Vahid
Vahid
خواندن ۳ دقیقه·۴ ساعت پیش

قبضی که جمعه به یادم آمد

قسمت اول: بیداری از خواب جمعه

حاج حسن روحانی، مردی محترم و معتمد محل، در محله‌ای سنتی در تهران زندگی می‌کرد. او سال‌ها در بازار کار کرده بود و به واسطه‌اش، همواره خوش‌قولی و نظم در امور مالی یکی از ویژگی‌های بارزش بود. اما همه چیز از صبح جمعه‌ای آغاز شد که حاج حسن به عادت هر هفته دیرتر از روزهای عادی بیدار شد. صدای اذان از مناره مسجد نزدیک خانه، صبح او را روشن کرد.

حاج حسن پس از خوردن صبحانه‌ای مختصر، با چای خوش‌عطری که همسرش ریحانه خانم برایش آماده کرده بود، روزش را آغاز کرد. در حالی که غرق در فکر برنامه‌های هفته آینده بود، تلفن همراهش ناگهان زنگ خورد. شماره آشنا نبود. گوشی را برداشت و صدای خشک و رسمی پشت خط گفت:

  • "سلام آقای روحانی، شما قبض برق‌تان را هنوز پرداخت نکرده‌اید. لطفاً تا پایان امروز اقدام کنید تا برق قطع نشود."

قسمت دوم: استرس و پریشانی

حاج حسن گوشی را گذاشت و نگاهی به همسرش انداخت. ریحانه خانم مشغول پاک کردن سبزی‌ها برای ناهار بود و به نگرانی او توجهی نداشت. حاج حسن زیر لب گفت:

  • "یادم رفت! خدایا، چطور ممکنه؟"

مدتی در اتاق قدم زد و با خودش فکر کرد: "چرا من این قبض را فراموش کردم؟ این من نیستم!" یادش آمد که قبض را چند هفته قبل از اداره پست گرفته بود و همان موقع روی طاقچه گذاشته بود. سریع به سراغ طاقچه رفت و کاغذها را جست‌وجو کرد. قبض برق، آب و حتی قبض تلفن را پیدا کرد. تاریخ‌های پرداخت گذشته بودند.

قسمت سوم: چالش پرداخت در تعطیلات

آن روز جمعه بود و بیشتر بانک‌ها و ادارات تعطیل بودند. حاج حسن شروع کرد به مرور خاطراتش. زمان‌هایی که برای پرداخت قبض‌ها صف‌های طولانی در بانک می‌کشید و وقتی که کارمند بانک رسید پرداخت را با مهر قرمز به دستش می‌داد، احساس آرامش می‌کرد. اما این بار چیزی تغییر کرده بود. دنیا دیگر مثل قبل نبود.

او با خود گفت: "حاج حسن، این زمانه کهنه نیست، تو عقب ماندی!"

حاج حسن تصمیم گرفت برای مشورت به خانه پسرش برود. پسرش علی، جوانی تکنولوژیک و خلاق بود. وقتی حاج حسن وارد خانه علی شد، او در حال کار با لپ‌تاپ بود.

قسمت چهارم: راه‌حل جدید

علی با شنیدن ماجرای حاج حسن لبخندی زد و گفت:

  • "باباجون، دیگه نیازی نیست برید بانک. می‌تونید با گوشی پرداخت کنید."

حاج حسن که هنوز با گوشی‌اش رابطه نزدیکی نداشت، گفت:

  • "یعنی چی؟ گوشی که پول قبول نمی‌کنه!"

علی با صبر و حوصله توضیح داد:

  • "با خدمات جدید مثل پرداخت مستقیم پیمان می‌تونی به راحتی قبض‌ها رو با چند کلیک ساده پرداخت کنی."

علی، گوشی حاج حسن را گرفت و اپلیکیشن مورد نظر را نصب کرد. سپس شروع به توضیح داد که چگونه می‌تواند شناسه قبض و شناسه پرداخت را وارد کند و تنها با یک کلیک پرداخت انجام دهد.

قسمت پنجم: اولین تجربه دیجیتالی

حاج حسن با تردید گفت:

  • "ببین علی، من اینا رو نمی‌فهمم. اگه اشتباه کنم چی؟"

علی خندید و گفت:

  • "بابا، اصلاً امکان نداره اشتباه کنی. فقط کافیه شماره‌ها رو درست وارد کنی."

بعد از چند دقیقه، حاج حسن با دست‌های لرزان، شناسه قبض برق را وارد کرد و روی دکمه پرداخت کلیک کرد. چند ثانیه بعد، پیامک تأیید پرداخت روی صفحه گوشی ظاهر شد. حاج حسن با تعجب گفت:

  • "همین؟ تموم شد؟"

علی سر تکان داد و گفت:

  • "بله بابا، راحت بود، نه؟"

قسمت ششم: تغییر نگاه حاج حسن

آن روز برای حاج حسن روزی به یادماندنی بود. او فهمید که دنیای جدید، اگرچه گاهی پیچیده به نظر می‌رسد، اما می‌تواند ساده‌تر از گذشته باشد. عصر همان روز، حاج حسن تمام قبض‌های دیگرش را نیز پرداخت کرد.

نتیجه‌گیری

این داستان ساده شاید زندگی بسیاری از ما را به تصویر بکشد. فراموش کردن قبض‌ها یا دیرکرد در پرداخت‌ها ممکن است برای هر کسی اتفاق بیفتد. اما با استفاده از خدمات مدرنی مانند پرداخت مستقیم پیمان، می‌توان به راحتی از این مشکلات جلوگیری کرد و در وقت و انرژی صرفه‌جویی نمود.

پایان

حاج حسن از آن روز به بعد همیشه گوشی‌اش را به روز نگه می‌داشت و به ریحانه خانم هم یاد داد چگونه از پرداخت مستقیم پیمان استفاده کند. هر وقت هم کسی از مشکلات پرداخت شکایت می‌کرد، او با اطمینان می‌گفت:

  • "هیچ مشکلی نیست، فقط کافیه از #پرداخت_مستقیم_پیمان استفاده کنی!"

#پرداخت_مستقیم_پیمان

پرداخت مستقیم پیمانپرداخت مستقیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید