شبانه در لامینور
شبانه در لامینور
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

سفر پیدایش - مجموعه اشعار - تا فروردین 1401


سفر پیدایش

مبارک باد نام افول‌کنندگان

مبارک باد زبان سقوط کنندگان

مبارک باد لحظه‌ی شکستن شفق شبانگاه

آنگاه که فجر آبستن است تا بشکفد اما تاریکی می‌ماند

مبارک باد جنین مرده‌ی طلوع

مبارک باد لحظه‌ی انحطاط

پاینده باد آن هنگام که تباهی استخوان را ملغمه می‌کند و نجات دهنده بانگ امید سر می‌دهد

مبارک باد لحظه‌ای که آن امید می‌میرد

آینده باد آن دم که تا آخرین شاخه در آتش می‌سوزد

که درخت بیمار، با آفت‌هایش خاکستر می‌شود

پاینده باد زمان و تباهی، که دمید، صوری که تو نتوانستی از پسِ صبحِ امید بَردَمی




عشای ربانی

پروردگارا شایسته سقوطم نما

چنان که در نور تو چشم بدوزم و تاریکی از من بتراود

چنان که قلب آسمان از نفرتم آلوده شود

مرا به خدایی رسان، چنان که الوهیت چون قبای ژنده‌ای بر بدنم زار زند

مرا بالا ببر، تا از سقوط کردگان باشم.




ناقوس

به یادم آور دست‌های شکسته را آن‌گاه که دوباره برخاستم

به یادم آور سینه‌های دریده را آن‌گاه که دوباره خندیدم

به یادم آور باغ‌های گرم مرداد را آن گاه که در کولاک جان می‌دهم

به یادم آور غریبگی را، آن گاه که همه را شناخته‌ام

به یادم آور آب‌های عمق مرداب را، آن‌گاه که مست تلالوی آب‌های زلال شده‌ام

به یادم آور زمان را، آن گاه که با چشمان سالمم، چشمان پر از کرم لاشه‌ای را می‌نگرم

یه یادم آور آنچه را به یادم آوردی، چرا که از من تنها تو مانده‌ای




مانیفست

ما نخواهیم شکفت

ما نخواهیم رویید

چون پیچکان نازک بهاری

پیچیده در آغوش هم

در قلب یخ‌های اسفند خواهیم رقصید

و خواهیم مرد

ما باد بهار را نخواهیم چشید



شعر نوشعرشعر سپیدشعر فارسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید