خاطرات صددرصد واقعی یک راننده پاره‌وقت
خاطرات صددرصد واقعی یک راننده پاره‌وقت
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

دماغت را نخاران!

ساعت شش صبح. باز هم شروع صحبت از کولر بود؛ یعنی اگر بشر کولر را اختراع نمی‌کرد، نیمی از گفتگوها یا حتی همه مکالمات و گفتگوهای بشری یا شکل نمی‌گرفت یا در نطفه خفه میشد!

- کولر رو روشن کنم؟
+ نه، الان خوبه، پنجره رو باز می‌کنم. اگه به ترافیک رسیدیم روشن کنین.
- فکر نمی‌کنم این ساعت ترافیک داشته باشیم.
+ تهران همیشه ترافیک داره.
- این روزا که من معمولاً 5 صبح میرم تهران، ترافیک نیست.
+ 5 صبح؟!
[پایان مکالمه]

سؤال: کدام بخش از مکالمه بالا باعث شد گفتگویی که شکل گرفته بود، قطع بشه؟

نمی‌دونم این تکرار، یا شکل نگرفتن مکالمه و گفتگو بود، یا یه چیز دیگه، که منو به این فکر انداخت که دارم کار رانندگی تاکسی اینترنتی رو عین یه ربات انجام می‌دم؛ انگار اگه یه ربات هم جای من بود، داستان فرقی نداشت؛ همین اتفاقات می‌افتاد، مسیر به همین شکل طی میشد (مگه همین الان هم خودم همه مسیر رو دقیقاً از مسیریاب استفاده نمی‌‌کنم؟) و در نهایت، مسافر به مقصد می‌رسید؛ راحت و آسوده.

این همون چیزی هست که انگار برخی شرکت‌های بزرگ جابجایی مسافر، دارن ازش استفاده می‌کنن یا قصد دارن که در آینده نزدیک انجام بدن. خبرهاش رو می‌تونین جستجو کنین و بخونین: ربات‌های هوشمند راننده.

اما جدای از این داستان ربات‌های راننده که حتماً با توسعه هوش مصنوعی (که این روزها سروصدای زیادی هم به پا کرده) پررنگ‌تر و جذاب‌تر هم میشه، چیزی که برام مبهم و در عین حال جذابه، همون احساسی هست که اول گفتم: اینکه منِ انسان هم در قالب راننده تاکسی اینترنتی، انگار به یه ربات تبدیل شده‌م. یه ربات انسان‌نما یا یه انسان رباتیک و ماشینی، که وقتی داره مسافر جابه‌جا می‌کنه، خودش رو محدود می‌کنه به یه سری قواعد و قالب‌ها، که حتی ممکنه جرأت نکنه دماغش رو هم بخارونه، از ترس اینکه نکنه امتیاز منفی از مسافر بگیره. البته من در این سفر یه هفت‌هشت باری دماغم رو خاروندم و فکر می‌کنم همین خارش دماغ بود که این فکرها رو به ذهنم آورد ؛)

به هر حال، دو تا چیز شغل و آینده شغلی یه راننده تاکسی اینترنتی رو تهدید و تحدید می‌کنه: خاراندن دماغ و هوش مصنوعی!

تاکسی اینترنتیهوش مصنوعیروزمرگیگفتگومسافرت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید