بعد از مدت ها..، سلام!
سلام چشم و چراغم:)
سلام مرهم دردام
سلام روشنی روزام
سلام شمع تاریکی م :)
از طرف یه نامرد، دلتنگ، دیوونه، بی معرفت، بعد از مدت ها سلام!
بدون من، حالت خوبه!؟
شک دارم که خوب باشه :)
آخه ما بهم قول دادیم مگه نه!؟
کلی حرف دارم واست بزنم. به اندازه تک تک این ثانیه هایی که نیومدم دم گوشت زار بزنم:)
میدونی؛ این روزا که هیچ، این ثانیه هایی که بدون نزدیکی بهت گذروندم، مثل سوختن پوست و جمع شدنش بود. همونقدر بد و همونقدر درد آور. البته تمام این ثانیه هایی که بدون نفس کشیدن عطر موهات و لمس گرمای وجودت میگذرن درد آور و طاقت فرساان.
اما خب چه کنیم که دلمون خوشه به این سنگ حکاکی شده که از شدت داغی آفتاب میسوزونه...
این مدت، روانی شدم! سرگردون!
گلی میگفت گمت کردم!
گمت کردم!؟
نه!
تو تا ابد، هرچند با این فاصله به اندازه ی چند متر سنگ و خاک یا به اندازه زمین تا آسمون؛ مهمون قلبمی. ما دلامون پینه بستن به همدیگه!
مطمئنم انقدر محکم همدیگرو دارن، که نمیتونم گمت کنم!
تو گم نشدی!
شاید به قول این بچه های جدید، من خودمو گم کردم!
بین تک تک این سنگ مزارا که یک روح یکی دیگه اون زیر دفنِ، بین تک تک قطعه هایی که صدای گریه های یه دلبسته محاله نشنوی! من اینجا گم شدم!
آخ که نمیدونی چی دارم میکشم از نداشتنت:)
دلم میخواد جیغ بکشم؛ داد بزنم؛ به خودم آسیب بزنم؛ قلبمو از جاش درآرم؛ دلم میخواد بمیرم از شدت غصه!
هرسری با پرپر کردن رزای قرمز برای سنگت، جونمو پرپر میکنم میریزم کنارت.
گلی میگه 'بگذره کم کم عادت میکنی'، داره یه سال میشه پس چرا عادت نمیشی!؟:)
عادت شدن بلدی اصلا!؟ بلد نیستی به خدا!
اگه بلد بودی باید عادت میکردم که مثل همون روز اول عاشقت باشم؛ نه هرروز بیشتر از دیروز
حتی وقتی نیستی هم کلی حرف تلنبار میشن نوک زبون تا بالا بیارم واست و تو مثل قبل تیمارم کنی ولی...
میدونی روزی هزار بار فکرمیکنم چرا تو!؟ چرا من!؟ چرا ما!؟ و هیچ جوابی پیدا نمیکنم!
هی با خودم میگم کاش خدا با یکی دیگه امتحانی که گلی ازش میگه میکرد نه تو!
آخه تو قلب و جون منی! چجوری عادت کنم قلبمو دفن کنم، بدون جون زندگی کنم!؟
کاش زودتر عادت شی!
یا نه؛ کاش زودتر منم مهمون این پایین شم =)
-قانون نانوشته ی دلتنگی
-الهه حمزوی