ایوان؛ فصل‌نامۀ متن و داستان
ایوان؛ فصل‌نامۀ متن و داستان
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

نامه‌هایی از یک مادر دوست‌داشتنی

ایوان دوم/ ناداستان/ ترجمه ناداستان/ گردآوری توسط سارا برنشتین/ ترجمه امید ظریفی ورودی 96 فیزیک دانشگاه صنعتی شریف

نامه‌های زیر توسط میلدرد جکسون که زنی ساکن بوستون بوده، در حدود سالهای 1860 نوشته شده‌اند. او آنها را برای پسرش که در کالیفرنیا زندگی می‌کرده نوشته‌است. این متن با عنوان Letters from a gold rush mother در مجله‌ی نیویورکر (اول ژانویه‌ 2018) چاپ شده‌­است.

سارا برنشتین نویسنده کانادایی
سارا برنشتین نویسنده کانادایی

1 آگوست 1860

عزیزترینم ادوارد،

امیدوارم این نامه به دستت برسد! راستش خیلی به پست پیشتاز اعتماد ندارم!! حواست باشد یک‌وقت اطلاعات شخصی‌ات را با آن ارسال نکنی!!! چند مدت پیش، دخترِ مارگارت موسفورد یک داگرئوتیپ [ نخستین نسل عکس‌های قدیمی که روی صفحه‌ای نقره‌ای چاپ می‌شدند] برای نامزدش که در کالیفرنیا است می‌فرستد، اما یک نفر آن را برمی‌دارد و در یک توالت عمومی آویزان می‌کند. حالا همه‌ی اهالی ایالت یوتا چال‌های لپ او را دیده‌اند.

با عشق، مادرت


12 اکتبر 1860

عزیزترینم ادوارت،

لطفاً غلط‌های این نامه را ببخش؛ من هنوز از همین قلم‌پر استفاده میکنم. نمی‌دانم چرا تولید قلم‌پر قدیمی‌ام را متوقف کرده‌اند. فکر میکنم حقه‌ی آن‌هاست تا قلم‌پرهای بیشتری بفروشند! این یکی نوک فلزی ندارد. پر خاکستری هم نداشتند و فقط سفید برایشان مانده بود. اوه، البته غرولند نمی‌کنم. مردم دارند از اسهال خونی می‌میرند! به‌علاوه، این قلم‌پر جدید با دوات قدیمیام خوب کار نمی‌کند، پس باید یک دانه‌ی دیگر بخرم! بقیه چه‌طور با این موضوع کنار می‌آیند؟؟؟؟ امیدوارم تبت بهتر شود.


با عشق، مادرت


4 دسامبر 1860

ادواردِ شیرینم،

یک دکمه‌ی زردرنگ در نشیمنِ خانه پیدا کردم که فکر می‌کنم برای تو باشد. می‌خواهی برایت بفرستمش؟ هنوز هم دکمه‌ی خوبیست. به‌علاوه، می‌خواهم در مورد یک کتاب جدید برایت بگویم که سروصدای زیادی در اینجا به پا کرده و رسوایی بزرگی به بار آورده. می‌گوید که ما انسانها از میمون‌ها به‌وجود آمده‌ایم و قبلاً در تالاب‌ها زندگی می‌کردیم! اسم نویسنده‌اش چارلز دیکنز است. من به مارگارت موسفورد گفته‌ام که می‌توانم کتاب را بهش قرض بدهم، اما اگر تو بخواهی‌اش میتوانم آن را همراه دکمه برایت پست کنم

.

با عشق، مادرت


5 دسامبر 1860

ادواردِ عزیز،

اسم نویسنده‌ی کتاب را اشتباه گفتم. اسمش چارلز دیکسون است.


با عشق، مادرت


20 دسامبر 1860

عزیزترینم ادوارد،

اسم آن دوستت که کلاه خاکستری سرش می‌کرد و قد بلندی داشت چه بود؟


با عشق، مادرت


2 ژانویه‌ی 1861

عزیزترینم ادوارد،

میخواهم از ایده‌ی جدیدم برایت بگویم. می‌شود یک سری جعبه ساخت که زیرشان چرخ است و میتوانی جلویشان یک اسب ببندی و اینطوری حرکت کنی. مارگارت موسفورد می‌گوید که این همان کالسکه است، راستش من هم حس می‌کنم درست می‌گوید.

لطفاً بگو دکمه را برایت بفرستم یا نه.


با عشق، مادرت

3 فوریه‌ی 1861

عزیزترینم ادوارد،

تو میدانی چه‌طور میشود یک چرخ خیاطی را راه انداخت؟


با عشق، مادرت


22 آوریل 1861

ادواردِ عزیز،

نمی‌خواهم نگرانت کنم، چون میدانم که روزگار سختی با حشراتِ باغچه‌ات داری، اما اینجا دارد یک جنگ مدنی راه می‌افتد. مارگارت موسفورد فکر می‌کرد تو که در کالیفرنیا هستی احتمالاً از این موضوع خبر داری، اما من گفتم که سر تو خیلی شلوغ است. مردم می‌گویند این یک جنگ خونین خواهد شد و همه از آن وحشت‌زده می‌شوند. یک نقاشی جالب هم در مورد این موضوع در روزنامه بود که در آن یک عقاب که کلاهی سرش بود روی یک خانه‌ی خراب نشسته‌بود. مری تاد می‌گفت: «فکر می‌کنم این نشانه‌ی موفقیت است!» من که منظور نقاشی را نفهمیدم، اما خیلی جالب بود.

دکمه را برایت ارسال کردم.


با عشق، مادرت


7 می 1861

عزیزترینم ادوارد،

مارگارت موسفورد می‌گوید مردی در کالیفرنیا به‌خاطر سکه‌های چوبی مرده! مراقب خودت باش!!!!


با عشق، مادرت


23 جولای 1861

دوست عزیز،

اگر این نامه به دست شما رسیده، به این معنی است که یک نفر معتقد است که شما انسان درجه‌یکی هستید. هفت نسخه از این نامه را رونویسی کنید و برای هفت نفر که فکر می‌کنید مثل شما درجه‌یک هستند ارسال کنید. اگر یک نامه‌ی‌ دیگر هم دریافت کردید نشان‌دهنده‌ی این است که یک انسان خوش‌قیافه‌ی عالی هستید. اگر هفت نامه را ارسال نکنید، کل افراد خانواده‌تان آبله خواهند گرفت.


مخلصِ تو، مادرت


28 جولای 1861

ادوارد،

بابت نامه‌ی قبلی عذرخواهی می‌کنم. مارگارت موسفورد اینطور نامه‌ها را برایم می‌فرستد و من هم آنقدر خرافاتی‌ام که نمی‌توانم نادیده‌شان بگیرم. به او گفتم که من را از لیستش خط بزند، چون تو وقت این کارهای مزخرف را نداری و باید به کار خودت که پیداکردن طلا است برسی. (نیازی نیست او بداند که تا حالا چیزی پیدا نکرده‌ای.) مطمئنم که بالاخره موفق می‌شوی. (ما همه به تو افتخار می‌کنیم.)


با عشق، مادرت


پی‌نوشت: کتاب کارل دیکسون را تمام کردم. اگر می‌خواهی برایت بفرستمش خبر بده.


https://instagram.com/eyvan.magazine?igshid=1cwdfsg1lz63f


ناداستانترجمهنامهسارا برنشتینجستار
صاحب امتیاز: کانون شعر و ادب دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید