الناز مقدم
الناز مقدم
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

همکار سوگوار من | راهنمای درک عمیق‌تر و برخورد مناسب‌ با همکاران مصیبت‌دیده

من به چشم خویشتن دیدم که...
من به چشم خویشتن دیدم که...


یکی از سخت‌ترین شرایطی که هر آدمی ممکنه توی زندگی باهاش روبرو بشه، تجربه‌ی تلخ سوگوار شدن و عزاداری‌ست. مرگ یک عزیز، بنابر شدت دل‌بستگی و همین‌طور میزان ناگهانی‌بودن، می‌تونه بالاترین فشار روانی رو به نزدیکان متوفی وارد کنه. به یکباره سیل احساسات مختلف به سوی شخص عزادار هجوم میاره و از او هویت جدیدی می‌سازه.
تعداد زیادی از ما در برخورد با بازماندگان دست‌پاچه‌ایم. نمی‌دونیم چه باید گفت یا چطور باید واکنش نشون داد. می‌ترسیم که مبادا سخن و عمل ما، نمکِ روی زخم باشه. گاهی این ترس‌ها باعث میشن تا از دوستان‌مون که شاید بیشتر از هر وقت دیگری به ما احتیاج دارند فاصله بگیریم؛ یا اینکه کنارشون باشیم اما ناخواسته واکنش نادرستی بروز بدیم. امیدوارم این متن بتونه آمادگی ذهنی لازم رو بده تا بتونیم در چنین موقعیتی، همدلی بیشتری با همکار داغدارمون داشته باشیم.


برای درک بهتر شرایط و احساساتی که همکار یا دوست ما باهاش مواجه میشه، بهتره اول با فرآیندی آشنا بشیم که هر انسان داغ‌دیده‌ای طی می‌کنه تا به پذیرش سوگ برسه. البته که لازم نیست هر لحظه چک کنیم و تشخیص بدیم دوستمون در کدوم مرحله قرار داره؛ فقط کافیه به طور کلی درجریان مسیری که به ناچار باید طی کنه باشیم:

معمولا اولین مرحله از عزاداری، با شوک و ناباوری آغاز میشه. فرد سعی می‌کنه با توجیهاتی مثل "امکان نداره..." و "دیروز باهم صحبت کردیم حالش خوب بود..." ذهن خودش رو از رویارویی با واقعیت دور کنه. پس از آن، فرد با درک اینکه امکان ایجاد تغییر در شرایط رو نداره دچار احساس ناتوانی و خشم می‌شه. "چرا این اتفاق برای من و عزیز من افتاد؟" سوال بی‌جواب این دوره‌ست. مرحله بعد شامل تلاش‌ها و چانه‌زنی‌هایی (عمدتا ذهنی) میشه که فرد برای تغییر شرایط و تحت کنترل درآوردن دوباره‌ی اوضاع انجام میده. برای مثال، فردی که اعتقادات مذهبی داره ممکنه توی ذهن خودش با خدا معامله کنه: "خدایا همه دارایی‌م رو به خیریه می‌بخشم به جاش عزیزم دوباره زنده بشه.." یا تفکراتی مثل این: "من می‌خوابم، بیدار که شدم ببینم این ماجرا خواب بوده.." در قدم بعدی با پذیرش این‌که اوضاع از کنترل ما خارج شده و خشم و ناباوری و جروبحث حقیقت رو تغیر نخواهد داد، پذیرشِ مرگ با علائم غم و افسردگی آغاز میشه. افراد در این مرحله نیازمند تخلیه‌ی هیجانی و احساسی هستند. مرور خاطرات، گریه و ارتباط با سایر بازمانده‌ها، عبور از این دوره رو ساده‌تر می‌کنه. آخرین قدم، درک کردن این واقعیت غم‌انگیزه که زندگی بدون عزیزِ ما و حتی خود ما همچنان ادامه داره و با وجود درد و غم، دلتنگی و دلتنگی باید ادامه داد. کسی که به این مرحله برسه درواقع به پذیرش سوگ رسیده.

مدل خانم کوبلر-راس که به ۵مرحله‌ی اندوه شهرت داره..
مدل خانم کوبلر-راس که به ۵مرحله‌ی اندوه شهرت داره..


برای حمایت و همدلی بهتر، چه باید و چه نباید کرد؟

۱- به محض شنیدن خبر، شرایطی رو فراهم کنیم که همکارمون حداقل برای چند روز، دغدغه‌ی کار نداشته باشه. فرصت عزاداری و تخلیه احساسات رو برای او قائل بشیم. اگر وظایف و مسئولیت‌های مهم و فوری بر عهده داره، با کمک سایر اعضای تیم تقسیمِ کار کنیم و به او اطلاع بدیم که نگران این موارد نباشه.

۲- ترحم؟ هرگز! توجه؟ حتما..
با انتقال حس ترحم باعث میشیم دوست عزادار در جایگاه قربانی قرار بگیره و دوره‌ی نقاهت طولانی‌تری رو طی کنه. مراقب باشیم توی ابراز همدردی حس ترحم رو منتقل نکنیم.

۳- متناسب با میزان صمیمیت، واکنش نشون بدیم. اگر تا پیش از این معاشرتی فراتر از کار داشتیم (مثلاً گپ دوستانه‌ بعد از ناهار) می‌تونیم توی همون ساعت از روز، به او یادآوری کنیم که در غم‌اش شریک و نگران حالش هستیم و اگر بخواد و اجازه بده می‌تونیم کنارش باشیم و روی کمک ما حساب کنه.
اگر صرفا روابط کاری داریم، دچار صمیمیت هیجانی نشیم و به ارسال گل و یادداشت بسنده کنیم.

۴- هر پیامی می‌فرستیم، لزوما انتظار پاسخ گرم و محبت‌آمیز نداشته باشیم و چنانچه برخورد سرد یا تلخی دیدیم، به خودمون نگیریم. فراموش نکنیم که او ممکنه با احساسات شدید و متفاوتی مثل غم، دل‌تنگی، احساس گناه، بی‌پناهی، ترس و پوچی درگیر باشه. پس خودِ هميشگی‌اش نیست.

۵- درمقابل واکنش‌های عجیب و غریب، قضاوت‌گر نباشیم. یادمون باشه ما هرچقدر هم تلاش کنیم، نخواهیم فهمید در قلب و ذهن همکارمون چی می‌گذره. اگه یک دفعه موهاي بلندش رو تراشید، اگه تابه‌حال اعتقادات خاصی نداشت اما ناگهان مذهبی شد، یا اگه چندروز بعد، خوشحال و خندان به محل کار برگشت و طوری وانمود کرد که انگار هیچ اتفاق مهمی نیافتاده... اصلا قضاوت نکنیم.

۶- سوال نپرسیم تا برای پاسخ دادن ناچار به مرور رنج و درد نباشه؛ اما اگه او شروع به گفتگو از متوفی، خاطرات وی و احساساتِ خود کرد شنونده خوبی باشیم. بحث رو عوض نکنیم چون گفتگوی خود-خواسته در روند تخلیه احساسی به او کمک خواهد کرد. ضمنا ممکنه افراد در این دوره خود افشاگری کرده و به موضوعات بسیار شخصی هم بپردازند. مثلا مشکلی که با متوفی داشته‌اند یا ظلمی که به او کرده و بابت آن احساس گناه دارند.
امن باشیم؛ به هیچ‌وجه شنیده‌هامون رو با سایر همکاران به اشتراک نگذاریم و حتی در زمان دیگری به خود شخص هم یادآوری نکنیم.

۷- افراد رویکردهای متفاوتی در این دوره دارند. ممکنه یک همکار سوگوار، ذهن خودش رو با کارِ بیش از حد مشغول نگه داره و دیگری اصلا دل و دماغ کار کردن نداشته باشه. چنانچه فشار کاریِ بیش از حد نرمال را تقبل کرد، به او اطلاع بدیم که حواس‌مون هست و حتما بعد از مدت کوتاهی فشار اضافه رو از دوش او برداریم. در مورد کم‌کاری، مدت زمان معقولی رو برای بازگشت به روال طبیعی در نظر بگیریم؛ مثلا بین یک ماه تا ۴۰ روز. چنانچه این زمان گذشت و تغییری حاصل نشد با لحن دوستانه‌ای از او کمک بخواهیم. با این‌کار غیر مستقیم او را به روال عادی زندگی دعوت می‌کنیم.

