
یاکومو لئوپاردی بزرگترین شاعر غنایی قرن نوزدهم ایتالیا و یکی از مهمترین چهره های ادبیات جهان است. فلسفه لئوپاردی به دنبال کشف حقیقت جهان است. لئوپاردی سرتاسر جهان را برای یافتن معنای زندگی کاوش کرد ولی در نهایت به این نتیجه رسید که دنیا جز درد و رنج حاصل دیگری ندارد. نگاه بدبینانه وی به جهان در تمامی اشعار و آثارش مشخص است.
زندگی و اشعار
لئوپاردی در سال ۱۷۹۸ در روستایی در مرکز ایتالیا به دنیا آمد. پدر لئوپاردی کلکسیونر کتاب بود. هرچند که شخصیت فرهیخته ای نداشت. لئوپاردی در کودکی از آموزه های مادرش فرار می کرد و وقت خود را به مطالعه کتاب های پدرش می گذراند. هفت سال مطالعه مداوم و دیوانه وار، درست در دوره رشد جسمی بدن، باعث شد که بدنش بسیار نحیف و شکننده باقی بماند و ستون فقراتش دچار خمیدگی شود و بینایی اش کاهش یابد.
لئوپاردی در کنار زبان لاتین، به مطالعه زبان های یونانی و عبری نیز پرداخت و به درجاتی بالا در این زبان ها رسید. در سال ۱۸۱۶ لئوپاردی از کسب معلومات دست کشید و علایق علمی اش تغییر کرد. لئوپاردی به ادبیات کلاسیک و کلاسیسیسم روی آورد و شروع به مطالعه آثار شاعران مدرن ایتالیایی و خارجی مانند فوسکولو و گوته و بایرون پرداخت. وی در این دوره اشعار معروف خود “لایتناهی” ، “به ماه” ، “به سیلویا” و “خاطرات اولین عشق” را سرود.
لئوپاردی در عصر جدال میان نئوکلاسیسیسم و رومانتیسیسم می زیست. هنر شفاف و روانش او را در زمره کلاسیسیست ها قرار می دهد. در حالیکه رنج و درد مداوم و تسکین ناپذیرش، سادگی بیان، الهام پیوسته و مستقیم از طبیعت و محیط اطراف وی را در شمار رمانتیک ها قرار می دهد،. در هر دو حالت واقعیت این است که لئوپاردی چهره شاخص و برجسته ادبیات غنایی ایتالیایی هر عصر و زمان است.
فلسفه لئوپاردی
در سال ۱۸۱۹ لئوپاردی اساس فلسفه خویش را با اندیشه بر بیهودگی امید و آرزو و اجتناب ناپذیری درد و رنج بنا کرد و پوچی همه چیز از جمله درد و رنج پایه گذاری کرد. از دیدگاه لئوپاردی جهان پایه ای مکانیکی، ماتریالیستی، دترمینیستی و جبرگرایانه دارد.آثار مطالعات بارون دولباک، جولیان ائفری، ژان ژاک روسو، و دیگر متفکران فرانسوی در آثار لئوپاردی مشاهده می شود. در شعر “دیالوگ بین ایسلندی و طبیعت”، ایسلندی سرتاسر جهان را به دنبال جایی می گردد که در آن به دور از درد و رنج زندگی کند ولی در نهایت طبیعت خود به او می گوید:
به نظر می آید متوجه نشده ای که جهان چرخه ای بی هدف از تولید و تخریب است که طوری به یکدیگر متصلند که یکی بدون دیگری نمی تواند به وجودش ادامه دهد. اگر چیزی در جهان تو را از رنج دیدن نجات دهد، باعث آسیب به جهان می شود.
لئوپاردی در آثارش هدف اصلی انسان را دستیابی به خوشبختی دائم می داند. لئوپاردی طبق دیدگاه منفعت گرایانه (یوتیلیتاریانیسم) خود، خوشبختی را با احساس لذت شناسایی می کند. این احساس لذت علت لازم و کافی دستیابی به خوشبختی است. این احساس لذت از دیدگاه لئوپاردی، هرچیزیست که موجود زنده آرزو داشته باشد.
مشکل آرزوی خوشبختی این است که احساس لذت، یک احساس بی انتهاست. زیرا این آرزو برای یک چیز خاص که لذت آور باشد نیست؛ بلکه برای احساس لذت خالص است. این احساس، بیکران، بی انتهاست. درحالی که نیاز ها و زندگی انسان ها متناهی است و این احساس های کوچک نمی توانند نیاز خوشبختی اصلی انسان را برآورده سازند. بنابراین انسان هیچگاه به غایت خوشبختی دائم نخواهد رسید و احساس خوشبختی وی موقت خواهد بود.
در حقیقت خوشبختی واقعی وقتی حاصل میشود که در قید و بند زمان و مکان نبوده و بی انتها باشد. اما رسیدن به این نوع خوشبختی برای بشر عملاً غیرممکن است زیرا همین تمایل به خوشبختی در او احساس غمی ایجاد می نماید که در نهایت انسان را محکوم به عدم رضایت خاطر و بدبختی مینماید.
امید و آرزوی بشری در قالب خیالپردازی، بستری برای انسان فراهم می کنند تا از این حقیقت غمگین فرار کند و در عالم خیال به آرامش و خوشبختی برسد. ولی با پیشرفت علم و تمدن، همراه با روشن شدن حقیقت خیالپردازی، این لذت نیز کاهش می یابد.
لئوپاردی در فلسفه اش دچار درگیری های ذهنی می شود و گاهی به ماتریالیسم روی می آورد و بیان می کند که تنها راه رسیدن به خوشبختی تلاش برای کسب حداکثر لذت دنیوی است و تنها راه مقابله با سنگدلی دنیاست. وی همزمان با اینکه دنیا و طبیعت را مادری بی رحم میپندارد، آنرا مادری مهربان نیز می داند که با خیالپردازی فرزندانش را تسکین می دهد.
فرافلسفه
هنگامی که واقعیت به عنوان یک پوچی بیمعنا شناخته شود و فلسفه مستقیماً با هیچ بودن جهان روبهرو شود، آنگاه تنها راه برای ما، ساختن معنایی برای خودمان است. به بیان دیگر، تنها راه این است که با دانشی که از جهان داریم، با استفاده از تخیلاتمان برای خودمان معنی و مفهوم ایجاد کنیم.
این کاریست که انسان از ابتدای وجود پیش گرفته است. هرجا که منطق از پاسخ سوالات و رسیدن به خوشبختی باز می ماند، و هرجا انسان با پوچی جهان روبهرو می شود، با کمک تخیلاتش، برای خود مفهومی در نظر میگیرد تا بتواند به زندگی ادامه دهد. این دیدگاه لئوپاردی و پوچی مطلق جهان، قرن ها بعد توسط اشتیرنر و نیچه به عنوان فلسفه نهیلیسم نامگذاری میشود.
از دیدگاه لئوپاردی، هر فیلسوف بزرگ، باید عواطف شاعرانه نیز داشته باشد تا بتواند آن چه که وجودش را انکار میکند را در ذهن جامعه با موضوعی شاعرانه جایگزین کند.
جاشوا داینستاگ نگاه بدبینانه لئوپاردی را لازمه روبهرویی با جهانی بینظم و بیمفهوم میداند. برای داینستاگ، بدبینی تجربه اطلاع از گذر زمان است. بدبینی، دانستن این است که آزادی و خوشبختی، مفاهیمی پوچ هستند.
توهم آزادی
لئوپاردی دیدگاه قدیمی سقراط ( نادانی و خطا باعث ناراحتی می شوند و راه حل کسب دانش است ) را به سخره می گیرد. او به فیلسوفانی که گمان می کنند انسان می تواند با تکیه ذهن خود، از خباثت «شانس» فرار کنند، می خندد.
این احمقانه است که بیان کنیم عوامل خارج از کنترل ما بر بدن انسان تاثیر می گذارند ولی همزمان بیان کنیم که ذهن انسان -که بخشی از بدن است- استثنا خواهد بود. آیا ذهن انسان به طور مداوم توسط تصادفات، بیماری ها، اختلالات روانی، مواد خارجی، خشونت و بسیاری موارد دیگر تغییر نمی کند؟
لئوپاردی باور دارد انسان دائماً برده چرخ روزگار است. از آنجایی که انسان نمی تواند بی معنا بودن زندگی را قبول کند، بنابراین مدام سوال های بیشتر می پرسد تا شاید به مفهومی راضی کننده دست پیدا کند. از مشکلات مشترک علم و فلسفه این است که اغلب اوقات، نتایج به دست آمده باعث نارضایتی خواهند شد.
افرادی که بی معنا بودن زندگی را قبول نمی کنند و به دنبال یک مفهوم والاتر می گردند. اغلب ایده ای را قبول خواهند کرد که جواب سوال های بی پاسخشان را بدهد. بدین طریق زمانی که از این فشار روانی آزاد شوند، می توانند آزادانه زندگی کنند و اعمالشان را بر عهده قدرت والاتر قرار دهند. ولی در نهایت، فریب ذهن، این واقعیت را تغییر نخواهد داد که زندگی پوچ و ناپایدار است و طبیعت ما را به حال خود رها کرده است. امیدها و رویاها نمی توانند این واقعیت تلخ را بپوشانند که تلاش های ما برای تغییر سرنوشتمان بیهوده است و نهایت همه کار هایمان مرگ و فراموشی است.
شعر “گل جینسترا” لئوپاردی درباره انسان هایی سروده شده است که با علم به اینکه همگی محکوم به یک نهایت هستند، با همراهی و همدلی باهم، تلاش می کنند حزن و اندوه حاصل از شناخت دشمن قسم خورده شان که همان چرخ روزگار است را به حداقل برسانند. می توان این پیام گل جینسترا را وصیت نامه لئوپاردی تلقی کرد.
منبع:مجله دانوکس
توضیحات: سایت مجله دانوکس چندساله که تعطیل شده ولی خوشبختانه بنده صفحاتی از این مجله رو ذخیره کردم و برای همین هم از این مقالات ذخیره شده نقل میکنم.