقه بندی میشن. گرید اول که راحتترین مسیرها هستن. مسیرهای همواری که میشه اونها رو با پیاده روی هم طی کرد. از اونطرف، گرید پنجش دیگه بالا رفتن از مسیر صخره های عمودیه. یعنی یه جورایی از دیوار راست بالا رفتنه. طبق درجه بندی یوسمیتی، سخت ترین مسیرهای کوهنوردی و صخره نوردی دنیا گریدشون پنجه. تازه خود گرید پنج هم مراتبی داره. بعضی از مسیرها هستن که گریدشون 5.1 هست و بعضی دیگه مثلا 5.12 و 5.15 هستن. اینا دیگه مسیر کوهنوردی عادی نیستن. داریم راجع به دیواره صحبت میکنیم. دیواره های کوه، یعنی همون صخره های سنگی مرتفعی که شبیه به دیوار صاف رفتن بالاو صعود از اینها کار هر کسی نیست و قدرت بدنی و مهارتهای بالایی رو میطلبه.
داستان این اپیزود در مورد صعود به یکی از سخترین دیواره های دنیاست، اون هم با یک روش خیلی خاص. طبیعتا داستان در یک منطقه کوهستانی اتفاق میافته. اسم اون مطقه چیه؟ یوسمیتی، یعنی اسم همون روش گرید بندی از اینجا برداشته شده. توی منطقه یوسمیتی دهها مسیر صخره نوردی و دیواره نوردی وحود داره که گردیشون بالای 5.10 هست. یوسمیتی کعبه آمال عاشقان صخره نوردیه. حالا یوسمیتی کجا واقع شده؟ اگه اپیزودهای دیگه رو هم شنیدید احتمالا میتونید حدس بزنید که از قضا باید اینبار هم در کالیفرنیا باشیم. بله، کالیفرنیاستJ با من باشید که میخوام یک داستان هیچان انگیز رو براتون تعریف کنم. اما قبلش بدونید که تمام قطعات موسیقی که در این اپیزود به کار برده شده رو نیما جواهری عزیز بطور اختصاصی برای این اپیزود از پادکست داکس ساحته.
در این اپیزود من قصد دارم راجع به یک فیلم مستند ورزشی تاثیرگذار صحبت کنم که غوغا به پا کرد و حتی برنده اسکار بهترین فیلم مستند سال 2019 شد. این فیلم واقعا دیدنی و الهام بخشه. غیر از اینکه صحنه های زیادی از صعود واقعی و هیجان انگیز یک صخره نورد رو در این فیلم میبینیم. با روحیات و دنیای فکری این آدم هم آشنا میشیم. یک فرد با یک شخصیت خاص. یه کسی که با اراده و شجاعت خودش میتونه غیرممکن رو ممکن بکنه. از این حیث این مستند یک فیلم الهام بخش و تاثیرگذاره. دارم راجع به فیلمFree Solo صحبت میکنم. البته مثل همیشه لابلای صحبت کردن در مورد این فیلم اطلاعات دیگره ای که در مورد داستان این فیلم کسب کردم رو هم اضافه میکنم.
قهرمان داستان ما الکس هانولده. Alex Honnold یک صخره نورد معروف امریکاییه که درزمان ساخت مستند 32 سالش بوده. صخره نوردیه که به حاطر صعودهایی که داشته مشهوره. هم مسیرهایی رو که صعود کرده مسیرهای سختی بودند و هم اینکه تونسته خودش رو خوب به جامعه معرفی کنه. در مورد تجربیاتش یه کتاب نوشته به اسم تنها روی دیواره، سخنرانیهای زیادی کرده، مثلا توی تدتاک صحبت داشته، پادکست میسازه، توی رسانه ها حضور داشته و خودش رو بعنوان یک آدم معروف این حوزه جا انداحته.
اما بذارید قضیه رو کمی بیشتر براتون باز کنم و ببینیم این که میگیم مسیرهای سختی رو صعود کرده یعنی چی؟ الکس هانولد نه تنها مسیرهایی رو صعود کرده که گریدشون بالای 5.10 هستن بلکه اونها رو به روش فری سولو صعود کرده. اسم فیلم هم فری سولو هست دیگه. یعنی چی؟ ترجمه لغوی فری سولومیشه تنهای آزاد اما رشته فری سولو رو درفارسی صعود انفرادی ترحمه میکنن. صعود انفرادی یعنی اینکه یک نفر تک و تنها، بدون داشتن همراه و بدون داشتن هیچ تجهیزات خاصی از یک دیواره صعود کنه. بدون طناب، بدون کارابین، بدون تجهیزات حمایتی. با دست خالی و فقط و فقط با استفاده از قدرت بدنی و به کار بردن تکنیک خودش رو بکشه بالا. اون هم از از کجا؟ از یک دیواره صاف و مرتفع. دستش روتوی حفره ها بکنه، پاش رو توی شکاف سنگها جا کنه و فقط با اتکا به اصطکاک بدنش با اون صحره خودش رو روی دیواره نگه داره و کم کم بکشه بالا. اگه نتونه چی میشه؟ اگه پاش یه جایی سر بخوره، یا یه جایی وسط صعود مثلا در ارتفاع پونصدمتری دستش خسته بشه و نتونه خودشو رو نگه داره چی میشه؟ هیچی به لقا الله میپیونده. به همین سادگی. یک اشتباه کوچک میتونه باعث مرگ اون صخره نورد بشه. روش فری سولو اینحوریه. صخره نوردهایی که فری سولو صعود میکنن این مدلی اند. الکس هانولد هم برای همین معروفه. کارش اینه که تنهایی و بدون استفاده از تجیزات دشوارترین صخره ها رو صعود میکنه. دیگه فکر کنم نیاز به توضیخ اضافه ای نداشته باشه که این آدم یه نفر با یک روحیات خاصه و نگرش خاص خودش رو به زندگی داره.
الکس اهل سانفرانسیسکو هست. پدر و مادرش هر دو استاد دانشگاه بودن. الکس هم از پنج سالگی صخره نوردی رو در باشگاه شروع کرد. اما صخره نوردی در باشگاه کجا و فری سولو کجا؟ فری سولو کار خیلی خطرناکیه. کمتر از ۱درصد از کوهنورد ها انجامش میدن. و بیشتر صعودکننده هایی که زیاد فری سولو انجام میدن کشته میشن. اما الکس هانولد بیشتر از ۱۰۰۰ فری سولو انجام داده. تزش اینه که هر آدمی ممکنه که در هر روزی از عمرش از دنیا بره. این یه واقعیته که همه میدونن. منتها میگه وقتیکه صعود انفرادی میکنید این واقعیت رو حی و حاضرو بصورت عریان جلوی خودتون میبینید و حس میکنید. میگه من فکر میکنم احتمال افتادن من خیلی کمه با این که پیامد افتادن من خیلی بالاست. یعنی میگه از اونحاییکه من کارم رو خیلی خوب بلدم به احتمال زیاد نمیافتم آما... اگه بیافتم دیگه نابود شدم رفتم پی کارم. پس کاری میکنم که احتمال اتفاق رو بیارم پایین. چطور این کار رو میکنم؟ با تمرین و ممارست. کوهنوردی ورزشیه که هم قدرت فیزیکی و هم قدرت روحی توش مهمه. من روی هر دوی اینها کار میکنم. اینقدر تمرین میکنم که هم در تکنیکهای صخره نوردی و هم در اون مسیر خاص استاد میشم و کاری که به نظر خطرناک و غیر ممکن میاد رو با آرامش خاطر بالا انجام میدم. بذارید همینجا من داخل پرانتز این رو بگم ها. این حرفهای الکسه.اما هر چقدر بخواییم اینجا مثل الکس با کلمات بازی کنیم، چیزی از دهشتناکی کار کم نمیکنه. این مدل صخره نوردی واقعا خطرناکه.
الکس توی سن 32 سالگی توی ون زندگی میکنه و اولویت اصلی زندگی اش هم صحره نوردیه. روحیاتش هم که خیلی خاصه. با این شرایط کمتر دختری تمایل داره که باهاش رابطه داشته باشه. تابحال هم با چند تا دحتر در رابطه بوده اما با همه شون بعد از یه مدتی به هم زده. خودش هم رک میگه که من بین صعود و دختر، صعود رو انتخاب میکنم و رابطه عاطفی با یک خانم برای من اولویت دوم زندگیمه. با اینهمه یک مدتیه که با یک دختری به اسم سانی توی رابطه است. سانی خیلی متفاوت از الکسه و شاید بشه گفت که در خیلی از مسائل کاملا نقطه مقابل الکسه. یه دختر خونگرم و اجتماعی و حرف بزن و یه خرده زود رنج شهری. دحتر شهری. توی شهر زدگی میکنه و یه وقتهایی هم میاد پیش الکس بهش سر میزنه و چند روزی رو با هم هستن. بعدش هم برمیگرده به شهر و الکس هم به صعودهاش ادامه میده. حالا جالب اینکه این سانی بود که پیشقدم شد و با هم اشنا شدن. داستان اینظطوری بود که بدون اینکه الکس رو بشناسه اتفاقی رفته بود به مراسم امضای کتاب الکس در شهر سیاتل. توی همون جلسه از الکس خوشش اومد و شماره اش رو به الکس داد و بعدش با هم دوست شدند.
فکر کن اولین قرارشون رو هم با هم به یک کوهپیمایی سبک رفتن. با وحود اینهمه تفاوتی که دارن اما میشه این رو دید که سانی الکس رو خیلی دوست داره. خودش میگه که من عاشق صداقت الکس هستم. هر چند که یک صداقت رک و زیادی بیرحمه. گفتم دیگه الکس سر کوه با کسی تعارف نداره. اما سانی میگه من همینش رو دوست دارم. میگه اره میدونم الکس آدم عجیب و غریبیه ولی باحاله. چند وقت پیش یه بار دوتایی با هم به صخره نوردی رفته بودن و سانی موقع صعود یه اشتباهی کرد و باعث شد که الکس زمین بخوره و کمرش بطور حدی آسیب ببینه. فکرش رو بکنید این آدم دیوانه صعود بحاطر این مساله چند ماه رو نمیتونست صعود کنه. همون موقع تصمیم گرفت که با سانی به هم بزنه. چون فکر کرد که بودن با سانی به ضرر کوهنوردیشه. اما سانی بهش گفت که خب حالا فرض کن با من به هم زدی. بعدش چی میشه ؟ زندگیت بهتر میشه؟ الکس هم فکر کرد گفت نه احتمالا نه. سانی هم بهش گفت پس بیا از این مساله عبور کنیم. با هم توی رابطه بمونیم، تو هم آزاد باش و صعودت رو بکن.
جالبه که الکس با اینکه یک ورزشگار حرفه ایه و انرژی زیادی رو در روز میسوزونه اما کاملا گیاهخواره و بخاطر دلایل احلاقی چند ساله که گوشت نخورده. وضع مالی الکس هم بخاطر فروش کتاب و گرفتن اسپانسر بد نیست و میتونه تمام وقت صخره نوردی کنه. حتی یک بنیاد خیریه هم داره تا به مردم کشورهای در حال توسعه کمک کنه.
الکس وقتی که بچه بود توی یه مدرسه خاص مدل تیزهوشانی درس میخوند. خیلی هم بچه خجالتی ای بود و از اجتماع گریزان. همینطور که الکس هی بزرگتر میشد علاقه اش به صخره نوردی و فری سولو هم بیشتر و بیشتتر شد. اصلا یه دلیل اصلی گرایش الکس به فری سولو هم همین بود که الکس خودش روخیه سولو داشت. یعنی آدم تنهایی بود که دوست نداشت با آدمهای دیگه بور بخورده. آخرش هم این علاقه اش به صخره نوردی باعث شد تا دانشگاهش رو کنار بدازه. داشت توی دانشگاه کالیفرنیا مهندسی عمران میخوند. درس رو رها کرد. ون قدیمی مادرش رو گرفت و شروع به زندگی توی همون ماشین کرد. راه افتاد به این کوه و اون کوه. صعود میکرد و شبها توی ون میخوابید.و وقتیکه در سال 2017 این مستند داشت ساحته میشد هم هنوز در ون زندکی میکرد. مادرش میگه اره اگه دنبال فری سولو نمیرفت من حیلی خوشحال میشدم. شایدهم میتونستم جلوش رو بگیرم. اما این باعث میشه که از من برنجه و من از خودم برونمش. چون این ورزش تمام زندگیشه و وقتیکه الکس صعود میکنه بهترین احساس زندگیش رو داره. من چطور میتونستم همچین چیزی رو از پسرم بگیرم.
