مبارک باد نام افولکنندگان
مبارک باد زبان سقوط کنندگان
مبارک باد لحظهی شکستن شفق شبانگاه
آنگاه که فجر آبستن است تا بشکفد اما تاریکی میماند
مبارک باد جنین مردهی طلوع
مبارک باد لحظهی انحطاط
پاینده باد آن هنگام که تباهی استخوان را ملغمه میکند و نجات دهنده بانگ امید سر میدهد
مبارک باد لحظهای که آن امید میمیرد
آینده باد آن دم که تا آخرین شاخه در آتش میسوزد
که درخت بیمار، با آفتهایش خاکستر میشود
پاینده باد زمان و تباهی، که دمید، صوری که تو نتوانستی از پسِ صبحِ امید بَردَمی
پروردگارا شایسته سقوطم نما
چنان که در نور تو چشم بدوزم و تاریکی از من بتراود
چنان که قلب آسمان از نفرتم آلوده شود
مرا به خدایی رسان، چنان که الوهیت چون قبای ژندهای بر بدنم زار زند
مرا بالا ببر، تا از سقوط کردگان باشم.
به یادم آور دستهای شکسته را آنگاه که دوباره برخاستم
به یادم آور سینههای دریده را آنگاه که دوباره خندیدم
به یادم آور باغهای گرم مرداد را آن گاه که در کولاک جان میدهم
به یادم آور غریبگی را، آن گاه که همه را شناختهام
به یادم آور آبهای عمق مرداب را، آنگاه که مست تلالوی آبهای زلال شدهام
به یادم آور زمان را، آن گاه که با چشمان سالمم، چشمان پر از کرم لاشهای را مینگرم
یه یادم آور آنچه را به یادم آوردی، چرا که از من تنها تو ماندهای
ما نخواهیم شکفت
ما نخواهیم رویید
چون پیچکان نازک بهاری
پیچیده در آغوش هم
در قلب یخهای اسفند خواهیم رقصید
و خواهیم مرد
ما باد بهار را نخواهیم چشید