گربه نر 3 :
نشسته بودم جلوی تلوزیون و داشتم دورهمی می دیدم و تیکه های مهران جون (همون آقای مدیری شماها رو میگم) که به مسولین در مورد کرونا گرفتنشون ومدام در صفحات مجازی فیلم خودشون می گیرن و می ذارن وانگارکه با اینکار مدال اسکار بهترین مسول دنیا رو بهشون می دن، می دیدم که دیدم یه موجودی که گویا خیلی هم اعصابش سرجاش نیست جلوی تلوزیون ظاهرشد و اون کسی نبود جز مامانم که یه کفگیر بلندم دستش بود و با یک دست گرفته بود و مرتی می آورد بالا و بعدشم پایین می اورد و می زد کف اون یکی دستش بعدشم یه جوری ابروی سمت چپش بالا برد و نگاه نافذی به من کرد که انگار یه کارگاهِ و یه جانی قاتل که 10 سال بود در تعقیبش بود و الانم گیرش آورده بود، گیر آورده بعدش یکم صداش برد تو گلو و گفت توسیب زمینی هایی که نیم ساعت پیش سرخ کردم خوردی
منم که نگاه با نفوذ مامانم گرفته بودم و ترس برم داشته بود آب دهنم با هزار بد بختی قورت دادم وبا صدای بریده بریده که انگار از ته چاه می اومد بیرون گفتم : به جون خودم فقط دوتا دونه ازشون ور داشتم اونم فقط خواستم ببینم نمک بهشون زدی یا نه تازشم الان یادم اومد یکی خوردم و اون یکی گذاشتم سرجاش به جون خودم راست میگم
(مامانم زیر لب گفت آره جون عمه شهینت )
بعدش دیدم کف گیر داخل دست مامانم بی حرکت موند و ابروشم پایین آورد واخماشم بازکرد و حتی یه لبخندی هم زد و گفت : خب بابا کاریت نداشتم ، فقط خواستم بگم دستات می شستی بعد می خوردی تا دلت درد نگیره منم بعدش دست چپم بلند کردم و گذاشتم روی سمت چپ قفسه سینم و گفتم : مامان جون مردم از ترس خب می تونستی راحت تر از این هم بگی .
دیدم گفت : خب حالا این ها رو ول کن شماره ی وزیربهداشت نداری
گفتم کی ، شماره ی همین وزیر بهداشت
گفتم اون برای چی ،چکار اون داری
گفت : سوال پیچم نکن داری یا نه ؟
گفتم : آخه مادرِ من ، من نه رییس جمهورم نه وزیرم ونه وکیلی که شماره وزیر مملکت داشته باشم ، که دیدم از اون ورخونه و داخل اتاق وسطی که بابام داشت دربی منچستر یونایتد و سیتی می دید اونم با led 42 اینچمون (آخه می دونی خواستم کلاس بزارم که مثلا ما هم دو تا تلوزیون داریم که بگم الکی مثلا ما هم پولداریم ) که دیدم داد می زنه شماره ی دکتر ابطحی چی ؟
که یه لحظه چشمام گرد شد و گفتم دکترررر ابطحی ؟
گفت : آره بابا همون که هیکلیه ، عینکیه و رشته راه و ترابری خونده همون که رئیس دانشگاه صنعتی اصفهان
گفت نه بابا جون ، اصلا وایسا ببینم شما دوتا با وزیر و رئیس دانشگاه چکار دارین؟ ها...!؟
بعدش دیدم مامانم با همون کف گیری که دستش بود زد توسرم و گفت این فضولی ها به شما نیومده
من هم سرم گرفتم و گفتم خب مگه چی گفتم ، تازشم من فضول نیستم کنجکاوم حالا برای چی می خواید ؟
گفت : برای این گربه نر، کلافمون کرده به خدا از زمانی که این دانشگاه ها تعطیل شدن و این پاشده اومده خونه مدام داره غر می زنه
هی می آد داخل آشپزخونه و می گه غذا آماد ه شد ، غذا آماده شد ..... پس چی شد این غذا ، مردم از این گرسنگی ، بعدشم میگه سلف دانشگاه ساعت 12 شروع میکنه به غذا دادن تا 2 اونم دو نوع غذا ، بعدش شما می خوای یه املت به ما بدی نیم ساعت طول میکشه یا اینکه مدام می آد ومی گه چرا این دو پیروهنم نشستی، آخه من برای دوتا پیروهن که نمی تونم هر روز ماشین لباسشویی روشن کنم ،خدارو خوش نمی آد ......!
از اون طرفم صدای بابام در اومد و گفت : به من گیر داده نوبت چای اوردن شماست من دوبار براتون آوردم حالا شما باید بیاریدبرای من اصلا خجالت نمی کشه که من باباشم انگار اینجا خوابگاه یا اینکه گیر داده چرا مایع دستشویی رو پر نمی کنی ؟ توی خوابگاه ما هر روز صبح به صبح مایع دستشویی ها پر میشن
اوضاع که دیدم و شنیدم که چقدر وخیمه همون موقع پاشدم لباسام پوشیدم که برم وزارت خونه وزیر ببینم و بعدشم برم اصفهان ودکتر ابطحی بینم وازش خواهش کنم این چندروز مونده به عید این دانشگاه صنعتی باز کنند .