
عرفان، تصورت از آدمارو رها کن.
آدما آینه هایی هستن که خودت رو بهت نشون میدن؛ یادآور بخشهایی از وجودت که شاید فراموششون کردی.
اگه از کسی خوشت نمیاد، شاید اون یه ویژگی داره که در درون خودت هم هست، ولی نمیخوای ببینیش.
اگه کسی بهت آرامش میده، شاید اون داره بخش آروم وجودت رو بهت یادآور میشه.
وقتی از کسی مهربونی میبنی، درواقع دار به خودت نشون میدی که توهم توان اون مهربونی رو داری.
گاهی، پیش میاد که اینارو فراموش میکنی.
توجهت به خودت رو از دست میدی، از عشق به خودت فاصله میگیری...
و وقتی تصویری که از خودت در آینهها میبینی خوشت نمیاد، شروع میکنی به عوض کردن آینه ها.
اما حواست نیست که با تغییر آینه ها، خودت تغییر نمیکنی.
فقط تصویر عوض میشه، نه حقیقت درونت.
ولی فدای سرت عزیزم.
باور دارم که راه درست رو پیدا میکنی و برمیگردی به خودت.
چون همین لحظه ای که اینو فهمیدی، یعنی یه جایی درونت هست که نیاز به تمرین، توجه و عشق داره.
آدما اشتباه میکنن، همونطور که من اشتباه میکنم.
من از هیچ کس انتظار ندارم.
هیچکس ( نه عزیزان، نه بزرگان، و نه حتی خودم) برای من تبدیل به بت نمیشه.
من یاد گرفتم با کارهایی که باید انجامشون بدم، چه خوشم بیاد چه نیاد، رفیق بشم.
بیشتر بشناسمشون، تا بتونم عشق رو درونشون ببینم.
و این شناخت، نیاز به تمرکز، توجه و حضور داره.
من میدونم که دیوارهای "نمیدونم"، "نمیتونم"، "نمیشه" و "ندارم" رو میشه تغییر داد.
اگر نوع نگاهت رو به هر چیزی عوض کنی، اون چیز هم تغییر میکنه.
من مسئول کارهام هستم و خودم رو همونطور که هستم باور دارم.
مطمئنم در هر شرایطی تصمیمی میگیرم که لایق اون لحظهست.
این اطمینان، از باور به خودم، به خدا و به زندگی میاد.
و بله، من هم اشتباه میکنم.
گاهی خالق بودنم رو فراموش میکنم، قدرت خلق کردنم رو...
اما از اون کسی که هستم، ترسی ندارم.
من هر روز دارم هستیم رو بیشتر تجربه میکنم،
لحظهبهلحظه اون رو با توجه قلبی خودم پیدا میکنم.
من هم اشتباه میکنم.
ولی میتونم ببخشم.
میتونم خدای بخشنده رو الگوی خودم قرار بدم و هرچه هست رو ببخشم و این لطف بزرگ رو در حق خودم بکنم.