ویرگول
ورودثبت نام
Sina
Sina
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

آینولیندله - بخش نخست

سخنی با خوانندگان
آنچه در ادامه می‌خوانید، یک ترجمه غیر رسمی و غیر حرفه‌ای از آینولیندله، بخش نخست کتاب سیلماریلیون، نوشته جان رونالد رئول تالکین است. ترجمه آینولیندله به فارسی امروزی، بار هنری آن را به شدت مخدوش می‌کند، چه آیدولیندله، ادبیانه‌ترین بخش از سیلماریلیون است و استفاده از واژگان کهن در آن فراوان. کوشش نمودم تا بدان‌جا که خواننده معاصر یارای آن را دارد، بار شاعرانه و ادیبانه اثر را حفظ کنم. سال‌ها دوری ما از ادبیات فارسی سبب شده بسیاری از واژگان کهن خود را از یاد ببریم. از این رو تلاش کردم در برابر سازی واژگان، از واژگان ناآشنا تا آنجا که ممکن بود،‌ دوری کنم و واژگانی را به کار برم که دریافت معنای آن‌ها کنکاش زیادی طلب نکند. در انتخاب بین واژگان با ریشه فارسی و عربی، بنا را بر تقدم آن دسته از واژگان کهن فارسی گذاشتم که در فارسی امروزی چندان مهجور نباشند.
اگر خواند این ترجمه شما را راغب به خواندن باقی کتاب کرده، انتشارات روزنه این کتاب را با ترجمه رضا علیزاده منتشر کرده است.

نوای آینور

ارو (Eru) بود، آن یگانه، که در آردا (Arda) ایلوواتار (Ilúvatar) می‌خوانندش؛ و او پیش از همه، آینور (Ainur)، قدسیان را، از اندیشه‌اش آفرید و ایشان همراه او بودند، پیش از آفرینش هر باشنده دیگری. و او با ایشان به سخن درآمد و پی‌رنگ‌های نَوایَش را بر ایشان نمایاند؛‌ و ایشان در پیش‌گاه او سراییدن آغاز نمودند، و او خشنود بود. اما دیرزمانی آینور نوای خود را به‌تنهایی یا در دسته‌هایی کوچک می‌سرودند، و باقی گوش می‌سپردند؛‌ چه ایشان هرکدام تنها بخشی از اندیشه ایلوواتار را دریافته بود که زاده آن بود، و در دریافت برادرانش به آهستگی می‌بالید. باری همچنان که گوش ‌سپردند، به دریافتی ژرف‌تر، و هم‌نوایی و هم‌سازی فزون‌تری رسیدند.

و چنین شد که ایلوواتار جملگی آینور را به پیش خواند بر ایشان پی‌رنگی سترگ را نمایاند، و نادانسته‌هایی بس شگرف‌تر و بزرگ‌تر از آن‌چه تاکنون نمایانده‌بود، آشکار کرد؛ و شکوهِ آغاز و فرهِ پایانِ آن، آینور را در شگفتی فرو برد، پس ایشان بر او [ایلوواتار] در خاموشی کرنش کردند.

پس ایلوواتار به سخن درآمد:‌ «از پی‌رنگ‌هایی که بر شما نمایاندم، اکنون بر شما امر می‌کنم در هم‌سازی هم، نوایی عظیم برآورید. و از این رو که شما را با شعلهٔ تباهی‌ناپذیر برانگیخته‌ام، هرکدام از شما، اگر کامش چنین باشد، توان خود را با به کار بستن اسباب و اندیشه‌هایش را در آذینِ این پی‌رنگ، نمایان خواهد ساخت. اما من در جایگاه خود خواهم شنود و از دگرگونی این زیبایی بزرگ به سرود، از رهگذر شما، شادمان خواهم بود».

آن‌گاه آواز آینور به سان چنگ و عود،‌ نای و کرنا، بربط و ارغنون، و به سان سرایش هم‌سرایان بی‌شمارِ با واژگان، برساختن پی‌رنگ‌های ایلوواتار به نوایی بزرگ را آغاز کردند؛‌ و بانگی از نغمه‌های بی‌پایانِ پی‌در‌پی، بافته شده در هم‌سازی برخواست، که فراتر از شنوایی، در ژرفاها و بلندی‌ها، و منزل‌گاه‌های ایلوواتار رخنه کرد و سرازیر گشت، و نوا و پژواک آن به نیستی در آمد، و دیگر نیستی نبود. نه هرگز پس از آن آینور نوایی به سان این نوا پرداخت، گرچه گویند سرایندگان آینور و فرزندان ایلوواتار نوایی بس بزرگ‌تر در پیش‌گاه او در روز پسین خواهند سرود. پس پی‌رنگ ایلوواتار به راستی نواخته‌ خواهد شد، و در آن هنگام ادا شدن، هرکس به نیکی مقصود او [ایلوواتار] از نقش خود و دگران را در خواهد یافت، و ایلوواتار با برانگیختن آتش نهان در افکارشان، خوشنودشان خواهد ساخت.

اما اینک ایلوواتار نشست و [نوای آینور] شنود و دیر زمانی آن ‌را نیکو یافت، چه در آن نوا کاستی نبود. اما همچنان که پی‌رنگ [ایلوواتار] بالیدن می‌گرفت، در قلب ملکور (Melkor) سودای درهم‌آمیختن دریافته‌های خویش که در هم‌نوایی پی‌رنگ ایلوواتار نبود، آغازیدن گرفت؛ چه او خواهان افزودن قدرت و شکوه بخش‌های مربوط به خودش بود. در میانِ آینور، ملکور بیشترین موهبت‌های قدرت و دانش را بهره برده ‌بود، و از همه موهبت‌هایی که به برادرانش عطا شده بود، بهره‌ای داشت. اغلب به تنهایی، در نیستی در پی شعلهٔ تباهی‌ناپذیر بود؛ چه تمنای هست کردن چیزهایی از آن خودش در درونش شعله می‌کشید، و در گمانش ایلوواتار اندیشه‌ای برای نیستی نداشت، و او از پوچی آن بی‌تاب بود. باری او شعله [تباهی‌ناپذیر] را نیافت،‌ چه آن با ایلوواتار است. اما تنها ماندن در انزوا سبب شد اندیشه‌هایی بی‌شباهت به اندیشه برادرانش پروراند.

بعضی از این اندیشه‌ها در نوایش در تنید، و بی‌درنگ نا‌هم‌سازی پیرامونش بالا گرفت،‌ و بسیاری که در نزدیکی او می‌سرودند دلسرد شدند، و اندیشه‌هاشان آشفته و نوایشان نااستوار شد؛ اما گروهی هم‌نوایی با او را سر گرفتند و اندیشه‌های آغازینشان را وا نهادند. آن‌گاه آشوب ملکور فزونی گرفت و نغمه‌هایی که پیش‌ از این شنیده شده بود در دریایی از بانگ‌های آشفته فرو نشست. اما ایلوواتار نشسته و می‌شنود تا آن‌که چنان شد که گویی سریرش در میان تندبادی سهمگین است، به سان آب‌هایی تاریک در نبرد با یکدگر، با خشمی فروکش‌‌ناپذیر.

بخش دوم را اینجا و بخش پایانی را اینجا بخوانید.
سیلماریلیونتالکینسرزمین میانهارباب حلقه‌هاآینور
کوه‌ها باهمند و تنهایند؛ همچو ما، باهمانِ تنهایان.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید