عمران ساحل·۲ سال پیششب رویابازهم شب شد به آغوش مهتاب پناه بردم ماه تنها بود و چند ساعتی باهم راز دل کردیم در هیاهوی گم شدَگان و هوای خُنَک دل های سرد و…
عمران ساحل·۲ سال پیشکابوس رویاحس میکنم الان دیگر متوقف شدم. مثل یک کابوس که دیر وقت هست، در آن جا مانده ست! و این کابوس کشنده ست برای وجودم، کابوسی هست که نه دم از محبت
عمران ساحل·۲ سال پیشحاجی عمران ساحلمردی در کنار ساحل دورافتاده ای قدم میزد. مردی را در فاصله دور می بیند که مدام خم میشود و چیزی را از روی زمین بر میدارد و توی اقیانوس پرت