دکتر مجتبی نیشابوری
دکتر مجتبی نیشابوری
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

مردی به نام "دایرکت دبیت"

در شهری شلوغ که همه چیزش سریع و بی‌رحمانه می‌گذشت، مردی زندگی می‌کرد که به او "دایرکت دبیت" می‌گفتند. او عجیب‌ترین ویژگی ممکن را داشت: همه او را می‌شناختند، اما هیچ‌کس او را به یاد نمی‌آورد، چون همیشه بی‌صدا کارش را انجام می‌داد و ناپدید می‌شد.

دایرکت دبیت را تصور کن، مردی با کتی تیره‌رنگ، چشمانی آرام و حرکاتی چنان دقیق که گویی زمان را در دستانش می‌فشرد. او وظیفه‌ای ساده اما سنگین داشت: مطمئن شدن از اینکه هر چیزی در جای درستش باشد. قبض‌ها، قسط‌ها، کمک‌های مالی به خیریه‌ها؛ همه را به دقت و سر وقت پرداخت می‌کرد. هیچ‌کس از او چیزی نمی‌خواست، اما او همیشه حضور داشت، مثل یک سایه مطمئن.

روزی، زن مسنی که به دلیل فراموشی قبض‌هایش همیشه گرفتار بود، به طور اتفاقی با دایرکت دبیت روبه‌رو شد. او که از استرس شبانه‌روزی زندگی‌اش به ستوه آمده بود، با خشم گفت: «تو کی هستی که همیشه بی‌اجازه وارد زندگی‌ام می‌شوی؟» دایرکت دبیت لبخند زد، لبخندی ساده و صمیمی، و پاسخ داد: «من کسی‌ام که نگران‌های تو را کمتر می‌کند، تا بتوانی روی چیزهای مهم‌تر تمرکز کنی.»

زن سرش را پایین انداخت. به زندگی‌اش فکر کرد: قبض‌هایی که همیشه فراموش می‌شدند، جریمه‌های سنگین، استرس دائمی. بعد به یاد آورد که اخیراً، همه چیز به‌طور معجزه‌آسایی مرتب شده بود. او گفت: «پس تو بودی؟ تو بودی که زندگی‌ام را این‌قدر راحت کردی؟»

دایرکت دبیت سری تکان داد. «من فقط کارم را انجام می‌دهم. بی‌صدا. بی‌توقع. چون باور دارم که زندگی پر از لحظاتی است که ارزشش را دارد به جای نگرانی برای مسائل کوچک، از آنها لذت ببری.»

زن اشک در چشمانش حلقه زد. از آن روز به بعد، هر بار که سر وقت قبضی پرداخت می‌شد یا قسطی از حسابش کم می‌شد، لبخندی می‌زد و به یاد مردی می‌افتاد که هیچ‌وقت او را فراموش نکرد، حتی وقتی خودش فراموشکار بود.

#پرداخت_مستقیم_پیمان

دایرکت دبیتپرداخت مستقیم پیمانپرداخت_مستقیم_پیمان
دكتری مدیریت، گرایش بازاریابی مولف کتاب "هوش بازاریابی در عصر ارتباطات"
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید