EB474
EB474
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

خودکشی کنترل شده

خودکشی کنترل شده
فصل 1
(قسمت 2)
احتمالا هیچی ....اون موقع مثل الان فکر نمی‌کردم ... اصلا لازم نبود که فکر کنم
اما الان نیاز دارم فکر کنم ، فکر کردن برای من مثل یک پناهگاه شده ، پناهگاهی که نمی‌خوام ترکش کنم.

وقتی توی دنیایی زندگی کنی که درجه مفید بودنت ،ارتباطاتت رو مشخص کنه ، کم کم تنها میشی مثل من ، پدرو مادر من بعد از اخطاریه کمتر با من صحبت می کنند و یا در مورد عملکرد ضعیفم صحبت می کنند انگار که تقصیر منه ، من هر چقدر هم که تلاش کنم نمره شایستگی ظاهری رو نمی‌گیرم ، کشور صاعقه دومین کشوریه که ملاک های زیبایش ثابت و ضروریه به طور مثال کسی که رنگ چشمش آبیه امتیاز بیشتری نسبت به رنگ سبز داره و کمترین امتیاز برای رنگ چشم قهوه ای تیره هست دقیقا مثل رنگ چشمهای من حتی حالت مو هم امتیازات متفاوت داره گرچه برای کمپانی مرگ اینجور چیزا مهم نیست ، یکی از سرگرمی های این کمپانی ثبت مرگ‌های خنده دار یا مسخره هست مثل مرگ من ....««مرگ در اثر خفه شدن با بستنی »»
درسته که خیلی کودکانه به نظر میاد اما برای کمپانی مرگ یک موفقیت حساب میشه و همین باعث خاص تر شدن این کمپانی میشه . نمی‌دونم بگم متاسفانه یا خوشبختانه ، مرگی که من انتخاب کردم باعث شد امتیاز بیشتری کسب کنم اما باز هم کافی نیست، راه طولانی و سختی رو در پیش دارم
تنها امیدم کمک گرفتن از ارشد های اردوگاه اجباری هست من باید بتونم رمز موفقیت یا بهتر بگم رمز زنده بودنشون رو بفهمم
آنجلا بازم داره جلب توجه می‌کنه ، کاش گریه کردن منم اندازه آنجلا طرفدار داشت
هیچوقت نمیتونم مثل آنجلا دوست داشتنی باشم ، دلم میخواد برای یک بار هم که شده پدرم یا مادرم بهم بگن بهت افتخار می کنیم که هستی اما همیشه برعکسه وجود من اونا رو اذیت می‌کنه ، خرج کردن برای من ریسکه به قول پدرم من مثل بمب ساعتی هستم که همه ی سرمایه ی خانوادگی رو به باد میده ...



#خودکشی_کنترل_شده
@EB474

درامرمان جدیدتخیلیصاعقه
Never Stop DREAMING (Freddy Krueger)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید