Vahid·۱ روز پیشپرندهای که از آسمان افتادآرش همیشه عاشق زندگی ساده و بیهیاهو بود. او در یکی از روستاهای کوهستانی شمال کشور زندگی میکرد، جایی که بوی زمین و خاک، دمنوشهای طبیعی و…
Vahid·۱ روز پیشسایههای ناتمامحسین همیشه آدم دقیقی بود. به یاد میآورد که هر ماه دقیقا روز دهم قسط را پرداخت میکرد، اما این بار، روز دهم گذشته بود و هنوز هیچ کاری نکرده…
Vahid·۱ روز پیشسایههایی از استرس روزمرهسایههایی از استرس روزمرهپنجرههای بلند آپارتمان مهتاب، منظرهای زیبا از شهر را نشان میدادند؛ خیابانهای شلوغ، آدمهایی که در تکاپوی روزان…
Vahid·۴ روز پیشپرداخت مستقیم پیمان در کشاکش تاریخفصل اول: آغاز دوران سختدر دوران گذشته، زندگی انسانها همیشه پر از چالشهای مالی و اقتصادی بود. هیچ چیز به اندازه پرداختهای سنتی که نیاز به…
Vahid·۴ روز پیشپرداختی که مستقیم شدفصل اول: معضل پرداختهای پیچیدهفاطمه همیشه درگیر پرداخت قبوض بود. هر ماه باید ساعتها وقت میگذاشت تا به بانک برود و تمام پرداختها را به ص…
Vahid·۴ روز پیشدخترک کبریت فروش و پرداخت با یک کلیکفصل اول: سرما و دل سرد دخترکدر یک شب سرد و یخبندان، دخترک کبریتفروش در گوشهای از خیابان نشسته بود. او که چندین ساعت بود در سرمای بیرحم ش…
Vahid·۴ روز پیشپرداخت مستقیم به روایت شنگول و منگولفصل اول: روزهای ساده در جنگلدر دل جنگل سبز و دلانگیز، شنگول و منگول، دو برادر کوچک، زندگی میکردند. شنگول، با موهایی نرم و نارنجی و منگول…
Vahid·۴ روز پیشمردی در دل کوهفصل اول: مردی در دل کوهدر دل یک کوهستان سرسبز و دورافتاده، مردی به نام حسین زندگی میکرد. او کشاورز بود و بیشتر وقتش را در مزارع خود در دل…
Vahid·۴ روز پیشپرداخت مستقیم در قصه حنا دختری در مزرعهفصل اول: حنا و زندگی سادهحنا دختر جوانی بود که در یک مزرعه کوچک در دل طبیعت زندگی میکرد. او روزها در کنار پدر و مادرش در مزرعه کار میکرد…
Vahid·۴ روز پیشپرداخت مستقیم در قصه کریم آق منگولفصل اول: یک پیشنهاد عجیبکریم آق منگول، مردی سادهدل از یک روستای دورافتاده، همیشه با دستهای خود کار میکرد و در دنیای مدرن و پیچیده حسابه…