سلام
خیل وقته که داخل ویرگول ننوشتم
راستش بگم دستم برای نوشتن نمی رفت، اگه بخوام بهتر بگم نوشتن برام سخت شده بود و از همه بد تر خمیرمایه ی طنز داخل نوشته هام کم شده بود و دیگه خمیرطنزی برای نوشتن نبود. یادم می آد برای نوشتن خیلی شور و شوق داشتم ولی الان انگار سال هاست این دست برای نوشتن یا اصلا بهتر بگم این انگشت ها برای تایپ کردن سخت گیر شدند
می دونی نوشتن انگیزه می خواد ، انگیزه ای از جنس اصلاح کردن یا حال خوب کردند اما الان .............
چند وقتی کتای جامعه شناسی خودمانی حسن نراقی دارم می خونم و چه ها نوشته این مرد.... چقدر صریح، ساده و روان انگار جامعه شناسی با آن همه اصلاحات عجیب و غریبش رو داخل میکسر ریخته و حل کرده و یک سوپ خوشمزه و حوش لعاب در آورده و داره به تو خواننده می خورنه . می دونی از قلم ساده و دلچسبش که بگذریم، واقع بینانه نوشته، اصلا آدم به شوق می آره شبیه شوق بشتر خوندن و بیشتر در مود جامعه ایرانی دونستن. یک قسمتی از جملاتش در مورد اشتباهاتمون و در مورد ایراداتمون .
یکم از به به و چه چه ایرانی ها کم کرده و عینک چشم خود بزرگ بینی، تصرف دنیا به دست ما ایرانی ها بر داشته و میگه بیا واقعیت ها رو ببین، خوب هم ببین.
شاید در چند روز آینده در مورد نوشته ها و فصل های این کتاب بیشتر بنویسم .