مریم همیشه آدمی دقیق و منظم بود. هر ماه، در تاریخ مشخصی از تقویم، فیشهای آب، برق، گاز، اینترنت، و قسطهای بانکیاش را پرداخت میکرد. برای او، زندگی روزمره در نظم و ترتیب جریان داشت. اما یک روز این نظم در هم شکست.
آن روز، مریم بعد از یک هفته سفر کاری به خانه برگشت. ذهنش هنوز درگیر مسائل و جلسات آن سفر بود، به طوری که در لحظات اول ورود به خانه، هیچ چیزی جز احساس خستگی و نیاز به استراحت توجهش را جلب نکرد. به اتاق خواب رفت و روی تخت دراز کشید. گوشیاش را که روی میز کنار تخت بود برداشت تا سریعاً چند پیام و ایمیل را بررسی کند.
اما بلافاصله پس از نگاه به صفحه گوشی، چشمش به یادآوریها افتاد. یکی از آنها یادآور پرداخت قسط بود که تاریخش فردا بود. قلبش کمی تندتر زد. یادش نمیآمد که پرداختش را انجام داده باشد. او به طور غریزی گوشی را در دستش نگه داشت و به سمت اپلیکیشن بانکیاش رفت.
هنگامی که وارد حساب شد، احساس سرخوردگی به سراغش آمد. تاریخ قسطها، پرداخت نشده بود. در کنار این، چند پیغام دیگر هم از بانک و شرکتهای خدماتی داشت: «پرداخت قبض آب تا تاریخ ۳۰ مهر به تعویق افتاده است.»، «قبض برق شما به تاریخ ۳۱ مهر پرداخت نشده است.»، «امکان قطع خدمات به علت عدم پرداخت قبوض».
مریم به سرعت از تخت بلند شد و وارد آشپزخانه شد تا خود را تسکین دهد. به خود گفت: «چطور ممکنه؟ همیشه یادم میمونه این کارها رو انجام بدم. چرا امسال اینطور شده؟»
در دلش احساس خجالت و نگرانی میکرد. معمولاً پرداختهایش همیشه به موقع بود و هیچ وقت اینطور دچار اشتباه نمیشد. اما همین فراموشی کوچک، تبدیل به یک تپه از نگرانی شد که بالا رفتن از آن برایش سخت بود. در ذهنش، اضطراب این بود که ممکن است مشکلات مالی و اداری زیادی به وجود بیاید. اما وقتی به خود آمد، متوجه شد که هیچ کدام از این افکار به واقعیت تبدیل نشدهاند. هنوز فرصت برای انجام این کارها بود.
مریم، در حالی که گوشیش را در دست داشت، به یاد آورد که در سفر اخیرش، زیاد کار کرده بود و به همین خاطر به طور کامل از برنامههای روزانهاش دور مانده بود. فراموش کرده بود که حتی تقویم دیجیتالش را چک کند. معمولاً او به ساعتها و تاریخها توجه میکرد، اما گاهی فشار کار و حواسپرتی میتوانست همه چیز را به هم بریزد.
برای مریم، این تجربه نه تنها یک زنگ خطر برای نظم شخصیاش بود، بلکه یادآوری از اهمیت توجه به جزئیات زندگی روزمره شد. در لحظهای که تصمیم گرفت قبوض را پرداخت کند، فکر کرد: «آیا تنها من هستم که گاهی در پیچ و خم زندگی فراموش میکنم؟» و بعد از چند دقیقه، پیغام تأیید پرداخت برای همه موارد رسید.
مریم در نهایت آرامش پیدا کرد، اما برای مدتی به آنچه که اتفاق افتاده بود فکر کرد و تصمیم گرفت که با خود و زندگیاش مهربانتر باشد. زندگی مدرن، با تمام ابزارهایش، گاهی به قدری سریع و پیچیده میشود که حتی کوچکترین اشتباهات میتوانند مثل سنگی در دل انسان احساس سنگینی کنند. اما همین اشتباهات، فرصتی برای بازگشت به خود و یادآوری از اهمیت توازن و توجه به جزئیات ساده زندگی بودند.
مریم میدانست که در آینده باید بیشتر مراقب زمان و برنامههایش باشد. اما همانطور که این فکر در سرش میچرخید، یادآور شد که فراموشی فقط یک اشتباه نبود، بلکه درسی از انعطافپذیری بود. به هر حال، هیچ چیز در زندگی همیشه کامل نیست.
#پرداخت_مستقیم_پیمان