هالی هیمنه
هالی هیمنه
خواندن ۲ دقیقه·۷ سال پیش

جا مانده | پیاده روی اربعین حسینی

سال‌هاست که به انتظار روزی‌ام تا روانه شوم به سویی. نه، کشیده شوم به آن سو. دلم که همیشه می‌رود حال هم رفته است، منم که اینجا نشسته‌ام، جسمم است که اینجا نشسته است. نیمه‌جان می‌دانی یعنی چه؟ یعنی نباشی آنجا که هستی، و باشی آنجایی که نیستی. نیمِ جانت یکجاست و نیم دیگرش جای دیگری. گذر ایام چه سخت است در این حال. گاهی دل آنچنان سنگینی می‌کند که تحملش را ندارم. بغض در گلو می‌افتد و چشم‌هایی که گاه گاه می‌خواهند زار بزنند و اشک بریزند ولی بهشان می‌گویم صبر کن، صبر کن. فصبرٌ جمیل.  خام بدم پخته شدم سوختم، سوختم، سوختم. می‌سوزی و می‌سازی.

این غم معمولی نیست. این جاذبه معمولی نیست. این شوق، این بی‌قراری، این هوایی شدن، نیست، معمولی نیست. چه بگویم؟ اگر بگویم تاکنون لیاقتش را نداشته‌ام که آقا بطلبد شاید یاوه نگفته باشم. چه بگویم؟ اگر بگویم حکمت در ماندن بوده و طلبیده نشدنم هم مصلحتی دارد، ممکن است درست باشد. دست و بالم بسته است محمد. تمام دارایی‌ام همین غم است، همین بی‌قراری، همین فراق، همین سنگینیِ روی دل، همین درد، همین رنجوری، همین دیوانگی. نبین که اینجا نشسته‌ام. دل در دلم نیست. رهایش کردم؛ پَر کشیده همان‌جایی که هوایی‌اش شده بود.

می‌دانی؟ این پیاده‌روی تنها قدم برداشتن روی زمین و به سمت حرمی حرکت کردن نیست؛ قدم برداشتن به سوی بهشت است. قدم برداشتن روی بال فرشتگان است. در این پیاده‌روی حجابی از دل و چشم مردمان برداشته می‌شود. می‌بینند آن چیزی را که به طور معمول دیده نمی‌شود. می‌بخشند در راه خدا، حتی تنگ‌دستان. همه چیزشان را می‌بخشند. به فکر فردای خویش نیستند، می‌دانند همان خدایی که تا امروز برایشان رسانده است، فردا هم می‌رساند. از من می‌پرسی، حتماً می‌گویم چیزهایی دیده‌اند. اگر ازشان بپرسی: «تو که داری همه چیزت را می‌بخشی، فکر فردایت نیستی؟» جواب می‌دهند: «ما حسین(ع) را داریم، شما به فکر ما نباشید.» نرفته‌ام تاکنون، از کسی که رفته بود شنیدم.

عشق را می‌دانی چیست؟ عشق همین است. عشق هدایتگر است. هدایت می‌کند. می‌کشاندت به سمتِ خودت، به سمت چیزی که به آن تعلق داری. در این راه پیاده می‌رویم تا با خود و خدای خود خلوتی کنیم در آن راه. به حرکت بیفتیم، نگندیم از رکود. حرکت به سوی خوبی‌ها؛ فاصله گرفتن از بدی‌ها.

نهایت این راه چیست؟ آن چیزی که من می‌دانم، این است که این راه نهایتاً به مهدی می‌رسد، به هدایت‌شده‌ای که قرار است هدایتمان کند. در این راه، زیارت قبر حسین(ع) نهایت‌الامر نیست. هربار شاید به مرقدش برسیم، ولی به خودش نمی‌رسیم. زیارت حسین، دل می‌شکند. دل‌های شکسته قرار است کارها بکند. زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست. این غم همیشه تازه می‌ماند تا اخلاق نمیرد، انسانیت فراموش نشود، ستم‌ها عادی نشود، مردانگی از این دنیا رخت بر نبندد، عهدها کوفی نباشد. این راه، به مهدی(ع) می‌رسد. این راه، به عدالت علی(ع) می‌رسد. این راه، به دنیای دیگری می‌رسد...

حب الحسین یجمعنا


(این پست از مجموعه مطالب وبلاگم می‌باشد.)

اربعیندل نوشته
بلاگر، برنامه‌نویس - parwaz.blog.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید