برای هر مسلمان واجب است که ارکان و اصول اعتقادی اسلام را با ادله عقلی (نه تقلیدی) یاد داشته باشد. البته یک گروه از ادله نقلی (براساس قرآن و روایات) هستند، که در این نوشته کمتر به آنها پرداخته شده است. پایههای اعتقادی هر انسانی باید براساس عقل و فطرت (وجدان صحیح) استوار باشد و بدون دلیل و برهان نباید به چیزی معتقد شود. بنابراین باید دلایل خداشناسی محکم (بدون دلایل تخیلی فلسفه و سخنان موهوم عرفانهای غلط) و در عین حال بسیار ساده (بدون پیشنیاز به علم دیگر) و قابل درک برای همگان (بدون کلمات و اصطلاحات پیچیده) باشد. پس تصمیم گرفتم اصول اعتقادی اسلام و تشیع را (انشالله با استدلالی درست) به زبان ساده و بطور خلاصه بیان کنم. شاید استدلالهای بیان شده قابل فهم بوده و برای شخص دیگری نیز مفید باشد یا در منطقش ایرادی داشته باشد که کسی بتواند برای اصلاحش به من کمک کند.
سعی کردم بعد از هر بخش، به صورت توضیحات اضافه، برای بعضی سوالات و شبهات مرتبطِ مطرح شده، پاسخ مناسبی در حد توانم پیدا کنم. همین ابتدا تاکید میکنم که بنده هیچگونه تخصص یا مدرکی در علم دین ندارم و مطالب ذیل را از روی منابع معتبر جمعآوری و به زبان ساده و خلاصه نوشتهام. لذا خواهشمندم درصورتیکه ایرادی در استدلالها مشاهده فرمودید یا نکته مفید دیگری به نظرتان رسید در بخش نظرات (پایین این نوشته) اصلاحیه یا پیشنهاد خود را مطرح بفرمایید.
انسان موجودی اجتماعی است که برای برطرف کردن نیازهای خود مجبور به زندگی در جامعه است. برای وجود نظم و سرپا نگه داشتن جامعه (و هر جمعی ولو کوچک) نیاز به وجود و اجرای قوانین صحیحی دارند. قانون صحیح و کامل که مطابق با اسلوب (شیوه) آفرینش و جوابگوی نیازهای بشر باشد را تنها آفریننده آن میتواند وضع کند. چون فقط خداوند است که ظرفیتها و محدودیتهای جهان و نیازهای انسان، نفع و ضرر او را میداند. این موضوع عقلانی است که سازنده یک وسیله برقی به ظرفیت، محدودیت، نیاز و نحوه استفاده صحیح آن وسیله، آگاهتر از بقیه است. آن کسی که خداوند متعال به واسطه (توسط) او قانون را به دیگران میرساند، «پیامبر» یعنی پیامآورنده از جانب خدا گفته میشود.
به بیان دیگر، اگر شخصی یک وسیله پیشرفته برای مردم درست کند ولی طریقه استفاده از آن را به کسی یاد ندهد، کار بیهوده انجام داده است. برای خدای عادل و حکیم هم سزاوار نیست که انسان را بدون هدایت (آگاهی) و بدون دلیل (و حجت)، عمل نیک از او انتظار داشته باشد یا مؤاخذه کند.
پس خدا یک پیامبر در درون انسان به نام عقل و وجدان (فطرت) و یک پیامبر در بیرون برای هدایت انسان (آموزش دستورالعمل صحیح زندگی یا دین) قرار داده است. همچنین به انسان عقل (قدرت تفکر) داده تا پیامبر را با این ابزار بیازمایند و بشناسند و به صحبتهای او فکر کنند و به پیامبران نیز معجزات (نشانه و دلیلی بر اتصال به قدرت الهی) عنایت فرموده است.
هدف خدا از خلقت انسان لطف و مهربانی به او بوده همانطور که شخص کریم از بخشش و کرم لذت میبرد و مهربانی را دوست دارد (نه اینکه خداوند به این بخشش خودش نیاز داشته باشد). لذا برای دریافت رحمت کامل خداوند لازم است تا بشر به کمال خود رسیده تا مشمول لطف و کرم بیانتهای خدا شویم. برای همین منظور خداوند متعال به ما گفتند که خدا را عبادت کنیم (که بهترین خیرخواه ماست) و از شیطان پیروی نکنید (که دشمنی آشکار برای شماست).
پس به حکم عقل وجود انبیا از طرف خداوند (برای ابلاغ قانون صحیح و کامل زندگی) لازم است تا :
«اعجاز» یکی از اعتقادات ماست و معجزه یعنی کاری که از شخص مدعی نبوت و امامت صادر میشود و از قدرت بشر عادی خارج است به این معنی که در هیچ زمانی هیچکس مانند آنرا نمیتواند بیاورد. خداوند در قرآن کریم (سوره الحدید آیه 25) میفرماید: «ما فرستادگان خود را با بینات یعنی آنچه روشنکننده صدق و درستی ادعای آنهاست، فرستادیم.».
مساله لزوم وجود معجزه دلیل عقلانی دارد. از آنجا که پیامبر و امام برای همگان به مانند معلم و راهنما است، پس باید خداوند متعال، ایشان را به وسیله و نشانهای به مردم معرفی کند که برای همه مردم با هر سطحی روشن و واضح باشد و ایشان را بشناسند و از طرفی جلوی افراد نااهل و مدعیان دروغین این منصب را بگیرد.
سوال: چرا قوانین (دین) الهی که توسط پیامبران ابلاغ شدهاند، در سیر زمان ثابت ماندهاند؟ آیا با وجود این همه پیشرفت و تغییر زندگی مردم و طبعاً پیدایش مسائل جدید مرتبط با آن، نیاز به ارسال دستورات جدید، توسط پیامبران جدید، نداریم؟
پاسخ: مساله بدیهی دیگر این است که تا زمانی که اسلوب خلقت (آفرینش انسان) دگرگون نشود، قوانین هم بدون تغییر خواهند بود. لذا قوانین و آیین پیامبر اسلام که آخرین قانون خداوند است، در سیر زمان ثابت خواهد ماند. البته وضع زندگی انسان از نظر ابزارها و وسایل تامین نیاز خود تغییر پیدا میکند (مثلاً وضعیت مسکن، پوشاک، وسایل نقلیه، درمان امراض و ... دگرگون شده است) ولی نیازها و خواستههای انسان از گذشته، در حال و آینده تغییری پیدا نکرده و نمیکند.
برای تامین قوانین و احکام مورد نیاز بشر در مواجهه با اسباب و وسایل جدید، باید توجه داشت که پیشوایان دین ما در فرمایشات خود، گاهی حکم بعضی از موضوعات را بطور جزئی و مشخص و گاهی بطور کلی بیان کردهاند. لذا وظیفه فقیه (متخصص در مسائل دین) است که از آن کلیات، در هر زمان قوانین مورد نیاز را استخراج نموده و برای دیگران بیان کند.
یکی از اعتقادات شیعیان مساله امامت است به این معنی که در هر زمانی جامعه بشریت نیازمند به وجود پیشوایان معصوم (عاری از هر گونه گناه، لغزش و اشتباه) و منصوب از طرف خداوند متعال (مانند پیامبران) است.
اولاً پیامبر صل الله علیه و آله در دوران کوتاه مدت عمر خود نمیتوانستند همه معارف دین را به مردمی که گرفتار سنتهای جاهلیت بودند، یاد بدهند. لذا در زمینه تبلیغ دین به مردم، با توجه به استعداد مردم و فرصت محدود عمر پیامبر، فقط مطالب ریشهای و تنه اصلی شجره دین توسط ایشان بیان شدند و بقیه شاخهها و برگهای دین (که در قرآن و سنت نبوی وجود داشت) بعد از ایشان توسط امامان به مردم ابلاغ گردید.
از طرفی اگر شخص عاقلی مدرسهای درست میکند و معلمی سر کلاس میآورند، فکر جانشینان بعد از آن معلم نیز خواهد بود. انسان نمیتواند بدون معلم رها شود، چون در مسائل جدید دچار گمراهی خواهد شد. پس باید در هر عصری حجت خدا بر خلق وجود داشته باشد تا انسانها را به صورت مداوم هدایت کند. عاقلانه نیست که بگوییم خداوند بنای دینی را توسط پیغمبر اسلام تاسیس نموده ولی برای بقای آن فکری نکند. چطور حضرت موسی علیه السلام وقتی میخواستند یک ماه (یا ۴۰ روز) از میان مردم خود بروند برای خود جانشین مشخص کردند تا مردم گمراه نشوند. پس عجیب است اگر پیامبر وقتی میخواستند برای همیشه از بین مردم دنیا بروند برای خود جانشین انتخاب نکنند.
یکی از اصول اعتقادی ما، مصونیت (عصمت) پیغمبر و امام از ارتکاب هرگونه گناه، خطا و اشتباه است.
دلیل عقلی: با توجه به اینکه هدف و غرض خداوند از فرستادن پیامبران و تعیین جانشین، آشنایی مردم با آیین خدا و به کار گرفتن دین در زندگی خود است؛ حال اگر ایشان (پیامبران و جانشینان) خود در رساندن قانون دچار اشتباه شوند یا از عمل به آن کوتاهی کنند، هرگز این هدف تامین نخواهد شد. از طرف دیگر، اگر مربی جامعه برخلاف گفتههایش عمل کند، در زمینه تربیت دیگران به هیچوجه موفق نخواهد بود.
دلیل قرآنی: خداوند در سوره بقره آیه 124 میفرمایند: «ما به ابراهیم پس از آنکه او را آزمایش کردیم، مقام امامت دادیم. ایشان برای بعضی از فرزندان خود آنرا تقاضا کرد؛ جواب آمد، پیمان ما (یعنی امامت) به انسان ظالم داده نمیشود.» ظلم در قرآن به سه معنی 1-شرک (سوره لقمان آیه 13) 2-گناه و معصیت (سوره فاطر آیه 32) 3-تجاوز به حقوق (سوره یونس آیه 44). پس عهدهدار امامت باید از این سه نوع آلودگی به دور باشد.
سوال: آیاتی در قرآن به گناه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره دارد. این آیات چگونه با عصمت ایشان جمع میشود؟ منظور از ذنب در آیات ابتدایی سوره الفتح چیست؟ ﴿اِنّا فَتَحنا لَكَ فَتحًا مُبینا * لِیغفِرَ لَكَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ و ما تَاَخَّرَ و یتِمَّ نِعمَتَهُ عَلَیكَ و یهدِیكَ صِرطًا مُستَقیما﴾
پاسخ:
مطلب اول) امام رضا علیه السلام در پاسخ به سوالی که درباره این آیه شد، فرمودند: این عقیده مشرکان مکه بود که پیامبر، آنان را به توحید فراخواند و با بتهای آنان به مبارزه برخاست و آنان (مشرکان) پیامبر را از گنهکاران برشمردند. پس مقصود از کلمه «ذنب» تبعات بد و آثار خطرناکی است که دعوت پیامبر از ناحیه کفار و مشرکین به بار می آورد و این آثار از نظر لغت «ذنب» است؛ ذنبی که در نظر کفار وی را در برابر آن مستحق عقوبت می ساخت. این معنای گناهان گذشته رسول خدا (ص) است. اما گناهان آینده اش عبارت است از خونهایی که بعد از هجرت از صنادید قریش ریخت و مغفرت خداوند نسبت به آن گناهان عبارت است از پوشاندن آنها به این صورت که شوکت و بنیه قریش را با این فتح (صلح حدیبیه که منجر به فتح مکه شد) از آنها گرفت و نتیجتاً عقوبتهایی که به دنبال داشت، آنها را ابطال نمود.
مطلب دوم) در چند آیه خداوند خطاب به پیامبر فرمودند که «واستغفر لذنبک» یا «و استغفر الله» و مشابه آن (سوره نساء آیات 104و105، سوره محمد آیه 19 و سوره مومن آیه 55). همچنین در دعاهای مختلف شاهد استغفار ائمه معصوم علیهم السلام هستیم. شبههای که در مورد این گونه آیات مطرح می شود، این است که وقتی انبیاء و امامان علیهم السلام از هر نوع گناه معصوم هستند، پس حکم استغفار برای چه آمده است؟ آنان چرا باید استغفار کنند؟ کلام خدای عزوجل از باب «ایاک أعنی واسمعی یا جارة» (اصطلاح رایج بین عرب برای نقل قول به معنی اینکه «به تو میگویم كه همسایه بشنود») است. یعنی دستوری عمومی برای تمام مسلمانها محسوب میشود. مسلمانان باید از گناه خود استغفار نمایند. ما از این قبیل احکام در قرآن (برای احسان به والدین، دوری از شرک و ...) فراوان داریم که خطاب ظاهری به پیغمبر اکرم (ص) است، ولی مقصود حکم و دستور همه مسلماناناند. اینکه شاهد استغفار ائمه در دعاها هستیم نیز یکی برای یاد دادن به ماست. دیگر اینکه معصومین به جهت و اقتضای محبت زیادی که نسبت به محبوب خود (خداوند متعال) داشتند، ولی در همین انجام وظیفه خود را مقصر میدانسته و به اعلام مراتب بندگی خویش و اظهار عجز و طلب مغفرت میپرداختند. چون به طبع محدودیتهای جسمانی، آنان همان مقدار از اوقاتی را که صرف زندگی معمولی و رفع نیازهای ضروری خویش مینمایند، مخالف مقام محبت و عشق میدانند و گناه محسوب میکنند و به استغفار از آن میپردازند. برای درک بهتر به این مثال توجه کنید: مردی که در طول روز برای خانواده خود زحمت میکشد و شب که به خانه برمیگردد، از جهت علاقه زیاد به همسرش، از وی بابت اوضاع و کاستیهای زندگی و چیزهایی که برای او فراهم نکرده عذرخواهی کند. درحالیکه این مرد تمام تلاش خود را برای رفاه بکار بسته و در واقع تقصیر و کوتاهی ندارد، ولی باز، به دلیل عدم فراهمسازی امکانات مورد نیاز همسرش، آنطور که شایسته او میداند، خود را مقصر میبیند. لذا نسبت ذنب به انبیا و استغفار آنها بر حسب مقام آنهاست که آنها پیش خود احساس گناه می کنند و الا نه مرتکب معصیت الهی شده اند، نه رذیلت اخلاقی از آنها سرزده است، نه عملی انجام داده اند که با عصمت منافات داشته باشد.
مطلب سوم) خداوند متعال در آیات مختلف قرآن بارها پیامبر را به عنوان «اسوه حسنه» (سوره الممتحنه آیه 6) یعنی الگوی نیکو و پذیرفته شده از طرف خدا (از نظر گفتار، رفتار، سیره و ... برای همه مردم تا ابد) معرفی شده و مردم را اطلاعات از پیامبر و ولی و جانشین او دعوت میفرماید (سوره نساء آیه 52، سوره آل عمران آیات 32 و 132، سوره حشر آیه 7، و ...) و صراحتاً اعلام میکند که «خواست خدا بر این است که پیامبر و اهل بیتش پاک و مبرا از هرگونه آلودگی باشند» (سوره الاحزاب آیه 33).
مطلب چهارم) یکی از علل اصلی بیان سخنان غیرمستقیم و چندپهلو در قرآن (متشابهات قرآن)، درک عجز مردم از فهم مقصود اصلی قرآن و احساس نیاز به معلم برای تفسیر و معنای درست قرآن است.
از طرفی وقتی پیامبر به عنوان حجت و هادی از طرف خداوند معرفی میشود، منطقی این است که جانشین او نیز از طرف خدا انتخاب شود. چون بدیهی است که خلیفه حکومت الهی (جانشین خدا بر زمین) باید از سمت خدا مشخص شود تا احکام خدا را به صورت کاملاً درست ابلاغ کند. اگر امام (حجت خدا) اشتباه کند، عقلانی نیست که خداوند بندهای را که همان اشتباه را تکرار کرده (یا بر اثر آن گناه دیگری مرتکب شده) بازخواست کند.
بدلیل اهمیت عصمت و صداقت امام (جانشین پیامبر)، لازم است که چنین فردی از سمت خداوند (که به ذات و درون همه مردم آگاه است) انتخاب و معرفی شود. چون اجتماع مردم آگاهی کافی و شناخت درستی درباره افراد جامعه با این ویژگی نیستند. خداوند هم در قرآن مجید سوره لیل آیه 12 میفرمایند: «البته برعهدهی ماست که مردم را هدایت کنیم».
پیامبر اسلام صل الله علیه و آله از آغاز تبلیغ علنی دین بارها امام علی علیه السلام را به عنوان وصی و جانشین و خلیفه بعد از خود معرفی و به مردم درباره پیروی از ایشان سفارش نمودهاند. شاید بارزترین معرفی در روز عید غدیر (در منطقه غدیر خم بعد از حج وداع پیامبر) بود که در اجتماع عظیمی از مسلمانان به صراحت امام علی علیه السلام را به عنوان ولّی و جانشین بعد از خود معرفی کرده و نام امامان بعد از اسلام را نیز اعلام فرمودند. بعد همه مردم (زن و مرد) را برای بیعت با ایشان چند روز در آن صحرا نگه داشتند. پیامبر در خطبه غدیر (برای مشخص شدن معنای ولایت امیرالمومنین) تاکید کردند که ولایت امام بنفس و مال مردم از خودشان والاتر هست. سپس برای دوستان و یاریدهندگان امیرالمومنین دعا و برای دشمنان و کسانی که ایشان را وامیگذارند (حمایت و توجهی ندارند) نفرین کردند. آیه اکمال دین در آن لحظه نازل شد به این معنی که با ادامه ولایت امامان بعد از پیامبر دین کامل میشود.
در حدیث متواتر ثقلین پیامبر صلالله علیه و آله، بعد از خود اهل بیت (عترت) و قرآن (هر دو باهم) را به عنوان وسیله نجات از گمراهی معرفی کردند و فرمودند که آنها هرگز از هم جداشدنی نیستند. مراد از جدانشدنی بودن امام و قرآن نیز جدا نشدن معنوی و علمی آنهاست که علت دیگری بر عصمت و علم امام به تمام مفاهیم قرآن هست. چون اگر امام به بخشی از قرآن علم نداشته باشند در واقع در آن بخش از قرآن جدا هستند. از طرفی اگر علم و رای امام و قرآن یکسان نباشد و در مسالهای اختلاف داشته باشند، مردم در تمسک به آنها دچار سردرگمی و گمراهی خواهند شد. و بارها پیامبر در احادیث مختلف و بصورت عملی در ماجرای مباهله، ابلاغ آیات برائت به کفار و مشرکان، حدیث کسا، توصیف فاتح قلعه خیبر و ... اهل بیت (عترت) و وصی خود را معرفی کردند.
سوالی که در ذهن خیلی از مسلمانان بوجود میآید این هست که با وجود اهمیت امامت، چرا خداوند متعال صراحتاً در قرآن نام امام علی علیه السلام و ائمه بعد از ایشان را ذکر نکردند تا موجب تقویت یقین مؤمنان باشد و حجت را بر مخالفان تمام گرداند؟
با توجه به دلایل فوق منطقی و عقلانی است که جانشین پیامبر و امام و پیشوای مردم از جانب خداوند انتخاب شود. ولی اینکه نام امامان به صراحت و مستقیم در قرآن نیامده، دلایل مختلفی بیان شده است که بعضی از آنها اشاره میشود:
1- نیاز به تفسیر قرآن توسط پیامبر: در خیلی موارد در ظاهر قرآن به کلیات و نشانهها پرداخته شده و قرآن مجید صراحتاً جزئیات را بیان نکرده است. این سنت قرآن به این دلیل هست که عجز مردم از درک منظور و مفهوم آیات مشخص شده و نیاز به معلم برای تفسیر قرآن بر همگان معلوم شود. به عبارت دیگر بیان مصادیق، جزئیات و تفسیر آیات به دوش پیامبر صلاللهعلیهوآله گذاشته شده است («وَأَنزَلنَآ إِلَيكَ ٱلذِّكرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِم وَلَعَلَّهُم يَتَفَكَّرُونَ» آیه 44 سوره نحل). در واقع شیعه معتقد است که کل علوم و حوادث عالم از گذشته، حال و آینده در قرآن وجود دارد (قرآن در آیه 89 سوره نحل خود را "تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء" معرفی میکند) و پیامبر و امامان علیهم السلام به واسطه داشتن علم تفسیر و تاویل به حقایق و باطن آیات قرآن، به سرچشمه علم الهی متصل هستند (بَل هُوَ ءَايَٰتُ بَيِّنات فِي صُدُورِ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ العِلمَ - سوره عنکبوت آیه 49).
مساله نماز نمونه خوبی از این دست است. برای نماز و اهمیت آن، تعابیری نظیر ستون خیمه دین، مرز میان کفر و ایمان، عامل تقرب هر پرهیزکار و نخستین پرسش و اساسیترین عامل پذیرش دیگر اعمال بیان شده است. امام صادق علیهالسلام در پاسخ به یکی از اصحابشان درباره این مساله، به سبک خاص قرآن اشاره نمودند و فرمودند: وقتی برای پیامبر آیه نماز نازل شد، خدا در آن سه رکعت و چهار رکعت را نام نبرد تا آن که رسول خدا (ص) آن را شرح داد. آیه زکات نازل شد، خدا نام نبرد که باید از چهل درهم یک درهم داد تا رسول خدا (ص) آن را شرح داد و آیه حج نازل شد و نفرمود به مردم که هفت دور طواف کنید تا آن که رسول خدا (ص) آن را برای مردم توضیح داد. «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» درباره علی و حسن و حسین -علیهم السلام- نازل شد و رسول خدا (ص) درباره امام علی (علیهالسلام) فرمود: «هر که من مولا و آقای اویم، علی(علیهالسلام) مولا و آقای او است؛ و فرمود من به شما وصیت میکنم درباره کتاب خدا و خاندانم؛ زیرا من از خدای -عزوجل- خواستهام میانشان جدایی نیفکند تا آنها را کنار حوض به من رساند. خدا این خواست مرا برآورد...»
2-بیان توصیفی (نشانههای شناسایی امام) در قرآن: از روشهای جالب توجه قرآن تاکید بر صفات و ویژگیها و عدم اصرار بر ذکر نام اشخاص است. در چند جای قرآن نشانهها و صفات و علامات تشخیص خلیفه و جانشین پیامبر، حجت الهی، اولیاء خدا و امام مردم بیان شده است. بنا به نقل مفسرین و مورخین عامه و خاصه آیات زیادی (بیش از سیصد آیه) درباره ولایت، فضائل و مناقب و سفارش درباره امام علی علیه السلام در قرآن کریم آمده است. از جمله آنها، میتوان به آیه تبلیغ در روز عید غدیر (آیه 67 سوره مائده)، آیه ولایت در مورد بخشیدن انگشتر در حال رکوع (آیه 55 سوره مائده)، آیه مباهله (سوره آل عمران آیه 61)، آیه تطهیر (سوره احزاب آیه 33)، آیه مودّت با اهلبیت (سوره شوری آیه 23) و ... اشاره کرد. در این مقاله به بررسی 25 آیه از قرآن در خصوص معرفی امام علی علیهالسلام، پرداخته شده است. هر شخص منصفی با کمی تعقل و دقت در این آیات میتواند به حقیقت امام بر حق (جانشین بعد از پیامبر) پی ببرد.
3- حفظ قرآن از تحریف و تغییر: در مواجهه با مساله جانشین بعد از پیامبر که احتمال مخالفت زیاد است، مصلحت در آن است که قرآن به صورت غیر صریح و با اشاره و کنایه مطلب را بیان نماید؛ زیرا احتمال دارد که دامنهی مخالفت با مسألهی امامت ائمه علیهمالسلام، به مخالفت با قرآن و اصل دین کشیده شود، که مسلماً این به صلاح مسلمانان نخواهد بود؛ یعنى چه بسا مخالفین با ولایت حضرت على علیهالسلام به جهت مخالفت با آن حضرت - اگر آیهاى به طور صریح نام آن حضرت را بیان میفرمود - آن آیه را تحریف یا تبدیل یا حذف نمایند، و آن گاه ارزش اسلام به عنوان دین خاتم و قرآن به منزلهی یک کتاب آسمانى جاودان، هتک میگردید. افزون بر این باید توجه داشت اگر خداوند در قرآن میفرماید: "ما قرآن را نازل کردیم و خود حافظ آن هستیم" یکى از راههاى حفظ قرآن به این است که انگیزههاى مخالفت و تحریف را به صورت طبیعى از میان بردارد. گروهی که با وجود تاکید و تکرار پیامبر صلاللهعلیهوآله برای جانشین خود (در احادیث متعدد مورد قبول عامه و شیعیان) و حتی بیعت گرفتن از عموم مردم (دهها هزار نفر از حاجیان) برای امام علی علیه السلام در زمان حیات خودشان؛ تنها بعد از هفتاد و چند روز از معرفی علنی و عمومی و بیعت مردم در روز غدیر (چند روز بعد از اینکه پیامبر از دنیا رفتند) جایگاه خلافت را با زور از امیرالمومنین گرفتند. بعید نیست در هنگام جمعآوری قرآن، آیات و نشانههای معرفی مستقیم امام علی علیهالسلام به عنوان جانشین پیامبر را تغییر یا حذف کنند.
در بحث اقسام توحید، اشاره به توحید مالکیتی برای خداوند متعال شد. گفته شد که مالک اصلی خداست و من مالک هستم به مالکیتی که خدا به من بخشیده و هر وقت بخواهد میگیرد. پس تواضع و درخواست باید فقط از خدا باشد و یا هر کسی که خدا دستور داده باشد. عزیز مطلق خداست و هر کس که خدا بخواهد عزیز میکند و پیامبر و امام نیز به عزت خدا (بدلیل بندگی خدا) عزیز شدند.
خداوند متعال در قرآن گفتند که از خدا تقوا داشته باشید و برای آمدن بسوی خدا وسیله بیاورید. توسل هم از کلمه وسیله گرفته شده است. عقلانی است که بهترین وسیله عزیزترین شخص و اشخاص نزد خدا باشند. همانطور که در قرآن آمده که فرزندان حضرت یعقوب از پدر خواستند که برای آنها نزد خدا استغفار کند در حالیکه خود هم میتوانستند از خداوند طلب بخشش کنند ولی سراغ وسیله و وجود عزیز و آبروداری نزد پروردگار رفتند. پس شفا از خداست و توسل به ائمه یا مراجعه به پزشک و مصرف دارو وسیله هستند و مستقلاً از آنها کاری بر نمیآید.
زیارت امام نیز به معنی این هست که فردی به دیدار امام یا قبور ایشان با معرفت به حقشان برود. عارفاً بحقه یا آشنای به حق منظور اعتقاد به مقام امامت و جانشینی آن حضرت بعد از پیامبر هست و اینکه خداوند اطاعت از ایشان را بر همه فرض و لازم کرده است. در زیارت باید زائر توجه به کوچکی و نقص خودش دربرابر عظمت و بزرگی امام داشته و برای ادای احترام و عرض ادب به زیارت رفته، در برابر امامش تواضع کرده و با امامش انس بگیرد. منظور از انس ارتباط و پیوند و هماهنگی روح و قلب با دیگری است. نتیجه ادای ادب و ارتباط روحی زائر ناقص و گناهکار با امام کامل و معصوم این هست که از بیماری روحی نجات پیدا کند و گناهش بخشیده شود مانند بیماری که به دیدار پزشک متخصص زُبده میرود با این تواضع دربرابر دکتر و ارتباط با او و گوش کردن به حرفهای او خدا از بیماری جسمی نجاتش میدهد.
سوال: ممکن است سوال پیش بیاید که اگر من به واجبات و محرمات دین که خداوند گفته عمل کنم چه نیازی به محبت و ارتباط و اطاعت از امام معصوم دارم؟ چرا بدون محبت و اعتقاد به امامت اوصیای پیامبر علیهم السلام و اطاعت از آنها دین من قبول نمیشود؟
پاسخ: علت این هست که خداوند، پیامبر و امام را راه نجات (از ضلالت و عذاب) و وسیله تقرب به درگاهش قرار داده است. پیامبر و اوصیای معصوم ایشان صراط مستقیم و الگو و اسوهای مطلوب خدا برای دین هستند که جز با ارتباط (هماهنگی) روحی با آنها و اطاعت از آنها نجات از کجروی و گمراهی در ابعاد مختلف دین ممکن نیست. پیامبر و امامان نیز تمام تلاش و امکانات خود را صرف هدایت مردم کرده و در این راه از جان و مال و همه عزیزان خود گذشتند و مصائب زیادی را متحمل شدند و خداوند هم خضوع و محبت و اطاعت از آنها را برای ما فریضه و واجب کرده است تا با این ارتباط روحی سعادتمند شویم.
اصل دوم و سوم) عدل الهی و معاد
اصل چهارم و پنجم) نبوت و امامت
پیشنهاد میکنم برای اطلاع دقیقتر درباره استدلالهای عقلی و نقلی مربوط به عقاید شیعه، به کتاب «ما به چه معتقدیم؟» مرحوم علامه حاج شیخ محمدباقر علمالهدی (رحمه الله علیه) مراجعه بفرمایید.
برای پاسخ کاملتر درباره شبهات مختلف درباره مساله عصمت پیامبر، در آیات مختلف قرآن، به این سایت مراجعه فرمایید.