گاهی آدما چیزایی میبینن یا میشنون که براشون ی حس جدید ایجاد میکنه. مثل این شعر نیچه در "چنین گفت زرتشت":
ای بسا کس که زنجیر خویش نتواند گسست // اما بندگسل دوست خویش تواند بود
تصور کنید دستان شما و دوستتون بسته است. شما با دست بسته نمیتونید زنجیر خودتون رو پاره کنید ولی احتمالا بتونید دست دوستتون رو باز کنید. اینجاست که با مفهوم دوستی آشنا میشیم. یعنی با وجود کاستی ها و ضعف ها و مشکلاتی که داریم بتونیم به یکی دیگه کمک کنیم.
ما آدما با خیلی ها ارتباط داریم. بنابراین فکر میکنیم اکثر کسانی که روزامونو باهاشون سپری میکنیم، دوستانمون هستند. اما به هیچ وجه اینطور نیست! لزومی نداره همکار شما حتما باهاتون دوست باشه! اینجاست که این سوال ایجاد میشه که دوست واقعیمون کیه و چطور باید پیداش کنیم.
جوابش به نظرم با ی آزمون و خطای ساده بدست میاد. کافیه ببینین از سپری کردن وقتتون با اون آدم لذت میبرین و بهتون خوش میگذره یا نه. اگر واقعا احساس میکنید وقتی با کسی هستید غم هاتون رو فراموش میکنید و برای ی مدت کوتاهی ذهنتون رو رها میکنید تا به چیز های جدید فکر کنه احتمالا اون آدم دوست شماست.
خیلی از ما ها با کسایی ارتباط داریم که ارتباط باهاشون نه تنها به ما سود نمیرسونه بلکه کاملا مخربه! به این آدما میگیم آدمای سمی. ی تیپ خاص از اینها نارسیسیت ها هستند. آدمایی که خودشون رو بالاتر از بقیه میبینن و از هر فرصتی برای اثبات برتریشون استفاده میکنند. رابطه با این آدم ها مطلقا ممنوع هست! چرا؟ چون در دوستی با این آدم ها شما محبت میکنید ولی نه تنها جوابش رو دریافت نمیکنید، بلکه تخریب هم میشید!
بنابراین اول سعی کنید آدمای سمی دور و برتون رو بشناسید. به چه کسانی حس بدی دارید؟ چرا؟ آیا اون کار بدشون رو تکرار کردند یا نه؟ و ... ملاک هایی هستند برای تشخیص آدم های سمی. بعد از اینکه اونارو شناختید ازشون کاملا دوری کنید. حتی کوچکترین مکالمه هم میتونه ی تریگر برای نشخوار فکری باشه.
در ضمن اینو هم بگم که آدمایی که از نظر شما سمی اند لزومی نداره واقعا آدمای بد و یا خوبی باشن! یعنی میخوام بگم چه طرف انسان خوبی باشه و چه انسان بدی باشه، در هر صورت از نظر شخصیتی در نقطه مقابل شما قرار داره بنابراین شما دو تا حق دارید از هم دوری کنید.
هدف از پیدا کردن دوست همونطوری که بالاتر گفتم، دریافت کمک در مراحل سخت زندگی هست. اما گاهی اتفاقات جوری پیش میرن که دو تا دوست مجبور به درگیری و مشاجره و حتی ترک همدیگه میشن. معمولا ممکنه که اون دو شخص دوباره به هم برگردن اما به نظرم این اتفاقات فرصت هایی اند برای بازبینی رابطه با آدما. یعنی شما از این دوری استفاده میکنید و بررسی میکنید که چقدر رابطه با اون آدم براتون سود داشته و چقدر شما بهش سود رسوندید. اگر احساس کردید رابطه خوبی بوده میتونید پا پیش بگذارید و به رابطه ادامه بدید و اگر نه میتونید همونجا تمومش کنید!
گاهی ما از دوستمون انتظاراتی داریم که منتظریم اون براوردشون کنه. این اصلا چیز بدی نیست. یعنی با توجه به عملکرد خودمون نسبت به اون عملکرد اون رو هم میسنجیم. اگر احساس کردیم دوستمون نمیتونه انتظاراتمونو براورده کنه به نظرم بهتره اینو باهاش در میون بگذاریم.
در آخر اینو هم بگم که به هیچ وجه انتظار معجزه از دوستتون نداشته باشید! اینو بدونید که هرچقدر هم با دوستتون صمیمی باشید، به خودتون ظلم کردید اگر حقایق و راز های خیلی شخصی زندگیتون رو بهش گفتید! بشر ذاتا تنهاست و باید تنها مشکلات خودشو حل کنه. اما با استفاده از تجربیات دیگران. بنابراین سعی کنید همونقدر که در رابطه ی با دیگران تلاش میکنید خوب باشید، در رابطه ی با خودتون عالی باشید. سعی کنید ی چیزایی رو خودتون از خودتون دریافت کنید، نه از دیگران. مثلا اعتماد به نفس، عزت نفس و ...