پدر الکس از دنیا رفته. دچار وسواس جنون آمیز بود. علاقه وسواس گونه ای به مسافرت داشت. زندگی میکرد که مسافرت بره. بی شباهت به الکس نیست که زندگی میکنه تا از کوه بالا بره. الکس میگه من دوست ندارم بیافتم و بیمرم اما از به چالش کشیدن خودم لذت میبرم و از اینکه یه کار رو در نهایت کمال انجام بدم کیف میکنم. اوج این احساس کی هست؟ وقتی که پای مرگ در میون باشه. اون یک کمالگراست. برای فری سولو کردن باید یک زره روانی تنت کرده باشی که تو رو از خیلی چیزها مصون کنه. مثلا رابطه عاشقانه هم میتونه تمرکز و تعادل فکری فرد رو به هم بزنه. الکس خودش از قبل هم در رابطه برقرار کردن مشکل داشته اما بطور خود خواسته هم سعی میکنه که جلوی رابطه رومانتیک رو بکیره. هر چقدر هم سانی تلاش میکنه که رابطه شون رو قویتر کنه اما الکس دم به تله نمیده.
اون اوایل الکس صعودهای زیادی رو با روشهای معمولتر صخره نوردی داشت. اما از سال 2008 تصمیم گرفت که بیشتر فری سولو صعود کنه. اولین دیواره سنگی بزرگی رو هم که صعود انفرادی کرد یک دیواره ای بود به ارتفاع 300 متر. رفت به ایالت یوتاه و دیواره سیصدمتری moonlight buttress رو تنهایی و با دست خالی صعود کرد. عکسهای این دیواره رو اگه گوگل کنید میبیید که یک دیواره صافیه که انگار یکی دستگاه تراش گذاشته و این دیواره رو صیقلی کرده. برای اینکه دستتون بیاد ارتفاع سیصدمتری چقدره، یادتون میارم که ارتفاع برج میلاد بدون در نظر گرفتن آنتنهاش 312 متره. فکر کنید یه دیواره شبیه به دیوارهای خود برح میلاد همونطور صاف، اونها رو چسبیده و رفته بالا. آدم تصورش را هم نمی تونه بکنه که چطور میشه از این بالا رفت اونوقت الکس نه فقط به تنهایی از این بالا رفته بلکه بدون ریسمان و بدون هیچ تجهیزات خاصی، با دست خالی بالا رفته. الکس میگه که اون صعود برام اتفاق بزرگی بود اما در طول صعود همش احساس امنیت و آرامش داشتم و برای همین برام صعود راحتی بود. بعد از آن هم چالش بعدی یک دیواره دیگه بود به اسمHalf dome که اون دیواره در ایالت کالیفرنیا قرار گرفته. اون رو هم در همون سال 2008 انجام داد. ارتفاع این دیواره دو برابر دیواره قبلی بود. عکسهای Half dome رو هم که آدم میبینه مو بر بدن آدم سیخ میشه. یک دیواره صاف و بلند. یه چیز عظیمیه . اسمش روشه دیگه. دیواره. یک دیواره سنگی همینطور از پایین صاف رفته به بالا. توی یکی از سخنرانیهایی که من از الکس دیم، الکس میگفت که یه جاهای از مسیر این صعود رو خیلی ترسیدم و حتی پنیک شده.
داستان این بوده که وسطهای مسیر یه دفعه تصمیم گرفت که از یک مسیر جدید بره. چون مسیر اصلی خیلی سخت بود. اما وسط راه جدید شروع کرد به خودش شک کردن. ترس برش داشت. اینکه جای پات یه جای قابل اعتمادی نیست و به احتمال زیاد سر میخوری. دوست داری یه جای امن باشی. توی ارتفاع ششصد متری، پایین رو میبینی جاده ها، درحتها همه چیز کوچک دیده میشه و تو اون بالای صخره ای و دستت به چیزی بند نیست. اما نهایتا تونست خودش رو کنترل کنه. خوش شانس بود و تونست به مسیر اصلی برگرده. وقتیکه به بالای کوه رسید بدون پیراهن و با دستهای خالی بود. اون بالای کوه معمولا کوهنوردهای اماتور هستن که از مسیرهای راحت خودشون رو به بالا رسوندن و وقتی که یک صخره نورد رو اون بالا میبینن که با کلی طناب یه دفعه از دیواره میاد بالا و روی قله ظاهر میشه میدون طرفش تا باهاش عکس بگیرن. اما وقتیکه الکس بدون طناب و حتی بدون پیراهن خودش رو به قله رسوند کسی به مخیله اش هم نمیرسید که این پسر تمام مسیر رو با دست خالی بالا اومده. هیچکس بهش توجهی نکرد. این صعود خیلی مهمی بود وعکسهای الکس از همین صعود روی جلد خیلی از مجله های ورزشی و طبیعتگردی رفت. از جمله خود مجله نشنال جئوگرافیک. سازنده این مستند هم شبکه نشنال جئوگرافیک هست. بعد از اون الکس تصمیم گرفت که یه صعودکننده بینقص باشه نه یک صعود کننده خوش شانس.
با این دو تا صعود خارق العاده، میشه گفت الکس شروع طوفانی و پرسر و صدایی رو در سبک فری سولو داشت، اما مقصد بعدی اش الکس کجا بود؟ کدوم دیواره رو میخواست صعود کنه؟ چندین ساله که الکس به یک دیواره بزرگ و مخوف به اسم ال کپ فکر میکنه. El Cap یا ال کپیتان در کوهستان یوسمیتی.
چند ساله که نگاهش به این دیواهر بوده. بهش نگاه کرده و بعدش گفته نه این یکی دیکه ترسناکه طرفش نرفته. باز دوباره فکرش اومده سراغش و بهش فکر کرده. خودش رو متقاعد کرده که بهش صعود کنه و باز آحرش گفته نه این کار من نیست. فکر صعود کردن به ال کپ چند ساله که توی سر الکس وول میخوره. الکپ گیراترین و مخوف ترین دیواره روی زمینه. اونقدر مخوفه که برای صخره نورد بیباکی مثل الکس سالها طول کشید تا بتونه خودش رو متقاعد به صعود کنه.
حالا دیگه بهار سال ۲۰۱۶ شده و الکس هنوز توی ون زندگی میکنه. نه سانی میشه که توی ون زندگی میکنه. تا به حال یه چیزی نزدیک به ۴۰ باراز دیواره الکپ بالارفته اما همه اش با تجهیزات و طناب بوده. درسته که ال کپ دیواره مهیبیه اما الکس هم از اون ادمهایه که هیچ وقت راضی نمیشه مگر اینکه زور خودش رو زده باشه. وقتی تلاشش رو بکنه و نتیجه نگیره اونوقته که میگه خب لابد کار من نیست. شاید کار یکی دیکه در آینده باشه. وقتی که الکس راجع به صعود به الکپ جدیتر شد کلی سوال داشت که مثلا فلان صخره رو باید چیکارکنم یا چطور خودم رو به فلان یال برسونم. پیش خودش گفت که نیاز به یک نقشه راه دارم. یعنی یک تصویر کلی از اینکه بخش های سخت مسیر کجاست و چه مشخصاتی دارن. ال کپ یه دیواره عریضی هست و برای صعود بهش مسیرهای مختلفی وحود داره. الکس تصمیم گرفت که از یه مسیری به اسم Free Riders به این دیواره عظیم 900 متری صعود کنه.
برای اینکه بتونه تمرینهای خوبی رو در ال کپ انجام بده، با یکی از دوستهاش به اسم تامی کالدول قرار گذاشتن تا با همدیگه تمرین کنند. Tommy Caldwell خودش یکی از بزرگترین صخره نوردهای جهانه. از خوبهای صخره نوردی آزاد به حساب میاد. یعنی سبک Free Climbکه متفاوت از سبک فری سولو هست. بذارید یه توضیحی بدم که بدونیم کاری که الکس داره میکنه چقدر خفنه. گفتم دیواره ال کپ خیلی عریضه و مسیرهای مختلفی برای صعود بهش وحود داره. یکی دیگه از مسیرهای سختش مسیریه به اسم Dawn Wall . تامی در سال ۲۰۱۵ همراه یک کوهنورد دیگه تونسته بود برای اولین بار از مسیر داون وال به ال کپ صعود کنه. و وقتیکه این دو نفر موفق به صعود شدند، کاخ سفید توییت زد و گفت ما به شما افتخار میکنیم. شماها یادمون میندازید که هر چیزی امکانپذیره. در کنار متن توییت هم تصویری از أوباما بود که کنار یک عکس از دیواره ال کپ ایستاده. یک فیلم مستند دیکه ای هست به اسم داون وال که در سال 2017 ساحته شده و در مورد نخوه صعود تامی و دوستش هست. اون هم از مستندهای خوب ورزشیه. تامی هم زندگی جالبی داشته. یه بار حتی وقتیکه همراه چند کوهنورد امریکای دیگه برای صعود به قرقیزستان رفته بودن شورشیها اونها رو به گروگان گرفتن. اما تامی بعد از شش روز تونست از دست شورشیها فرار کنه و خودش رو به نیروهای دولتی قرقیزستان برسونه. فکر کنید طرف دیگه کیه که از دست شورشیهای مسلح فرار کرده. داستان همچین فراری اینقدر جذاب بود که یه کتاب هم در موردش نوشته شده. همسر سابقش یه خانم صخره نورد معروف امریکایی بود که دو نفری به خیلی از دیواره های بلند صعود کردند.
بگذریم، پس تامی هم آدم خفنیه و با دوستش تونسته بودن از یک مسیر سخت به اسم داون وال صعود کنن. اما اون صعود فری سولو نبوده. أولا که دو نفری بودن ثانیا اینکه با طناب و تجهیزات رفتن. کاری که الکس میخواد انجام بده اینه که تنها و بدون تجهیزات از یک مسیر دیگه صعود کنه. تامی میگه تصور کنید یک دستاورد ورزشی در حد مدال طلای المپیک رو که اگه اون طلا رو نگیری میمیری. فری سولو به ال کپ شبیه به اینه. شما یا اونقدر ذهن و بدنت قویه و میتونی به این صخره عظیم صعود کنی یا اینکه نه یه جای مسیر یه اشتباه کوچک میکنی و میمیری. اولین اشتباه مساویه با آخرین اشتباه.
الکس و تامی تمریناتشون رو با هم شروع کردند. با هم با طناب به بخشهای محتلف مسیر میرن و تمرین میکنن. الکس در حین صعود با طناب به سناریوهای مختلف فکر میکنه. کجاها چه حرکت هایی رو باید انجام بده، موقعیت بدنش باید چطور باشه. و از همه مهمتر اینکه از نظر ذهنی داره روی این مسئله فکر میکنه و با خودش کنار میاد. فکر میکنه که اگه بدون طناب در فلان نقطه مسیر باشم باید چیکار گنم. معمولا هم کساییکه صعود انفرادی میکنن چند سال توی ذهن خودشون با همچین کاری دست و پنجه نرم میکنن. تازه بدون اینکه به کسی بگن.چون میدونن که اکه به کسی بگن توجه ها به کارشون جلب میشه و تمرکزشون رو از دست میدن. خود الکس هیچوقت راحع به دیواره های بعدی اش با کسی حرف نمیزنه. حتی دوست دخترش از برنامه های الکس خبر نداره. توی مصاحبه ها هم مدام از الکس میپرسن که نمیخوای ال گپ رو صعود کنی؟ اون هم وانمود میکنه که حالا مطمئن نیستم، شاید ، نمیدونم. اما پس ذهنش اینطوریه که معلومه که من باید به ال کپ صعود کنم.
خب برگردیم به داستان. تمرینهای الکس با تامی در جریانه. اونها با هم در ال کپ و چند دیواره بلند دیگه سخت تمرین میکردن. حتی با هم به مراکش هم سفر کردن و دریک دیواره بلند اونحا تمرین کردند. تامی میگه الکس یه طوری صعود میکنه که آدم فکر میکنه این آدم شکست ناپذیره. که این چیز خوبی هم نیست. درسته که حس خوبی به ادم میده اما باعث میشه که من به خطرات توجه کمتری کنم. الکس یه دفترداره که شبها توی اون دفتر تمام جزئیات صعودهاش رو مینویسه. مثلا مینویسه در دیواره بی 7یکبار افتادم. باید توی باشگاه پاهام رو تقویت کنم. تامی ازش میپرسه تا حالا شده توی این دفترچه بنویسی که امروز بزرگترین درخت سرو رو دیدم. یا مثلا بنویسی دلم برای مادرم تنگ شده؟ الکس میخنده میگه نه. کلا انگار احساسات رو از بدن و مغزش برداشتن و بجاش جرات و جسارت گذاشتن. یه بارهم یه نویسنده ای از الکس خواست که با هم برن یه ام آر آی از مغزش بکیرن ببینن در مغزش چی میگذره؟ بعدش هم یه تست شخصیتی ازش گرفتن. یادتونه یه جایی توی اپیزود 23 در مورد مغز صحبت کردیم و اینکه یه منطقه ای در مغز هست به اسم آمیگدال که مسئول پردازش هیجانه؟ هیجان و ترس و احساسات اینطوری. نتیجه تست الکس این بود که آمیگدال الکس خیلی فعال نیست. یعنی کار میکنه اما نیاز به محرک خیلی بالایی داره تا فعال بشه. خود الکس میگه شاید هم آمیگدال من سالمه ولی خسته است از اینکه من سالهاست دارم کنترلش میکنم. گرفتید؟ چقدر این آدم عجیبه و چقدر روی خودش کار میکنه. اگه فکر کنه که یه چیزی براش ترسناکه اینقدر با خودش سر و کله میزنه که دیگه اون چیز براش ترسناک نباشه.
یادتونه گفتم بعد از صعود half dome الکس تصمیم گرفت که یک صعود کننده بی نقص باشه نه یک صعود کننده خوش شانس؟ استراتژی الکس اینطور بود که صعود با طناب به ال کپ رو تکرار کرد و تکرار کرد و تمام گیر و گورها و جزییات رو در دفترش یادداشت کرد. اینطوری تمام الگو ها و حرکتها رو توی دفترش ثبت کرد. اینکه کجا باید چه حرکتی رو انجام بده. فهمید که یه جاهایی از مسیر باید فقط و فقط یک حرکتهای خاصی رو همیشه تکرار کنه. فقط اگه اونها رو انجام بدده نمیافته. تمرین میکرد میدید اگه یه حرکت دیگه انجام میده میافته. طناب بهش وصله بود دیگه. اینقدر تمرین کرد که درآورد که بهترین حرکتها در هر جای مسیر چیه. دیگه دوست نداشت که بذاره موقع صعود به این فکر کنه که حرکتم درسته یا نه. میخواست که بطور اتوماتیک حرکت درست رو انجام بده. مدام خودش رو در حال صعود به ال کپ تصور میکرد. همه مسیر و همه سوراخهای صخره رو با تمام حزییاتش به یادش نگه میداشت. اینکه بافت صخره چطوریه. وقتیکه صخره رو لمس میکنه دستش چه احساسی داره. چه فشاری به پاش میاد. پا رو کجا باید بذاره. خودش میگه مثل یک برنامه رقص که انگار قراره در ارتفاع چندصدمتری اجرا بشه. همه حرکتها رو باید حفظ میکردم.
دیگه نزدیگ پاییز شده و اگه الکس نجنبه و صعود نکنه زمستون سر میرسه و باید یه سال دیکه هم صبر کنه. برای همین تمرینهاش رو ادامه میداد که بتونه زودتر صعود کنه. اما .... اما توی یکی از همون تمرینها یه دفعه سقوط کرد. خوشبختانه از ریسمان استفاده میکرد و به پایین دیواره سقوط نکرد اما همون سقوط نه متری هم کافی بود تا قوزک پاش آسیب ببینه. همچین حجادثه ای اون هم وقتیکه چند روز بعدش میخواست صعود کنه. خلاصه چندهفته طول کشید تا تونست دوباره صخره نوردی رو شروع کنه.
الکس معمولا با چراغ خاموش و بدون اینگه به کسی اطزلاع بده فری سولو میکنه. اما الان قضیه فرق میکنه. چون که قراره یک دیواره مهم رو صعود کنه و برای همین با نشنال جئوگرافیک توافق کرده که یک گروه فیلمبرداره حرفه ای موقع صعودش اونجا باشن و ازش فیلم بگیرن. برای فیلمبرداری نیاز به فیلمبردارهایی هست که خودشون کوهنوردهای خبره ای باشن. این یعنی اینکه انتخابت مخدود میشه به 4-5 نفر درکل دنیا. این چهار پنج نفر خودشون استاد صحره نوردی و کوهنوردی هستن. و بعد وقتیکه با طناب از بالا به روی دیواره آویزون هستن و یا به یه صحره تکیه دادن دوربین به دست میگیرن مثلا از الکس که جند صدمتر اونطرفتر داره صعود میکنه فیلمبرداری میکنن. توی بیشتر فیلمهای مربوط به کوهنوردی هم همینها هستن. برای همین کاملا همدیگه رو میشناسن و خطرها رو هم میدونن. یعنی میدونن که کار الکس جقدر خطرناکه، اما وطیفه شون اینه که بایستن و از صعود کردن دوستشون فیلمبرداری کنن. همین این کار رو هم برای فیلمبردارها و هم برای الکس سخت میکنه. چون فیلمبردار استرس داره که نکنه الان الکس با این حرکتش جلوی جشممون و جالوی لنز دوربینهامون از فریم خارج بشه و سقوط کنه. الکس هم که چند متر اونطرفتر هست ناخوداگاه تحت تاثیر این جو قرار میگیره. کارگردان این فیلم یک زن و شوهر امریکایی هستن. به اسامی الیزابت چان و جیمی چین. الیزابت با یه تیم از پایین کوه تصاویر رو میگرفتن و روش کار میکردن، همسرش جیمی هم همراه با فیلمبردارها توی خود دیواره خضور داشت و فیلم میگرفت.
مسیر فری رایدر چند بخش مختلف داره که هر کدومش یه ویژگی خاصی داره . مثلا یه بخشی اش صعود از داحل شکافه. یه بخش دیگرش که نزدیک به قله هست اسمش هست کنج اندرو که خود همین یه تیکه سخت تر از صعودهای قبلی الکسه. ویژگی اون بخش اینه که روی دیواره یک ترک عمودی باریکی از پایین به بالا رفته. که فقط هم اندازه جای دسته. الکس باید دستش رو بکه توی حفره اون ترک و خودش رو بکشه بالا. بالطبع فشار عحیبی روی دستش میاد. تمام مدت باید وزن خودش رو با دستهاش تحمل کنه. یا یه بخش دیگه به اسم بلدر پرابلم. Boulder problem. سه متر از گذر بولدر پرابلم هم فوقالعاده سخته و اونجا باید یه توالی خاصی از حرکتها رو رعایت کنه. الکس بعد ار اونهمه صعود تمرینی به این توالی رسیده و مثلا میدونه که اونجا باید دستشو بذاره روی یک صخره خاص بعد پاش رو جابجا کنه. دستش رو ببره توی حفره. که اون هم تاره فقط اندازه نصف انگشت شصت حای دست داره و سخت ترین حفره تمام مسیره. بعد خودش رو به یه تکه سنگ لغزنده دیکه برسونه و از اونجا میتونه با یه حرکت پای شبیه کاراته پاش رو به یه صخره دیگه برسونه و کم کم از اون منطقه پرخطر در بیاد. این فرمول موفقیتیه که برای گذر از اونجا کشف کرده.
الکس کم کم اماده انجام صعود نهایی میشد. تیم فیلمبرداری هم اماده بودن و نقاطی که باید مستقر میشدن رو مشخص کرده بودن.تمام تلاششون این بود که باعث نشن حطری برای الکس پیش بیارن. مثلا باعث نشن که ناخواسته سنگی به سمت الکس پرت بشه یا طنابشون بخوره به الکس. و احتمالات اینطوری. از اونطرف هم دغدغه الکس این بود که عملکردش تخت تاثیر حضور فیلمبردارها قرار نگیره. بالاخره اما الکس تصمیمش رو گرفت که روز بعد فری سولو کنه. یعنی بدون طناب به دیواره عظیم ال کپ صعود کنه. تمرین اخرش رو هم با کفش مخصوص خودش انجام داد. برای همین هیجان خاصی داشت. مثل یک سامورایی که شمشیر مورد علاقه اش رو از غلاف بیرون میاره ومیگه الان دیگه وقتشه از این استفاده کنم. قصد داشت مساله رو از سانی پنهان کنه اما سانی اینقدر سوال پیچش کرد که فهمید داستان چیه. اولش شکه شد و بعدش با هم کمی صحبت عمیق کردن و سعی کردن با موضوع کنار بیان. سانی تلاش میکرد که مانع الکس بشه. اما الکس میگفت من دلیلی نمیبینم که عمر طولانی داشته باشم.یعنی با اینکه عاشق فری سولو هستم این کار رو نکنم چون میخوام زیاد عمر کنم. اما اره اینطوری هم نیست که ریسک کنم. نه دوست ندارم که بمیرم و برنامه ام رو طوری جلو میبرم که اتفاقی نیافته.
الکس فردا صبحش ساعت 3.30 صبح از خواب بیدار شد و توی همون گرگ و میش صبح یک روز پاییزی صعودش رو شروع کرد. تیم فیلمبرداری هم در جاهای خودشون در ارتفاعهای مختلف قرار گرفت بودن. یه حاهایی هم بودن که توی دید الکس نباشن و مزاحمش نشن. الکس یه چراغ روی سرش داشت و حلو مبرفت. صعودش رو تازه شروع کرده بود که یه دفعه همون اولهای کار کنار کشید. گفت ترسیدم. نمیتونم اینجا باشم. مطمئن نیستنم که با وحود فیلمبردارها بتونم اینکار رو بکنم.
بعد هم سریع برگشت پایین. تیم فیلمبرداری شکه شده بودن. این اولین بار بود که الکس برای یه صعود میرفت ولی ناتمام برمیگشت برای همین هضم مساله برای خودش خیلی سخت بود. برای دوستهاش یعنی همون تیم فیلمبرداری هم عجیب بود. میگفتن یعنی واقعا الکس ترسیده؟ مگه همچین چیزی ممکنه؟ مگه الکس هم میترسه؟
بعد از این اتفاق الکس معطلش نکرد. دست نامزدش سانی رو پرفت و راهی لاس وگاس شدن. چون سانی اونجا زندگی میکرد. بالاخره قرار شد که زیر یک سقف زندگی کنن و با تفاوتهای همدیگه کنار بیان. تفاوتهایی که کم هم نیستن. الکس میگه که برای سانی هدف از زندگی خوشحالیه. مثلا با کسایی باشی که خوشحالت میکنن. برای من اما مساله انجام دادن و درست تموم کردن یه چیزیه. همه میتونن خوشحال باشن. اما با خوشحال بودن اتفاقی در دنیا نمیافته. میگه روش من یه جور جنگجو بودنه. فری سولو هم شبیه به حنکجو بودنه. تمام تمرکزت رو باید بذاری روی یه جیزی. که اکه درست انحام نشه مساویه با مرگ.
الکس زمستون رو در کنار یار موند اما بهار سال 2017 که فرارسید جلدی به کوهستان یوسمیتی برگشت تا کار ناتمامش با ال کپ رو تمام کنه. اول تصمیمش این بود که اینبار اجازه فیلمبرداری نده اما بعد یه استزاتژی جدید چید. گفت من باید این کار رو برای خودم اسون کنم. یعنی اینقدر برام راحت باشه که حتی اکه یه استادیوم ادم هم دور و برم باشن راحت انجامش بدم. دفترچه اش رو برداشت و شروع کرد به نوشتن. پیج اول رو برو. به پای راستت اعتماد کن. دست چپت رو در حفره فلان قرار بده. عین یک فیلمنامه همه این جزئیات رو برای چندساعت صعود خودش نوشت. در کجا چیکار باید بکنه. تمریناتش با تامی رو هم دوباره شروع کرد. تا اینکه یه روزی دیگه تصمیم گرفت که فرداش به ال کپ صعود کنه. فیلمبردارها در نقاط محتلف پنهان شده بودن و با بیسیم به هم پیام میدادن. مثلا شروع کرد. الان فلان نقطه است و از این حرفها. از یه دوربینهای خاصی هم استفاده میکردن که میتونستن از فاصله خیلی دور تصاویر با کیفیتی بگیرن. مثلا مایکی یکی ار فیلمبردارها از یک فاصله دور با یک دوربین با لنز نیم متری فیلم میگرفت. این قسمتهای مستند دیکه بیشتر تصاویر صعود الکس هست که ازاون دیواره عظیم اروم اروم و با مشقت فراروان میرفت بالا. از صخره هایی که شیب نود درجه داشت و سطح سنگ هم لغزنده بود اما انگار که نوگ پاهای الکس میخ دشت و میرفت توی سنگ و بعد با دستهای قویش خودش رو به بالا میکشوند و بعد بالا و بالاتر. تصاویر مستند واقعا دلهره اوره و لابلای اون تصاویر هم پیامهایی که بین تیم فیلمبردارها رد و بدل شده بود رو میشد شنید. اوه رفت روی صخره فلان. وای اونجا خیلی لغزنده است.
یک جایی ازمسیر یک ترک بزرک عمودی روی این دیواره هست که طولش ششصد متره و تا خود قله هم ادامه پیدا میکنه. ترک دیوار رو همه مون شنیدیم. اما این ترک دیواره هست. یه ترک نیم متری یا شاید یک متریه و صخره نورد میتونه اون رو بگیره و بره بالا. دستش رو بکنه توی شکافش و خودش رو بکشه بالا. یا اینکه اصلا یه جاهاییی خودش بره توی شکاف و شبیه به کرم بدنش رو به سمت بالا هل بده. وقتیکه از نمای دور دیواره رو میدیدید، الکس درمقابل عظمت این دیواره یک ذره کوچک دیده میشد اما وقتی که دوربینها زوم میکردن، میدیدی که این ادم چه تقلایی میکنه. یه جاهایی مجبور بود که آروم بره و یه حاهایی با سرعت و البته با دقت. انگار که جاذبه روی این آدم اثر نداشت. پاش رو که روی صحره میذاشت انگار که پاش توی صخره فرو رفته یا انگار داره از نردبون بالا میره. ده دقیقه آخر فیلم اینقدر تصاویر زیبا و هیجان انگیز هستن که حد نداره. اینقدر هیجان انگیز که خود فیلمبردارها دلش رو نداشتن که صحنه رو ببینن. مایکی دوربین رو تنظیم کرده بود روی اون ناحیه از دیواره و خودش سرش رو برگردونده بود یه طرف دیکه. معلوم بود توی دلش آتیشه. خودش کوهنورد حرفه ایه و میدونست که دوستش داره از چه جای خطرناکی رد میشه و یه بدشانسی یا یه اشتباه کوچک میتونه باعث بشه که جونش رو از دست بده. اما الکس واقعا داشت با مهارت پیش میرفت. مایکی هم یه نگاه تند به دوربین مینداخت و بعدش سریع دوباره انگار سرش رو میکرد توی برف. طاقت نداشت ببینه. الکس اینقدری بالا رفت تا به بولدر پرابلم رسید. همونجایی که یکی از چالشی ترین نقاط مسیر بود. اونحا دیکه نعل به نعل و مو به مو طبق همون قدمهایی که برای خودش توی دفترچه اش نوشته بود جلو رفت. دستشو گذاشت روی اون صخره لغزنده بعد پاش رو جابجا کرد. دستش رو برد توی اون حفره که اندازه نصف انگشت شصت جای دست داره.بعد خودش رو به اون تکه سنگ لغزنده رسوند و اونجا حرکت پای کاراته رو انجام داد و پاش رو به صخره مجاور رسوند و در آحر هم استادانه دستش رو به سمت یه حفره دیگه برد و خودش رو از اون ناحیه خطرناک در آورد. لحظات واقعا نفس گیر بودن اما اینقدر الکس اون روز به خودش مسلط بود، مطمئن بود که از پسش برمیاد. همونجا یکی از دوربینها رو از دور شناسایی کرد و با خوشحالی رو به دوربین گفت اوه یا. تا اینجا الکس نصف مسیر رو رفته و چالشیترین بحشی که مونده گوشه Enduro هست. یک جاییه که دیواره حالت کنح میگیره. یعنی دو تا دیواره عمود میشن به هم و باز الکس باید یه حایی در کنج دیواره، ترک رو بگیره و بره بالا. صحنه ها رو که شما میبینید میگید دیکه گیر افتاده. مگه میشه آدم توی اون ارتفاع توی اون وضعیت با او صحره های اطرافش بالا بره؟ اصلا راه دررو نداره. ولی میبینید که یه راهی از همونجا پیدا میکنه و دستش رو میندازه توی یه حفره ای پاش رو میبره یه جایی و بعد میبینی که مساله رو حل کرد. یک انسان چطور میتونه با دست خالی در اون ارتفاع به جنگ جاذبه زمین بره و با نیروی روحی و بدنی قوی خودش بتونه مساله به این سحتی رو حل کنه. یه جایی اون بالا الکس از دور متوجه جیمی شد که داره ازش فیلم میگیره. همونجا با خوشحالی یه خوش و بشی رو به دوربین کرد و رفت. قشنگ معلوم بود که داره کیف میکنه و همونطور که اول مسیر ارزو کرده بود امروز روزش بود. الکس بعدا در مورد اون روز گفت که اون روز بهترین روز زندگیش بوده و اینقدر به خودش مسلط بوده که روی دیواره مخوف ال کپ احساس میکرده که داره در یک پارک قدم میزنه.
الکس خودش رو به بالاها رسونده بود. دیگه خبری ازنگرانی در صدا و چهره فیلمبردارها نبود. مثلا مایکی که حرات نگاه کردن به دوربین رو نداشت دیکه با لبخند صعود الکس رو تماشا میکرد.بالاحره الکس با دست خالی و در عرض کمتر ازچهار ساعت به بالای دیواره ال کپ رسید و غیر ممکن رو ممکن کرد. وقتیکه رسید دوستاش که داشتن از راه دورازش فیلمبرداری میکردن سر از پا نمیشناختن. داد میزدن تموم شد. میگفتن باورمون نمیشه که چی رو امروز به چشممون دیدیم. اون روزیعنی سوم جوئن سال 2017 الکس هانولد تونست در مدت سه ساعت و پنجاه و شش دقیقه با دست خالی دیواره نهصدمتری ال کپ را بالا بره و غیرممکن ور ممکن کنه.
جیمی، کارگردان فیلم، اون بالا منتظر الکس بود. با رسیدنش بلافاصله بغلش کرد. الکس توی آسمونها سیر میکرد. اون آدم درونگرای تو خود دیگه لبخندی به پهنای صورت داشت و میگفت خیلی خوشخالم. راحت شدم. بالاخره بعد از هشت سال رویاپردازی این بار بزرگ از روی دوشم برداشته شد. بلافاصله هم نامزدش سانی بهش زنگ زد، سانی از ذوق گریه میکرد. الکس بهش گفت تو گریه نکن که من هم گریه ام میگیره، نمیخوام توی فیلم گریه کنم. البته اگه گریه کنم واسه فیلم خوب میشه. بعد از اینکه احساساتش کمی فروکش کرد الکس گفت امروز انگار این کوه دیگه به ترسناکی همیشه اش نبود. کوه رفتن من عین همیشه بود، کوه همون کوه قبلی بود. همه چیز مثل تمرین دیروزم بود که با طناب صعود میکردم تنها فرقش این بود که من امروز طناب همراهم نداشتم. چه فرق کوچکی.
این هم از مستند فری سولو و داستان یک مردی که نشون داد که بشر میتونه برای مساله سختی مثل صعود به ال کپ هم راه حل داشته باشه و تونست با این کارش ظرفیت کارهایی که بشر قادر به انجامش هست رو ارتقا بده. این مستند در اسکار سال 2019 برنده جایزه اسکار برای بهترین فیلم مستند شد. مراسم اهدای جایزه هم خیلی جالب بود. جیمی والیزابت که کارگردانهای فیلم هستن به همراه الکس و نامزدش سانی همگی به روی سن رفتن و جایزه رو گرفتن. صحنه جالبی بود که میدیدی یک گروه ورزشکار دارند جایزه اسکار میکیرند. که این هم از جذابیتهای بخش مستند اسکار هست. یه سال یک فیلم مستند ورزشی برنده میشه و سال دیکه یک مستند علمی و بعد هم لابد یک مستند اجتماعی. اما در مورد مستند فری سولو انتقاداتی هم وجود داره. از جمله اینکه صعودکننده های کم تحربه ممکنه که تحت تاثیر الکس قرار بگیرند و جونشون رو به خطر بندازند.لازمه که یه باز دیگه بگم که من به هیچوجه کسی رو به انجام فری سولو تشویق نمیکنم. اساسا هم فکر میکنم همچین مقوله ای چیزی باشه که کسی بخاطر تشویق دیگران اون رو انجام بده. هدف من این بود که در مورد مبارزه ای که الکس هانولد با خودش داشت و در مورد دغدغه های ذهن کمالگراش صحبت کنم. راستی این رو هم اضافه کنم که رابطه الکس و سانی ادامه پیدا کرد و آخرش هم این دو با هم ازدواج کردن. الکس هم پادکست climbing Gold رو راه انداحته وتوش در مورد دنیای ورزش صخره نوردی و راههای ارتقائش صحبت میکنه. و احتمالا میدونید که صخره نوردی از المپیک 2021 توکیو جز رشته های المپیکی شده. مستند Alpinist. این مستند را نشنال جئوگرافی ساخته.
این هم از اپیزود بیست و ششم که در مورد مستند ارزشمند فری سولو بود. من لازمه که از نیما تشکر کنم. تمام قطعات موسیقی که در این اپیزود استفاده شده ساخته نیما هست. نیما موزیسین خیلی با استعدادیه، آهنکسازه، خواننده ست، ترانه سراست. این قطعات هم با صدای خود نیما بود. حالا این قطعات رو در اینستاگرام و کانال تلگرام پادکست هم میذاریم. اتفاقا نیما اخیرا خودش هم شروع به ساخت یک پادکست کرده که در اون قصه پشت آهنگهای معروف رو تعریف میکنه. لینک صفحه اینستاگرام نیما رو هم در توضیخات پادکست میذارم.
ممنونم که پادکست داکس رو دنبال میکنید. اگر قصد دارید که به پادکست داکس کمک کنید، بهترین کمک، معرفی کردن این پادکست به دیگرانه. من خیلی خوشحال میشم اگه به هر روشی که دوست دارید و فکر میکنید اثربخشتره این پادکست رو به دیگران معرفی کنید. میخواد از طریق شبکه های اجتماعی باشه یا صحبت کردن در موردش یا هر روش دیگری. مرسی ازتون. تا اپیزود بعدی و فیلم مستند بعدی خدانگهدار.