چرا نوروز تا کنون به جای مانده است و هیچ کس را یارای پیکار با آن نیست، طبیعت!
هر چیز که به طبیعت پیوند بخورد ابدی خواهد بود، ما برای دنیا پایانی قایل نیستیم، چیزهای کوچک و فانی خود را به چیزهای بزرگ و ابدی پیوند میزنند تا از خطر فراموشی بگریزند. انسان خود را به نوروز پیوند خواهد داد تا چرخ روزگار چنین باشد.
هیچ آیت و دلیلی الهیتر از یکسانی شب و روز و تعادل بهاری نیست. طبیعت به ما آموخت که میخواهد سال ما چرخهی بی تکرار روز و شب او باشد. چرخهای که تا میدانیم بوده و تا بدانیم هست، هربار به رنگی دیگر.
طبیعت شایستهتر از هر خدای دیگریست، با همه یکسان عمل میکند نیکی دارد بدی دارد. هر چه مینگرم باوری در هیچ دینی که میشناسم نیست مگر در طبیعت معنایی داشته باشد.
اما طبیعت را نباید محدود به همین کرهی آبی خاکی دانست. این بزرگترین اشتباه فلسفیست.
نوروز برآیند داشتههای منظومهی خورشیدی و نیروهای ماورای آن است. دینی است که پیامبر راستین خود را دارد، طبیعت.
هیچکس را با وی یارای پیکار نیست او بالاتر از همهی قدرتهاست، بالاتر از همهی سنتها، بالاتر از حکومتها و انسانهاییست که جای خود را با طبیعت اشتباه گرفتهاند.
چه چیزی الهیتر از هفت خوراکی که در دامان طبیعت روییده است برای پرستیدن.
هرکسی خواست تکهای از نوروز برداشت و باز بزرگتر از همه ی تکه های خویش است و گمانم است که باز هم بماند.
در نکوداشت نوروز
عرفان لطفی، نوروز هر سال