این روزها مدام به دامن این و آن چنگ میزنم که شاید ساعتی تنهایی ام را پر کنند.
درست نمیدانم کی حالم این گونه شد، روزهای خوبم را به یاد نمی آورم، اصلاً نمیدانم حالم باید اینگونه باشد و آن روزها اتفاقی خوب بودم یا الان بد هستم و باید به روزهای خوبم برگردم.
می گویند هیچکس به جز خودت نمی تواند حالت را خوب کند.
من که خودم را اصلاً در این قواره ها نمیبینم که بتوانم حالِ خودم را خوب کنم. اصلا به نظرم این حرف مغلطه ای بیش نیست. گاهی اوقات یک لبخند ساده ی یک نفر که برایت مهم است آنچنان حالت را خوب میکند که یک لشکر صد نفره مثل خودت از پسش بر نمی آیند.
شاید لحظهای باشد آن حال خوب ولی من آن لحظه را با هیچ چیز عوض نمیکنم.
اصلاً خوب که فکر می کنم می بینم برود به درک هرکه می گوید فقط خودت میتوانی حال خودت را خوب کنی...