شب بود. حدود ساعت ده، ده و نیم. میخواستم از سیدخندان برم انقلاب. سوار تاکسی شدم و منتظر ماندم تا پر شود. راننده داد میزد: «انقلاب، انقلاب» با لحن خاصی میگفت «انقلاب». هیچ کس اطراف ایستگاه تاکسی نبود. خیابان اصلی هم خلوت بود. انگار که داشتند فضا را برای سمفونی شب آماده میکردند تا با سکوت خود همه را کر کند.
اما راننده از تلاش خود دست نمیکشید. طنین صدایش زیر پل سیدخندان میپیچید. انگار که قهرمان شب بود و میخواست ما را نجات دهد. انگار که داشت در آن شب تاریک، همه را به یک اتفاق خوب مژدگانی میداد. هر چند لحظه یک بار تکرار میکرد اما مسافری نبود.
این راننده، صدای این شهر بود، و صدای این مردم که چه قدر فریاد زدند و شنیده نشدند. او ماند و با شب جنگید. آنقدر فریاد زد تا مسافرهای انقلاب آمدند و آخرش هم به هدفش رسید. تاکسی پر شد و رفت به سمت مقصدش یعنی میدان انقلاب. تصمیم گرفتم آهنگی برایش بسازم. همانجا صدای راننده را با موبایلم ضبط کردم و چند روز بعد مشغول ساختنش شدم.
میدان انقلاب را بشنوید:
میتوانید میدان انقلاب را در اسپاتیفای و آیتونز هم بشنوید.
قطعه «میدان انقلاب» که برای ارکستر زهی، پیانو، سینتیسایزر، درامز و صدای راننده تاکسی نوشته شده، حاصل چند ماه تلاش است و امیدوارم توانسته باشم با موسیقیام، داستان را به درستی روایت کنم. جا دارد از روزبه اسفندارمز به طور ویژه تشکر کنم که در اوج شلوغی آخرین روزهای حضورش در ایران، پذیرفت که من را در این پروژه همراهی کند. مسترینگ آهنگ و میکس صدای راننده تاکسی، هنر روزبه است.
همچنین از مسعود قویزاد برای عکس آرتورک آهنگ تشکر میکنم که هر آنچه گفتنی بود و نبود را به تصویر کشید. این عکس، در همان جایی گرفته شده که داستان شروع شد: خط تاکسیهای انقلاب، زیر پل سیدخندان.