دیشب بازم این درد لعنتی اومده بود سراغم:)
نمیدونی چقدرر عذاب کشیدم..
جدای از اینکه کلی عذابم داد تا تموم شد؛
جای خالیت کلی دیوونم کرد:)
دیشب، نبودی بزنی پشت کمرم تا این حمله ی لعنتی تموم شه
نبودی یه لیوان گل گاو زبون بدی بگی بخور یکم آرامش بگیری
نبودی با اون دستای معجزه گرت شونه هامو ماساژ بدی بگی نفس عمیق بکش عزیزکم
نبودی تا هی نگرانم شی هی قربون صدقم بری
منم هی دعوات کنم که دیگه نگو فدات شم؛
ولی چند دقیقه بعد روز از نو روزی از نو...
لعنتی این جای خالیت بد دیوونم میکنه:)
این حس بد، این حس وحشتناک لحظه ای ولم نمیکنه:)
من دلم تنگ شده واسه وقتی که جات خالی نبود...
واسه وقتی که هروقت صدات میکردم، با عشق جوابمو میدادی؛)
نه مثل الان که هی باید دست بکشم روی این سنگ داغ که آفتاب هرلحظه میسوزنتش، تا مطمئن شم هستی(:
لعنتی من بدون تو چیکار کنم؟:)
وقتی این حمله ی نابود، دوباره بهم دست میده کسی نیست پیشم؛
چیکار کنم؟:)
میدونی؟!:)
فقط میتونم افسوس بخورم:)
افسوس که دیگه نیستی:))))))?
-قانون نانوشته ی دلتنگی
-نوشته ی الهه حمزوی