اینا تجربه ی من از کار کردن با مدیر های مختلف انالیز اون ها و تجربه ی همکاری توی مدیریت یه شرکت و به عنوان کسی که خیلی زوم میشه روی عملکرد مدیر ها و نقاط ضعف و قوت اونها :
محيط کار مهمه
وقتی کارمندت از روز شنبه و اومدن به دفتر خسته و شاکی باشه یعنی بازیو باختی. این خیلی مهمه یه محیط کاری بسازی که توش بتونه صددرصد خودشو نشون خودش بده و حداقل از خودش توی تایم کاری و محیط کاری راضی باشه . وقتی برای کارمندت حاضری نیستی خرج کنی و وسیله های درست حسابی بگیری پس بدیهیه که نباید انتظار داشته باشی که بهت وفادار باشه و صد خودشو برای کمپانی تو خرج کنه .
اینکه نیازشونو بفهمی و بتونی تامین کننده یه محیط کاری خفن براشون باشی مطمئن باش توی طولانی مدت خیلی زیبا خودشو نشون میده و به مرور میبینی که وقتی سرکارن خیلی شادابن و ۱۰ درصد هم اضافه بر صد خودشون میزارن برای کار برای شرکت . محیط کار خوب فقط وسایل باحال نیست ! به هیچ وجه ؛ اینکه بتونی تمیزی شرکت ٬ دکور خوب ٬ سکوت و ارامش سکوت ٬ دما ٬ چینش افراد مرتبط کنار هم جز فاکتور هایی که خیلی تاثیر گذاره .
چقد به رشد فنی و پختگی تیمت اهمیت میدی ؟
ببین داستان اینه که یه شخصی که میاد توی تیمت اول از همه میاد توی تیمت که یه چالش رو برای خودش بسازه و درگیر اون شه . حالا این روند بعد یه مدت میرسه به جایی که یارو توی این پروژه ی تو دیگه چالشی نمیبینه و احتمالا به این فکر میوفته که ازین جا بره .
یکی از نکته هایی که یه مدیر خفن میاره وسط اینه که علاوه بر تسک هایی که برای کار به طرف میده یه تسک یادگیری هم بهش میده و هر از گاهی پیگیر اون تسک هست . حالا شده دوره براش تهیه میکنه یا تجربه در اختیارش میزاره یا هر چیزی دیگه ای ،این حس رو در طرف ارضا میکنه که اره من دارم اینجا رشد میکنم . هر از چند گاهی جلسه انتقال تجربه بین بچه های تیم هم یکی از اون اقدام
هاییه که توازن رو به مرور افزایش میده و پتانسیل افراد بهتر کشف میشه .
بها دادن به ایده پردازی ها
لابهلای کار کردن هر کدوم از اعضای تیم با هر فیچری که پیاده میکنن اگه با اون پروژه ای که روش کار میکنن حال کنن هزارتا ایده راجب اینکه چطور میشه اون رو خفن تر و بهتر کرد تو سرشون خطور میکنه. جلسات ایده پردازی توی این حالت دو تا مزیت داره اولیش که بدیهیه اینه که این ایده ها به مدیر انتقال داده میشه و عملا زحمت میدیرت کردن و هندل کردن اون کسب وکار رو برای شما تا حدودی راحت تر میکنه ، دومیش ولی حتی مهم تره ،وقتی اون ایده توی ذهن ادم بیان میشه و با بقیه به اشتراک گذاشته میشه اون ایده از جهت های مختلف توی مخ بقیه اعضا تحلیل میشه و اگه ایده ای غیر واقع گرایانه باشه به مولف اون ایده گفته میشه و باعث میشه ذهن طرف توی ایده پردازی پخته تر بشه . جدا از همه اینا یه حس یکاره ای بودن به طرف داده میشه و حس امن تری داره نسبت به کار کردن بهتر برای اون کسب و کار .
لایه های مدیریتی
اینکه یه شرکت بزرگ داشته باشی که ۲۰۰ تا لایه مدیریتی توش بچینی از بیرون هرکی ببینه میگه حاجی اینا خیلی حالیشونه دیگه. ولی اگه همین طبقه ای شدنه باعث باشه نفوذ و کاریزمای مدیر روی سطوح پایین افت کنه . اروم اروم پروسه ی به فکر دنبال یه جایی گشتن که بتونن بیشتر ابراز بشن شروع میشه . اون نزدیک بودن سطوح دسترسیشون به همدیگه عملکرد رو خیلی بهتر میکنه . ولی توی این قضیه نزدیک بودنه هم داستان هست ،توی شرکت اخری که کار میکردم رییس اون شرکت با اعضا مث رفیقاش رفتار میکرد و سعی میکرد درصد خیلی خوبی از کاریزمای خودش رو با همه به اشتراک بزاره ولی در عین حال با کم شدن عملکرد بچه های تیم سریع بازخواست میشدن و اینطور بود که در عین حال که حس راحتی داشتن از اونور کسی جرات نمیکرد افت کیفیتی از خودش به نمایش بزاره.
زمان بندی
اکثر مدیرا همچین ذهنیتی رو دارن که اگه یه نفر تا ساعت ۹ میشینه تو شرکت قطعا دلسوز شرکت منه و اگه نفر به محض تموم شدن ساعت کاری پا میشه میره ینی حتما بی مسئولیته . اینکه به عنوان مدیر بتونی زمان بندی درست رو به تیم یاد بدی و این رو تبدیل به فرهنگ اون تیم بکنی بالا ترین ارزشه . زیاد موندن روی یه پروژه به هیچ وجه ارزش نیست و حتی فرسودگی کاری رو به شدت بالا میبره .
اگه تایم کاری مثلا از ۹ صب تا ۵ عصره ،اونی که کارو بهتر بلده و حرفه ای تره به زمانش ارزش بیشتری میزاره و با یه پلن دقیق سعی میکنه دقیقا سر ساعت ۵ کارای اون روز رو ببنده حالا نهایتن یک ساعت اونور تر . از یه طرف یارویی که تا ۹ شب نشسته داره کار میکنه ،واقعا فک میکنی کل این ساعتارو حواسش جمع کاره و کل ساعت رو میتونه بازدهی بده ؟ به هیج وجه تقریبا این نشون میده که تایم کاری خودش رو هیچ پلنی نداشته و دیمی کار کرده و اخر وقت داره به هرچیزی یه نوکی میزنه تازه اونم با کلی بی حوصلگی .
پس اگه کارت خیلی فوری فوتی هم باشه شما گزینه اولتو نزار سر اینکه همه باید ۱۵ ساعت شرکت باشن و روزای تعطیل هم بیاین تا به تایم تحویل برسیم . به جاش به عنوان یه ((( مدیر ))) راه و روش زمان بندی دقیق رو پیاده کن توی تیم .
یه سری کار جانبی که میتونه کمک کنه : ایجاد ارامش توی محیط کار ، و به حداقل رسوندن اتفاق های غیر منتظره ،اگه قراره ایونتی برگزار بشه هماهنگی با اعضای تیم خیلی نیازه که کار صدمه نبینه .
برگزاری تنوع
هر از گاهی خیلی خوبه که وقتی میبینی انرژی تیم خابیده یا اون انگیزه تبدیل به یکنواختی شده یکم اجرای مهندسی معکوس جواب میده . ینی یه بازی یه ایونت باحال که بتونه خستگی رو در بیاره . حالا میتونه جلسه ایده پردازی باشه یا یه بازی گروهی . اینکار معمولا خوب میتونه انرژی هارو برگردونه .
——————————————————————————————————————————————
و اینکه به نظر من کسب و کاری میتونه موفق باشه که همه ی اعضای تیمش ارزش افرینی خودشون رو بدونن . ینی چی ؟ ینی فرض کن من دارم ماهی X تومان در میارم ایا نتیجه کار های من میتونه ارزش 2x یا یه همچین چیزی رو خلق کنه و چطور .اگه به این سطح از هوشیاری تیمی رسیدید ینی کار درسته .