۸- از گفتن جملات بی‌ ‌اساس پرهیز کنیم! حتما یه حکمتی داشته.. حتما الان آرامش بیشتری داره.. خوب شد از این دنیا راحت شد..
مسئله‌ی سوگ، راحتیِ شخصی که از دنیا رفته نیست. درد و غم و دلتنگی بازمانده‌هاست.
احساسات در افراد مختلف، متفاوته. حتی یک پدر از دست‌داده نمی‌تونه دقیقا حس یک نفر دیگه با همین شرایط رو درک کنه. اصرار نکنیم که: من می‌فهمم چه دردی می‌کشی.. به جاش بگیم که از غمِ او غمگین‌ و متاسفیم. همین!

۹- اگر همکار مصیبت‌دیده فرزند یا فرزندانی داره (در حد توان) مراقب کودکان او باشیم. با سرزدن به اون‌ها، ارسال کتاب براشون یا فراهم کردن فرصت بازی با فرزند خودمان.

۱۰- حرف خودکشی رو جدی بگیریم. اگر شخص عزادار از فکر و یا تصمیم به خودکشی صحبت کرد حتما اعضای خانواده‌ش رو درجریان قرار داده و بخواهیم مراقبت بیشتری داشته باشند. سعی کنیم در فضایی دوستانه او را برای ملاقات با یک مشاور/روانشناس متقاعد کنیم.

میرن آدما... از اونا فقط...
میرن آدما... از اونا فقط...

چقدر زمان می‌بره؟
این‌که طی کردن پروسه‌ی عزا و رسیدن به مرحله‌ی پذیرش و آرامش نسبیِ پس از اون چقدر زمان لازم داره، بستگی به موارد مختلفی داره. مثلا:
نسبت متوفی و بازمانده، میزان دل‌بستگی بین اون‌ها، میزان نیازمندی بازماندگان به متوفی(مثلا همسر و فرزندان به سرپرست خانواده)، میزان ناگهانی بودن وفات، علت مرگ(حادثه، بیماری و ..‌)، سن متوفی و ...


فرمول دقیق و مشخصی برای تخمین زدن این زمان وجود نداره ولی روانشناسان بازه‌ی زمانی یک هفته الی یک‌ماه رو برای رد کردن اوجِ فشار روانی مناسب دانسته و پیشنهاد می‌کنند اگه کسی بعد از این مدت (تا حد معقولی) به زندگی عادی باز نگشته، از یک مشاور کمک بگیره تا این حادثه سایر ابعاد زندگی فرد رو تحت تاثیر قرار نده.

توی این (حدودا) دو سال اخیر با وجود کرونا همه‌ی ما شاهد فوت‌های ناگهانی و غیرقابل باوری بودیم. تعدد اخبار مرگ باعث می‌شد یک‌جور ترس عمومی از مرگ ما رو فرا بگیره و ضعیف‌مون کنه. ضمن اینکه محدودیت‌ها و فاصله‌گذاری اجتماعی هم فرصتِ دریافت حمایت عاطفی و آغوش و همدردی رو از بازماندگان سلب می‌کرد. مراسم عزاداری در انزوا و سکوت انجام می‌شد که عملاً به طولانی‌تر شدنِ فرآیند پذیرش کمک می‌کرد.


خوشحال میشم اگه تا اینجا خوندید، برام بنویسید که رویکرد پیشنهادی شما در مواجهه با همکار عزادار چیه و چه تجربه‌ای در این زمینه دارید.
ممنون از وقت و توجه‌تون

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد ...
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد ...



سوگواریهمکار سوگوارارتباطات درون سازمانیهمدلیهوش اجتماعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید