شاید نشود گیلتی-پلژر نسل ۷۰ را فنفیکشن پینکبلک و وان دایرکشن(سابق) یا بیف تیلور سوئیفت و کتی پری دانست. بگذارید اینطور بگویم؛ من اگر عینکی بودم، قاب عینکم برای "مخاطب" رپ بودن زیادی گرد مینمود. رپ برای من"گیلتی پلژر" است. لاین خوب چیزیست که موجب "سرخوشی" میشود. رایم های رپر باید چفت باشد، بشیند روی بیت، سه قافیهای و ۴ مصرعی و البته یک پانچ لاین! فلو باید جدید باشد و روی بیت پاتیناژ کند وگرنه (سر دنیل اِک سلامت) که اسپاتیفای را میچلانی و موزیک بهتر با تو یک "نکست" فاصله دارد. خلاصه اما هیچوقت نتوانستم مخاطب تمام وقتش باشم چون حس میکنم هیچوقت نمیتواند آنطور انتزاعی باشد که رقص آرشه پاگانینی انتزاعیست. شاید هم علت اختفایش لای ادبیاتم چیز های دیگری باشد که من نمیدانم. عصر کانتنت است، عصر محتواست؛ عصر تامبنیل های مستر بیست و پادکست جو روگِن است. این وسط مخاطب خواهان چیزیست که احتمالا هرچه راحت تر تا دسته "مصرف"ش کند. مایلم هات بودن هیپ هاپ را در این عصر به سهل الوصول بودن تولید محتواش مربوط کنم. Dior از pop smoke از ترند های دریل بود، بینی و بین الله چند لاین را مرحوم خرج موزیک کرده بود؟ هوکِ کار ده-دوازده مصرع ناقابل از موزیک را پر میکرد و باز هم پاپ اسموکِ مرحوم را راکستارِ موقت آن روزهای کوتاه شهرت درخشانش میساخت. مخاطب را "وایب" میچسباند به رخداد موسیقایی یا هرچه که حین هِد زدن با موسیقی هیت میزاید. حالا که اینها کنار هم جمعاند، حالا که دندههای کودک کم رمق برانگیخته شدن توسط اثر هنری از بحران تغذیه زیبایی والا، قابل شمارش است؛ اشاره به نکته "انباشت فرهنگی" هم خالی از لطف نیست. که بنظر من برای فرزند زمانه فعلی، کف خاورمیانهء مظلوم چندان دندان گیر نیست. ولی باز هم چیزی مانع توقف روند همه گیریش میشود. من وقتی پاپ اسموک میگفت Christian dior فقط تصاویری را مجسم می دیدم که ماهیتا با آنچه تصویر از آن متشکل است تفاوت دارد. چیزی مثل همان سایهای ک روی دیوار غار است. من سایه dior و amiri را میدیدم که مشخصا برای دیدن جسم کدرِ اصلی قدم هام کم خواهد آمد. حال مگر میشود در این جهان مشوش و پر سر و صدای "کالا" میلی به منزلتِ تولید شده توسط رپر علاقه نداشت؟ مگر میشود گفت که از لحظه حماسیِ drive by کردن بر و بچه های بلوک کناری بدست گَنگ رپر مورد نظر سرخوش نمیشوم؟ درست است جایی متولد شدم که پوچی جهان یک فرصت برای استعلاست، یک موهبت برای دست یازیدن به کمالِ ذهن و زهد پیش گرفتن، اما راستش را بخواهید امروز ما همه ته دلمان یک زندگی تنانهی جانانه میخواهیم که در آن بشود روی یات رفت برمودا و ایبیزا! این دو در ذهنمان توامان است. حتی لحظاتی متضادند ولی هیچگاه متوقف نمیشوند. رپ شاید نماینده همان بخشی از ذهن من است که چِین کارتیه و دستبند بوچلاتی میخواهد و بخشی که باعث میشود چندان نسبت به این خواسته ها کانفیدنت نباشم، همان تبار فرهنگیِ بایزید و حلاج و مولاناست که میگوید برای این حجم از تلاش برای رسیدن به مرگ با چند مشت سکه بیشتر حداقل عذاب وجدان داشته باش!