ایوان ششم/ بهار 98/ آشنایی با مترجم/ نیلوفر کریمی ورودی 95 مهندسی و علم مواد دانشگاه صنعتی شریف
برای این شماره از ایوان، در قسمت ادبیات و ترجمه، مثل شمارۀ نخست که آشنایی مختصری با مرحوم نجف دریابندری داشتیم تلاش کردیم تا با مترجم صاحبنام دیگری آشنا شویم؛ با این قصد که ایشان را به عنوان مترجم اگزیستانسیال بشناسیم( برای آشنایی بیشتر با این مکتب به اولین مقالۀ همین شماره مراجعه کنید). البته، راجع به گرایش فکری ایشان نه چیزی میدانم نه میتوانم نظری بدهم و انتساب اگزیستانسیالیسم به ایشان به عنوان مترجم، صرفا به این خاطر است که وی آثار درخشانی را در این مکتب ترجمه کرده که سرآمد آنها نوشته های نویسندۀ فرانسوی نامدارِ مکتب اگزیستانسیال، ژان پل سارتر همسر روشن فکر بزرگ، سیمون دوبووار ( کلیشه برعکس!)، است؛ به علاوۀ نقدهایی که بر این آثار به عنوان مقدمه مترجم مینوشت. در ادامه بیشتر به آثار ایشان پرداخته خواهد شد.
ابوالحسن نجفی متولد سال 1308 در شهر نجف بود. او تحصیلات ابتدایی خود را در اصفهان گذراند و در آنجا بزرگ شد و بعد از گرفتن دیپلم ادبی، در رشتۀ ادبیات فرانسه در دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد. البته او به سادگی فارغ التحصیل نشد و پس از دو سال ترک تحصیل بالاخره لیسانس خود را دریافت کرد. بعد از فارغ التحصیلی مشغول به معلمی شد و در همان سالها به همراه دو نفر از دوستان، انتشارات نیل را در تهران افتتاح کرد که اولین کتاب این انتشارات ترجمۀ کتاب ساده دل اثر ولتر1 توسط محمد قاضی، مترجم برجسته، بود.
پس از آن بعد از گذشت 6 سال از فارغ التحصیلی راهی فرانسه شد تا تحصیلات خود را در رشتۀ زبانشناسی در دانشگاه سوربن تکمیل کند. بعد از اتمام مقطع ارشد، قرار بود برای رسالۀ دکترا زیر نظر آندره مارتینه2، یکی از پیشگامان زبان شناسی نقش گرا، کار کند که در سال 1344 به امید بازگشت دوباره به فرانسه و اتمام کردن رساله، به ایران برگشت و مقطع دکترا را نیمهکاره رها کرد.
پس از بازگشت به ایران به حلقۀ ادبی جنگ اصفهان پیوست و از شمارۀ سوم این مجله با آن همکاری کرد. حضور او تأثیر بسیاری بر افراد آن حلقه و بهخصوص بر داستان نویسی افرادی مثل بهرام صادقی و هوشنگ گلشیری گذاشت. به علاوه از همان زمان کار در دانشگاه را هم شروع کرد و بعد از دانشگاه اصفهان و تهران تا مدتی بعد از انقلاب در دانشگاه علامه طباطبایی مشغول به تدریس بود که نهایتاً عرصه را تنگ دید و کار در دانشگاه را به طور کلی رها کرد. بعد از آن به مرکز نشر دانشگاهی میرود و کلاسهای « وزن شعر فارسی»، « مبانی زبانشناسی و کاربرد آن در زبان فارسی» و « امکانات زبان فارسی در ترجمه » را به عهده میگیرد و در همان زمانِ کار در مرکز نشر دانشگاهی، مشغول ترجمه و تألیف آثار خود میشود. از دیگر فعالیتهای منظم او میتوان به عضویت در فرهنگستان زبان و ادب فارسی از سال 1369 اشاره کرد و انتشار شش ماه یکبار مجلۀ ادبیات تطبیقی از سال 1383 در فرهنگستان.
و اما در باب آثار و فعالیت های حرفهای او. نجفی به جز ترجمه و کمک به آموزش زبان فرانسه در ایران، به شدت در حوزۀ زبانشناسی و وزن شعر فارسی فعال بود و کتابها و مقالات زیادی در این زمینهها دارد. یکی از مهمترین کارهای او در حوزۀ وزن شعر، ابداع دایرۀ نجفی بود که از آن برای طبقه بندی 180 وزن مختلف استفاده میشود.
اما شاید مشهورترین اثر نجفی کتاب « غلط ننویسیم: فرهنگ دشواریهای زبان فارسی » است که هر ویراستاری حداقل یکبار از آن استفاده یا به او پیشنهاد شده که از آن استفاده کند. البته این عنوان «غلط ننویسیم» در موقع انتشار کتاب مقداری مورد مناقشه قرار گرفت که آیا واقعا در به کار بردن زبان درست یا غلطی وجود دارد؟ با این حال این کتاب با این مقصود نوشته شده تا از کژتابیها و کژفهمیهای حاصل از استفادۀ ناآگاهانه از عبارات و افعال بکاهد و باید گفت که نجفی الحق در این کوشش موفق بوده و مجموعهای غنی از کلمات و عبارات گردآورده است.
همۀ این فعالیتها شاید در این موضوع جمع شود که نجفی جزو اولین افرادی در ایران بود که ویراستاری انجام میداد. پیش از آن چنین کاری اصلاً در ایران مرسوم نبود و حتی کلمۀ ویرایش هم ساخته نشده بود. این کلمه بعدها توسط دکتر صادق کیا از ریشه پهلوی گرفته شد. با این اوصاف طبیعی است که انتظار وجود دستورالعمل برای ویراستاری در آن زمان وجود ندارد. همین موضوع دستمایۀ این شد تا قسمتی از گفتوگوی مهناز مقدسی و هومن عباسپور با ابوالحسن نجفی دربارۀ اولین باری که ویرایش انجام دادند به عنوان حسن ختام این آشنایی آورده شود. این گفتگودر شماره 20 مجلۀ بخارا در سال 1380 چاپ شده است.
«...در سال 1332، که یکی دوسالی از فارغ التحصیلیام میگذشت و تقریباً بیکار بودم، با دو نفر از دوستانم که هر سه لیسانسه بودیم، یک مرکز انتشاراتی تاسیس کردیم،...و با نام انتشارات نیل مشغول به کار شدیم. در ابتدا، برای خودمان تعیین وظایف کردیم. من که یکی از شرکا بودم وظیفۀ انتخاب کتاب و ویرایش را به عهده داشتم. ویرایش چیزی بود که دیگران از آن اطلاعی نداشتند و معمول هم نبود که کسی کتابی را ویرایش کند. حتی در آن موقع این لفظ وجود هم نداشت،..... به سراغ آقای محمد قاضی رفتم که چند کتاب در آن زمان ترجمه کرده بود و شهرتی داشت.....چند کتاب پیشنهاد کرد. یکی از آنها داستانی بود از ولتر، نویسندۀ معروف فرانسوی، ما آن را قبول کردیم. کتاب را ترجمه کرد و به ما تحویل داد. من اصل کتاب را داشتم و بر اثر کنجکاوی ترجمه را با آن مقایسه کردم و اصلاح چند نکته را که به نظرم درست نمیآمد کنار متن نوشتم و بعد به نظر خود مترجم رساندم. این اولین ملاقات من به عنوان ویراستار با مترجم و نویسنده بود و نمیدانستم که عکسالعمل او چه خواهد بود. حدس میزدم که در برابر نظر من مقاومت کند. اما خیلی تعجب کردم که دیدم هر چه من گفتم او بلافاصله پذیرفت و تشکر کرد. کتاب چاپ شد و آقای قاضی نه تنها تشکر کرد، بلکه هر جا در محفلی با دوستانش بود، میگفت که خیلی عجیب است که در تهران کتابفروشی و انتشاراتی هست که نه تنها کتاب را میخواند، بلکه آن را تصحیح هم میکند. من از این جمله تعجب کردم که «ناشری که کتاب را میخواند» یعنی چه؟! مگر نباید ناشر کتاب را بخواند؟ بعد آقای قاضی برایم توضیح داد که تا به حال ناشرانی که با آنها سروکار داشته هیچوقت کتاب را نمیخواندهاند و معمولاً کسی توصیهای میکرده که فلان کتاب چاپ شود و آن ناشر هم کتاب را چاپ میکرده. تبلیغ آقای قاضی برای ما شهرتی فراهم کرد. از لحاظی میتوانم بگویم که در صنعت نشر، من جزو اولین کسانی بودم که کار ویرایش را عملاً انجام دادم و یا شروع کردم. .......»
پاورقی:
1. Voltaire
2. André Martinet
منابع:
1.ویکی پدیای فارسی
2. Ensani.ir
3.بخارا مهر 1380 شماره 20